مطالب زیر از کتاب ایستاده بر آرمان آورده شده است.
لینک دانلود کتاب(3.31mg)
جنگ و ارتش
" کاری که ارتش ایران کرد؛ حماسه نبود، معجزه بود." یاسر عرفات
مشکلات داخلی، انحصارطلبی و تلاش برای منحرف کردن انقلاب از مسیر اولیه کماکان به قوت خود باقی بودند که پیشبینیای که بنیصدر در کارنامه روز 16 تیر59 در روزنامه انقلاب اسلامی کرده بود[i]به واقعیت پیوست. تنش میان مرزهای غربی ایران که از مدتی پیش شدت یافته بود سرانجام با ظاهر شدن میگهای عراقی بر فراز تهران به نقطه بحران رسید و کلید آغاز جنگ 8 ساله در شهریور 59 زده شد. بنیصدر در نامهای که در 14 شهریور 59 به آقای خمینی نوشت، نسبت به شروع جنگ هشدار داده بود:
"به خوزستان رفتم، ارتش ما در آنجا %40 يعنى از نصف هم كمتر سرباز و افسر و مهمات دارد. ...انشاالله امروز و فردا حمله نمىكنند اما بالاخره يك روزى اينكار را خواهند كرد."[ii]
آقای خمینی اما گزارش مستند و دهها صفحهای را که یک ماه پیش از جنگ، رئيس ستاد ارتش، تیمسار فلاحی ورئيس اطلاعات ارتش، سرهنگ کتیبه درباب تدارك رژيم صدام براى حمله به ايران تهيه و طی یک ملاقات در حضورش بازگفته بودند، نادیده گرفت و آن را توطئه خواند. بنیصدر نقل میکند:"خمینی به من گفت: من به اين گزارشها باور ندارم. هيچكس به ايران حمله نمىكند. اين دروغ را نظاميها مىسازند تا پاى آخوندها را از ارتش قطع كنند."[iii]
بنیصدر در نامهای که به آقای خمینی نوشت به همین نکته اشاره کرد و گفت:
" يكماه پيش همين فرماندهان را بخدمت فرستادم اطلاعات حاصله درباره توطئه امروز را بعرض رساندند. بعد باينجانب فرموديد اين اطلاعات را باور نمىفرمائيد و امروز راست از آب درآمدهاند."[iv]
ارتش از ضربه انقلاب 57 هنوز نتوانسته بود کمر راست کند. چیزی از ارتش باقی نمانده بود. وسایل و تجهیزات نظامی ماهها بدون تکلیف رها شده بودند، فرار سربازان از پادگانها، بیم سران ارتش و روسای آن از اعدامهای انقلابی و برقآسا و مخفی شدن بسیاری از افسران ردهبالای آن[v] غارت اسلحهها و تجهیزات نظامی در بحبوحه بهمن 57، تصفیه و پاکسازی 14000 ارتشی به گفته سرلشگر ظهیرنژاد[vi] و خواستههای نیروهای خط امام مبنی بر پاکسازی بیشتر و در راس آنها سید علی خامنهای که در نمازجمعه فریاد میزد:"امام این همه روی پاکسازی ادارات تایید میکند. ارتش باید تصفیه شود، وزارتخانهها باید پاکسازی شود."[vii]، بازخرید و بازنشسته کردن 30 درصد از افسران نیروی هوایی[viii]، اضمحلال نیروها و عدم وجود یک مدیریت مقتدر جهت انسجام بخشیدن به ارتش و لشگریان؛ سبب شده بود تا ارتش عملا در دفاع دستبسته و ناتوان باشد. کشف کودتای نوژه، که در 21 تير سال 1359 درست یک ماه پیش از جنگ به عنوان کودتا و در حقیقت برای ترس از کودتا، به منظور متلاشیکردن و زدن ضربه نهایی به ارتش پیادهسازی شد و به موجب آن 400 تن از افسران ، سرتیپ ها، سرهنگها تا استواران و گروهبانان ارتش اعدام شدند و چندین هزار تن روانه زندانها گردیدند[ix]؛ قوای ارتش را به زیر صفر برد. آقای خمینی درباره کسانی که دراینباره متهم شده بودند، علیرغم عدل اسلامی که در پاریس وعدهاش را داده بود، گفت:
"آنهايي كه در اين مسائل، در اين مساله آخر[كودتاي نوژه] همراه بودند با اين خيال فاسد كودتا، تمام اينها به حسب حكم قرآن حكمشان قتل است بلااستثنا. يك استثنا درش نيست؛ هيچ كس حق ندارد كه يك كسي را عفوش بكند، يك كسي را مسامحه با او بكند. اينهابه حكم اسلام و حكم قرآن فاسد و مفسد هستند و درباره اينها چهار حكم در قرآن هست كه از همه كوچكتر كشتن است."[x]
کودکان کشته شده در حمله عراق به دبستانی در دزفول
ارتش برای مقابله با یک گردان دشمن هم آمادگی نداشت چه رسد به دفاع در برابر حمله تمامعیار دشمن به تمامیت ارضی کشور. ارتش به گفته تیمسار فلاحی تنها 4 روز میتوانست در برابر هجوم دشمن ایستادگی کند. لشكر زرهي خوزستان كه مجهزترين لشگر زرهي ارتش ايران قبل از انقلاب بود و نقش تدافعي درحمله احتمالي ارتش عراق به ايران جزو مسئوليت هاي سازماني آن لشگر مجهز بود، به هنگام حمله ارتش عراق به ايران از 385 تانك سازمانياش، تنها 28 تانك آمادگی عملیات داشت. تمامی فرماندهان آن لشگر تا رده فرماندهان گردان و گروهان در زندان بودند.[xi] بنیصدر درباره وضع تجهیزات نظامی در خوزستان گفت:
"در خوزستان28 تانک قادر به شرکت در عملیات بودند. همه امکانات یکسال ونیم به امان خود رها شده بودند."[xii]
آیتالله منتظری نقل میکند:
"در پادگان وحدتي آقاي سرلشگر ظهيرنژاد داشت تعريف ميكرد كه عراقيها تا كجا آمده اند و به چه شكل دارند پيشروي ميكنند، من به او گفتم:"پس چرا شما جلوي آنها را نميگيريد؟"ميگفت:"بله آقا صبر داشته باشيد، شما ناراحت نباشيد، ان شاءالله درست ميشود، آخر ما وسايل و امكانات نداريم"، به يك شكلي داشت ما را دلداري ميداد. شنيدم يك بار همين صحبتها را آقاي ظهيرنژاد پيش امام ميكرده، محسن رضايي(فرمانده سپاه پاسداران) هم در آن جلسه بوده، آقاي محسن رضايي به امام ميگفته ان شاء الله ما با نيروي ايمان پيشروي ميكنيم و چنين و چنان ميكنيم، ظهيرنژاد ديده بود كه محسن خيلي دارد رجزخواني ميكند به امام گفته بود:"آقا نه پدر من زرتشتي بوده نه مادرم! مادرم مسلمان است. پدرم هم مسلمان است. خودم هم والله مسلمان هستم. زنم هم مسلمان است. بچه هايم هم مسلمان هستند. اما سي تا تانك در مقابلش سي تا تانك ميخواهد!"[xiii]
از خلال نامههای بنیصدر به آقای خمینی میتوان وضعیت ارتش ایران را در آن زمان به خوبی دریافت:
"بنابر گزارشهاى فرماندهان سه نيرو، ميزان آمادگى نيروى زمينى صفر درصد، ميزان آمادگى نيروى هوائى 10 درصد و ميزان آمادگى نيروى دريائى 20 درصد بود."[xiv]
"ديشب در اهواز بزحمت اتوبوس و باربرهاى بزرگ براى بردن بقيه قشون دست و پا كرديم. تمام ارتش براى حمل و نقل تانك و ديگر وسايل 58 خودرو دارد، از اينرو تمام هفته را در راهها گذراندم و برحمل و نقل نيروها نظارت كردم كه اهمال و سستى نشود. با وجود اين انتقال 8 روز بطول انجاميد و البته با خطرهاى بسيار از جمله خطر توجه دشمن به مقصود ما. با همه اينها انتقال انجام گرفت. ما براى يكماه ديگر (و در صورت حمله كمتر از اين) مهمات داريم. بنابراين هر روز را از دست بدهيم، براى كشور فاجعهانگيز است."[xv]
"تجهيزات كم داريم. بارها عرض كردهام. يك اتوموبيل را سه ماه حركت ندهند راه نمىرود، تانكها دو سال است رها و خوابيدهاند. در چند ماه اخير تحركى ايجاد شد و مقدارى آماده شده است. با اينحال با كوشش شبانه روزى تكنيسينها كه در همه جا رفته و آنچه توانستهام در تشويقشان كردهام تا بحال حدود 200 تانك آماده عمليات داريم و اميد ميرود 80 تانك ديگر هم آماده كنيم... نيروى زمينى يك لشگر زرهى 16 است كه پخش بود در كردستان و قزوين و زنجان و... تابحال جمع كردهايم غير از 16 تانك بقيه به محل رسيدهاند و خود اينجانب از صبح تا شب مراقبت مىكنم و در محل تمركزشان ميروم و يك يك بازديد مىكنم. درباره خرمشهر و آبادان، فوق طاقت عمل مىشود. از وقتى در خوزستان مستقر شدهام. دو بار خود به پايگاه هوائى كه حمله به اطراف آبادان و خرمشهر را برعهده دارد رفتهام و پس از بعمل آوردن آنچه لازمه تشويق بوده است، بر عمليات نظارت كردهام.... ما حتى تفنگ ژ.س. نداريم چه رسد به بقيه چيزها.... در اين وضيعت كمترين بى مهرى به قيمت نابودى مقاومت ما و خداى ناكرده فاجعه تمام مىشود.جز روحيه چيز مهمى براى ما نمانده است و باآن ميتوان پيروز شد: تقريباً نيمى از خلبانهاى ما يا كشته و يا مفقود شدهاند... هواپيماهاى ما بعلت نبود قطعات آخرين زور خود را مىزنند."[xvi]
"نيروى هوائى براى هواپيماهاى F-4 تنها 79 خلبان دارد و هوانيروز نيز همينطور نه مهمات دارد و نه هلى كوپترها قطعات لازم. فرسودگى به تمام است."[xvii]
"امكانات نظامى ما روزبروز كمتر مىشود . ما حتى نيرو نداريم كه جانشين خستهها كنيم."[xviii]
صدام با علم به وضعیت ارتش ایران،آنقدر به پیروزی خود اطمینان داشت که با خود 1000 خبرنگار را به عراق آورده بود تا جشن پیروزی را در اهواز بگیرد، پس با 12 لشگر پیاده و زرهی و با وارد کردن 2400 تانک دست به عملیات تهاجمی زد.[xix] بنیصدر و ارتش چگونه میتوانستند جلوی صدام حسین و لشگر آمادهاش بایستند؟:
"وقتی حمله آغاز شد من در کرمانشاه بودم. از تیمسار فلاحی رئیس ستاد ارتش پرسیدم چند روز میتوانیم در برابر ارتش عراق مقاومت کنیم؟گفت چهار روز.گفتم شما این چهار روز را خوب بجنگید، مسئول روز پنجم من هستم."[xx]
جنگ آغاز شده بود. جنگی که به گفته بنیصدر بانی آن آمریکا بود:
"بانی این جنگ به نظر من آمریکاست. ادامه جنگ نیز به سود امریکاست. این جنگ و ضعیت دلار را تثبیت میکند، قیمتهای مواد خام وساخته شده را به سود امریکا بالا و پایین میبرد، موقعیت آمریکا را در خاور میانه تثبیت می کند."[xxi]
در حقیقت جنگ ایران و عراق به نحو حیرتآوری دقیقا مطابق با همان پیشبینی بود که هنری کیسینجر چند ماه قبل در جمع یهودیان واشنگتن بازگوکرده بود:
"اگر انقلاب ایران بخواهد به خارج مرزهای خود صادر شود باید موانع بسیاری که در پیشروی هستند را حل کند و سپس به اهداف خود برسد. این موانع بسیارند از جمله اختلافات قومی، مذهبی، بحرانهای اقتصادی وسیاسی اختلافات مرزی با عراق در نهایت اگر از تمام این موانع عبور کند باید مسائل خود را با کشورهای خلیج فارس حل نماید ولی اطمینان داشته باشید که تا آن روز اسرائیل به اهداف نهایی خود دست یافته است."[xxii]
بنیصدر تمام وقت خود را معطوف به قضیه جنگ کرده بود. شب و روز در جبهه. از این میدان به آن میدان، از این خاکریز به آن خاکریز. بیپروا از بذل جان. کارنامه رئیسجمهوری که هر روز در روزنامه انقلاب اسلامی به چاپ میرسید سراسر مشحون است از لحظههای جبهه. دیگر وقتی برای بنیصدر نمانده بود. پس از هر چند روز حضور در جبهه به تهران میآمد، در جلسات شرکت میکرد و بار دیگر به سنگر بازمیگشت. به جاهایی قدم میگذاشت که هیچ رئیسجمهوری به ذهنش نیز خطور نمیکند. خمپارهها یکی پس از دیگری در کنارش فرود میآمد و چندین بار از بیم بمبهای دشمن، همراهانش خود را روی او انداختند تا رئیسجمهور محبوب آسیب نبیند.[xxiii] رئیسجمهوری که در سینی بقیه سربازان بیتکلف غذا میخورد، با موتورسیکلت از این نقطه به آن نقطه میرفت، بر قایق موتوری مینشست و بیمهابا در خط مقدم جبهه رفت و آمد میکرد تا جایی که سربازان باور نمیکردند رئیسجمهورشان را در آن مکان ببینند، به دورش حلقه میزدند و تنها با فریادهای تیمسار فلاحی و ظهیرنژاد به جای خود بازمیگشتند. بنیصدر بدون احساس خستگی از این مسافرتهای پایان ناپذیر از سوسنگرد به اهواز، از اهواز به خرمشهر، از خرمشهر به ایلام، از ایلام به قصر شیرین، از قصرشیرین به مهران، از آنجا به آبادان، به دهلران، بستان، اندیمشک، دزفول، شوشتر و گیلان غرب میرفت و از آنجا به تهران بازمیگشت تا جنگ را سامان بخشد و روحیههای پژمرده و از دست رفته را جانی دوباره دهد. بنیصدر آدم نظامی نبود. شورای عالی دفاع و همچنین مشاوران صدیقی چون چمران، فلاحی و ظهیرنژاد او را در پیشبردن جنگ کمک میکردند. بنیصدر با اشاره به این نکته گفته بود:
"در این چهار ماه جنگ دستور تنبیه برای هیچکس صادر نکردهام بلکه دستور تشویق زیاد صادر کردم. وقتی من نظامی نیستم چطور هر چه را بگویم باید انجام دهید؟ اگر این کار را بکنم ابتکارهای شما میمیرد."[xxiv]
"به فرماندهان ارتش گفتم حضور من در اینجا[ ستاد ارتش] نه به لحاظ علم من به امور نظامی است، بلکه برای ایجاد اطمینان در شماست که تصمیمات قاطع بگیرید وبدون تردید و تزلزل به اجرا بگذارید."[xxv]
علاوه بر وظیفه فرماندهی که بر عهده او گزارده شده بود و پس از پایان مسئولیتش بنا بر نقشههای ستاد ارتش، منجر به آزادسازی 50 درصد زمینهای اشغالی با دست خالی گشته بود، کار اعظم او به روحیه دادن و دلداری سربازان میگذشت. جنگ همیشه همچون فتح تپههای اللهاکبر، پس گرفتن قصر شیرین، آزادسازی سوسنگرد، سد کردن هجوم دشمن به اهواز و جلوگیری از پیشروی دشمن و عقبراندن نیروهای عراقی[xxvi] ، شیرین و دلنشین نبود. شکست، پاتک و ضربه ناگهانی با آن وضع فروپاشیده ارتش، جز لاینفک جنگ بود. بنیصدر درباره عملیات کرخهکور میگوید:
"صبح حمله شد و قواى ما مواضع عراق را تصرف كرد. افرادى از سپاه، بدون اطلاع فرمانده لشگر 16، جلو رفته بودند براى گرد آوردن و بردن اسلحه بجا مانده بودند که اوائل بعد ازظهر، گارد جمهورى عراق وارد عمل شد و دست به حمله متقابل زد. اينجانب در يك زره پوش بودم كه خبر دادند که افراد لشگر در حال فرارند. وقتى از زره پوش بيرون آمدم، افسر ترك زبانى را ديدم كه در برابر كاميونهاى سربازان ايستاده و گريه كنان از آنها مىخواهد به مواضع خود بازگردند. با تهديد به مسلسل، او را كنار زدند و كاميونها راه افتاد. سوار جيپ شدم و دورتر، جيپ دور زد و در برابر كاميونها ايستاد. پياده شدم و خطاب به سربازان گفتم: براى اينكه فرار از ميدان شرف را كامل كنيد، از روى منتخب مردم ايران نيز عبور كنيد. به گريه افتادند و به جبهه بازگشتند. آن روز تا 12 شب، مشغول بازگرداندن افراد به جبهه و باز سازى جبهه بوديم. شب هنگام، هدف خمسه خمسههاى عراقى شديم. افسرى خودش را روى من انداخت و بر زمينم خواباند..."[xxvii]
دفاع جانانه افسران و سربازان ایرانی در طول یکسال اول جنگ، فراتر از هنرنمایی بود. در یک طرف بزرگترین ارتش خاورمیانه با انواع و اقسام سلاحها و توپها و در طرف دیگر یک ارتش فروپاشیده که برای جنگیدن سلاح نیز در اختیار نداشت. وضعیت وخیم بود. ارتش به فرماندهی بنیصدر سلاح نداشت و اگر هم میخواست بخرد، هیچ کشوری حاضر به فروش سلاح به ایران نمیشد. طرح مکمل حمله عراق و عدم فروش اسلحه، انقلاب اسلامی را در آستانه سقوط قرار داده بود و اینک حفظ انقلاب نه محتاج رشادت که نیازمند از خود گذشتگی و ایثار بود. در این موقعیت بنیصدر با دست خالی و فکر باز به جنگ رفت، یک به یک استعدادها شکوفا شدند،خلاقیتها به کار افتادند و ایران، ابتکار عمل را بدست گرفت. بنیصدر در اینباره میگوید:
" میان اسلحه و انسان، انسان انتخاب شد . با مردم سالار کردن سازمان ارتش، بمعنای همراه کردن مسئولیت با اختیار و ابتکار، ابتکارها بکار افتادند و به ارتش ایران امکان دادند با حداقل اسلحه و مهمات، در همان ماه اول، قوای دشمن را زمین گیر کنند."[xxviii]
در نبود سلاح ومهمات، بنیصدر وارتش طبیعت را به یاری گرفتند. از آب، رود، باتلاق، شنزار و پستی و بلندی زمین استفاده کامل به عمل آمد. از جمله این ابتکارات؛ پیروزی در جبهه اهواز بود. نیروهای بعثی تا 5کیلومتری اهواز جلو آمده بودند که با درایت بنیصدر و شورای عالی دفاع، نیروهای ایرانی جریان رود کارون را به سمت نیروهای عراقی منحرف کردند. این ابتکار عمل که با شکست سربازان صدام توام شد موجی از شادمانی را برای مردم اهواز به ارمغان آورد. از آن پس مردم منطقهای را که در آن این عملیات انجام شد، به پاس این حرکت،" منطقه بنیصدر" نامیدند.
در یکی از سفرهای مداوم بنیصدر در 24 مرداد 59 و در کرمانشاه هلیکوپتر حامل او و همراهانش سقوط کرد و رئیسجمهور تا پای مرگ پیش رفت. اگر ظهیرنژاد خود را روی او نیانداخته بود و از هلیکوپتر خود را به بیرون پرتاب نکرده بودند، بنیصدر میرفت و روح پرتلاطمش آرام میگرفت اما قسمت چنین بود که بماند و بایستد. از هلیکوپتر لاشهای بیش نماند:
"یکدفعه دیدم هلیکوپتر دور میزند. نمیدانستم که نقص فنی در چه مرحلهای است. بعد دیدم که دارد میرود به طرف دهکدهای. به نظرم رسید که میخواهد بنشیند.از بیرون نگاه کردم دیدم اگر بخواهد بنشیند، روی سقفهای خانه مردم مینشیند و بعد مصیبت درست میکند. فریاد زدم که اینجا خانه است و نباید اینجا بنشینی. دوباره اوجی گرفت و رفت به طرف زمین. اینجور به نظرم رسید.دقیقا به این ترتیب بود یانه، چیزی نیست که من بتوانم اظهار نظر کنم. به نظرم رسید مثل یک توپی که بخورد زمین و برخیزد. نزدیک زمین هم چنین حالتی داشت. یک مرتبه داشت میخورد زمین، انتظاریون روبروی من نشسته بود پرید به طرف من، در این موقع ظهیرنژاد فورا در هلیکوپتر را باز کرد و کاملا مسلط بر اعصابش بود، دست مرا گرفت که بیرون بروم و بیرون پریدم..."[xxix]
زمانی که خبر رسید بنیصدر از سانحه سقوط هلیکوپتر جان سالم بدر برده است، سیل نذورات مردم برای سلامتی و زندهماندن او سرازیر شد. چه به گفته آقای خمینی" رئیسجمهوری بود که بر قلبها حکومت میکرد". فشارهای مخالفان آنقدر بنیصدر را در منگنه گذاشته بود که ترجیح میداد بمیرد و خلاص شود. خود درباره سقوط هلیکوپترش میگوید:
" در کرمانشاه زمانی که هلی کوپتر ما سقوط کرد بسیار بانشاط بودم. همراهانم این را حمل بر شجاعت کردند اما در حقیقت از این که تا چند لحظه دیگر کشته میشوم و راحت میشوم، احساس آرامش و شادی میکردم."[xxx]
بنیصدر در تهران نبود و چه موقعیتی بهتر از این برای تسخیر قطعی مواضع قدرت؟ حزب جمهوری تمام توان خود را بسیج کرده بود تا بنیصدر را این بار در جبهه زمین بزند و این انواع و اقسام تهمتها و افتراها بود که به سوی وی سرازیر میگشت.در نبردی نابرابر، رئیسجمهوری که مدام در جبههها مشغول دفاع از وطن بود آماج حملههای گوناگون قرار میگرفت از اتهام خیانت تا زنبازی درجبهه. ارتش به این بهانه که اولا شاهی است و دوما موافق بنیصدر است، مرتبا تضعیف میشد.کوچکترین اشتباهاتش را نمیبخشیدند و بزرگترین خدماتش را نادیده میگرفتند. سران ارتش مرتبا به دادسراها احضار میشدند و دادستانی برای آنها حکمهای محکومیت و زندان و اعدام صادر میکرد. حتی تیمسار فلاحی و فکوری نیز که روسای ارتش بودند مصون نماندند. دادسراهای انقلاب پیدر پی آنها را احضار میکردند و با القابی چون" ضد انقلاب"، "برانداز" و "افرادی با کارنامه سیاه و مشکوک" به پروندهسازی علیه آنها مشغول بودند. فلاحی در نامهای به حجتالاسلام هادوی، دادستان انقلاب، تحمل این سختیها را در راه دفاع از وطن هیچ شمرد ونوشت:
"تاريخ انقلاب ايران و ملت حق شناس و کبير ايران، درباره سرتيپ ولي فلاحي بعد از اوقضاوت خواهد کرد و سرانجام قضاوت نهايي در رستاخيز الهي و با راي خدا اعلام خواهد شد."
برای ارتشیان اوضاع به قدری وخیم بود که به فرمان دادستان انقلاب، سرلشگر ظهیرنژاد رئیس ستاد ارتش را در جبهه بازداشت کرده بودند. بنیصدر میگوید:
" وقتی سرلشگر ظهیرنژاد به دیدارم آمد، گفت با این وضعیت کار دشوار شده و چارهای جز استعفا ندارم."[xxxi]
گوشهای از این آزارها را بنیصدر اینگونه نقل میکند:
"افسران ارتش به بهانه های مختلف مورد تحقیر و توقیف قرار میگرفتند. به عنوان نمونه فرمانده تیپ دزفول گرفتار و روانه زندان و شکنجه شد. اثر شکنجه هنوز روی بدن او باقی است و می لنگد. فرمانده لشگر اهواز نیز زندانی شد و چند نوبت به شدت کتک خورد. فرمانده لشگر خراسان را توقیف کردند به تهران آوردند سر او را تراشیدند و پس از چهار روز زندان انفرادی گفتند آزاد است. او نزد من آمد و گریست وگفت : من یک سرتیپ ارتش هستم. با تحقیری که مرا کردند، چگونه می توانم بازگردم و لشگر فرماندهی کنم؟ در کرمانشاه سرهنگی را بدون دلیل توقیف کردند و او را به مستراح شویی واداشتند."[xxxii]
بنیصدر در نامهای به آقای خمینی از جو بیاعتمادی نسبت به ارتش شکایت کرد و از او خواست تا جلوی رفتارهای خصمانه با ارتش و ارتشیان را بگیرد:
"شكل ارتش بدون ايجاد روحيه و تجديد سازمان ممكن نيست. با ايجاد روحيه، گنبد را بازگرداندم و در كردستان نيز ارتش را از رخوت بيرون آوردم و تا امروز 400 كشته و 1000 زخمى داده است. اما بلافاصله شروع شد. خدمت رسيدند و نوشتهئى گرفتند كه در ارتش تفتيش كنيد و هفتهئى يك گزارش بدهيد. در كجاى دنيا و در كدام تاريخ ارتش ميتواند با اينگونه اظهار علنى سوظن برسر پا بماند؟ چطور ارتش از فرماندهانى فرمان ببرد كه اينطور طرف بى اعتمادى قرار گرفتهاند؟"[xxxiii]
بنیصدر در نامه دیگری به آقای خمینی، ملتمسانه درخواست کرد تا او ارتشیان را قوت قلب دهد:
" اينك نوبت اينست كه دست بدامن شما بشوم؛ فردا جمعه يا پس فردا يك بيانى در تقويت روحيه ارتشىها بفرمائيد."[xxxiv]
نظر آقای خمینی اما نسبت به ارتش چندان مساعد نبود. بنیصدر از این نگاه آقای خمینی در دیدارشان با یکدیگر میگوید:
"خمینی گفت شکل سپاه پاسداران را تقویت کنید.ارتشی ها شاه در رگ وپوستشان است یک عمر جاویدشاه گفتهاند. گفتم ارتشیها عاشق شاه نیستند. قدرت را در نظر آنها اصل و ارزش کردهاند. جاوید شاه را به این دلیل میگفتند که شاه را تجسم آن قدرت میدانستند. امروز که فرصت احساس استقلال و مسئولیت داشتن ، کردهاند مثل بقیه و بلکه بیشتر از آنها احساس نفرت میکنند، باید کاری کنیم که سپاه به بیماری قدرت پرستی دچار نشود که اگر شد شخص پرست هم می شود. امروز شما تجسم قدرت شده اید. مسئله اصلی قدرت پرستی است."[xxxv]
بنیصدر همچنین در نامهای به آقای خمینی، نوشت:
" اگر اينجانب هيچ خدمتى نكرده باشم اين خدمت را كردهام كه يك ارتش پريشان و پراكنده و مايوس و پر هرج و مرج را كه در پيام خودتان در اول سال هم بود كه ديگر تحمل هرج و مرج داخلى آنرا نخواهيد كرد را تحويل گرفتهام و با آن در كردستان و گنبد و آذربایجان غربى و حال در تمامى غرب ايران دارم مىجنگم و امروز قوىتر از روز شروع به جنگ نيز شده است. در تغيير روحيه و فكر ارتش همين بس كه ساخته رژيم شاه بود و حالا دارد از رژيم شما دفاع مىكند."[xxxvi]
اما آقای خمینی به بیاعتنایی به ارتش و اختصاص تمامی تشویقها و تمجیدها به حزبالله و سپاه ادامه میداد:
"حزباللهیها هستند که در جبههها خون میدهند، جان شیرین خود را فدای اسلام میکنند و به سعادت این ملت و این جامعه عشق میورزند."[xxxvii]
جنگ روانی و فشار تبلیغاتی از سوی دارودسته حزب جمهوری به اوج رسیده بود. رئیسجمهور در جبهه مشغول جنگ بود و اینان در تهران نقشه برکناری او را میکشیدند. هر طرحی که به مجلس برده میشد یکی از مانعهای بر سر عزل رئیسجمهور را از سر راه برمیداشت. نوار حسن آیت، مو به مو و نکته به نکته اجرا میشد:
"مجلس هم که باز بشود گفتم، دست ما خیلی بازتر میشود.مسئله فعلا مانعش اینه که مجلس نیست. فردا مجلس که بیاد، مقابل رئیس جمهور خواهد ایستاد... من فکر میکنم که با مجلس هم خواه ناخواه درگیری خواهد داشت، ما توی مجلس هم برنامه داریم..."[xxxviii]
تضعیف ارتش و بزرگنمایی سپاه پاسداران همچنان ادامه داشت. بنیصدر گفت:
"من نه تقدیر میخواهم، نه تشویق میخواهم و نه ستایش، آنچه میخواهم این است که با فشار سیاسی روانی این نیرو تضعیف نشود و ما بتوانیم دشمن را سرکوب کنیم. یک کم انصاف. همین و بس." [xxxix]
"من از این آقایان هیچ چیز نمیخواهم جز اینکه مرا به حال خود بگذارند تا این جنگ را به نتیجه برسانم."[xl]
"این جنگ روانی سیاسی چند برابر بیشتر به ما ضربه رسانده است تا حمله دشمن."[xli]
"به این جنگ روانی خاتمه دهید و بگذارید نیروهای مسلح این جنگ را با موفقیت پیش ببرند."[xlii]
"عدهای شب و روز به تخریب روحیه فرماندهان مشغولاند و گمان میکنم این معنا امروز بر کسی پوشیده نیست و همه مردم دیگر اینها را میشناسند با کمال تاسف عدهای جبهه جنگ اصلی را جبهه جنگ با رئیس جمهور قرار داده اند."[xliii]
" اینهم نوعی تقسیم کار است؛ اگر شکست پیش آمد به عهده رئیس جمهوری و فرمانده کل قوا است و داد وقال راه می اندازند و متن امضا میکنند که باید چنین و چنان کرد،اما وقتی پیروزی پیش میآید مال بقیه است."[xliv]
"دو خبر هم امشب به من دادند، یکی پاسخ امام است در تشویق فرماندهان نظامی و این پاسخ، جبران آن بیانیه و تفسیرهای پی در پی را میکند و در عین حال خبر اینکه مجلس قدم دیگری در حذف رئیس جمهوری برداشته که اینهم پاداشی بود برای زحمات من!" [xlv]
"در این شطرنج مرا یک طرف قرار دادهاند و همه راه ها را دارند میبندند تا من مات شوم. آن بنبست خارجی، این بنبست داخلی که حالا بنا دارند آن را با تبلیغات رادیو و تلویزیون و روزنامهای و منبری تکمیل کنند. جوری که رئیسجمهور از هر سو در محاصره قرار گیرد وهیچ دررویی نداشته باشد وعطای این عنوان را به لقایش ببخشد و برود."[xlvi]
"داوطلب ریاستجمهوری شدم، آنچه در توان داشتم کوشیدم ولی دائم به دست وپایم بند گذاشتند. باز آنچه در توان دارم میگذارم، اما اگر نشد میآیم حقیقت را هرچه هست به شما میگویم. این توطئهای است که هدفی جز حذف رئیسجمهور ندارد."[xlvii]
طرح حذف رئیسجمهور از سوی کسانی که به گفته بنیصدر،"میخواستند بههر قيمت كودتاى 28 مرداد را از نو تمرين كنند"[xlviii]، با قدرت و شدت تمام دنبال میشد. آنقدر توطئهچینی و تلاش برای حذف رئیسجمهور شدت گرفته بود که حتی صدای آقای خمینی هم درآمد. بنیصدر نقل میکند:
"به امام گفتم اینها اگر بخواهند مرتب روحیه ما را خراب کنند ما پیروز نمیشویم. امام گفتند قدر زحمات شما معلوم است. به یک عدهشان که اینجا آمده بودند،گفتم: یک عده رفتهاند آنجا فداکاری میکنند، شما اینجا نشستهاید نقشه میکشید؟" [xlix]
گرچه بعدها همچنان که هاشمی رفسنجانی در خطبههای نمازجمعه گفت مشخص شد این نقشهکشیدنها بیاجازه و دستور آیتالله نبودهاست. رفسنجانی نقل میکند:"ما رفتیم به امام گفتیم بنیصدر ریاستجمهوری را گرفته. این که نشد. فرمودند: شما بروید مجلس را در دست بگیرید."[l]
آیتالله از آن سو مشغول خالیکردن زیرپای بنیصدر بود و از سوی دیگر در جلوی بنیصدر واطرافیانش نقشی متضاد بازی میکرد. مهندس سحابی میگوید:
"بازرگان برای من تعریف می کرد یک روز پیش امام بودیم به همراه بنیصدر و بهشتی. بعداز رفتن آقایان امام من را صدا زد و گفت: شما قدری این بنیصدر را نصیحت کنید. او فقط حرف میزند و سر وصدا راه میاندازد، اینها دارند عمل میکنند!"[li]
بعدها آقای خمینی خود نیز، طرفداری گهگاه و صوریاش را از بنیصدر، "بواسطه برخی مصالح"[lii] دانست.
آقای خمینی نقش را به خوبی ایفا میکرد. بر زمین زدن بنیصدر پروژهای بود که گام به گام از اسفند 58 تا خرداد 60 از سوی آیتالله تعقیب شد. حجتالاسلام محلاتی درباره جلسهای که پیش از انتخاب بنیصدر به ریاست جمهوری در حضور آقای خمینی برگزار شده بود میگوید:
"راجع به بني صدر آقاي سيد ابوالفضل شروع كرد صحبت كردن كه ايشان در مجلس خبرگان اين طور بوده، امام فرمود خيلي مهم نيست، شما برويد مجلس را قبضه كنيد. رييس جمهور در جمهوري اسلامي كاره اي نيست، همه كاره دولت است و مجلس."[liii]
پس از اظهارات عجیب و غریب محسن رفیقدوست که در پاسخ به این که چرا جان سربازان را آنقدر بیارزش میپندارید، گفته بود:"سربازان ما یکبار مصرف هستند"، این بار نوبت رجایی بود تا در مسجد سپهسالار(مطهری فعلی) نیت باطنی و نهایت ضدیت با رئیسجمهور را آشکار کند:
"6 ماه دیرتر با نهادهای انقلابی پیروز شویم بهتر از این است که با ارتشی پیروز شویم که کودتاگران را بکار گرفته است. آن پیروزی که این ارتش بدست آورد نمیخواهیم."[liv]
حسین خمینی، نوه آقای خمینی که از طرفداران بنیصدر بود نیز گفت:
"من خودم با آنها بحث کردهام و خودم از آنها شنیدم که میگویند خوزستان و حتی نصف ایران برود بهتر از این است که بنیصدر حاکم شود. آخرین شانس این جمهوری بنی صدر است."[lv]
حزب ملت ایران به رهبری داریوش فروهر این طرز تفکر را مورد انتقاد قرار داد و گفت:
"ناشايستگي دست اندركاران حكومت و رقابت هاي زيانبخش آنان كار را بدانجا رسانيده است كه براي انحصار داشتن افتخارها، سامان يافتن جبهه ها را خوش نمي دارند."[lvi]
بنیصدر به همین نکات اشاره کرد و گفت:
"برای یک عده ای از دست رفتن خوزستان گواراتر از پیروزی بنیصدر است."[lvii]
"عدهای هستند که میخواهند به هر قیمت شکست بخوریم، فکر میکنند پیروزی، پیروزی رئیس جمهوری است و این برایشان غیرقابل تحمل است."[lviii]
"در واقع هدف از ادامه جنگ ظاهرا جز این نیست که مواضع تحکیم گردد."[lix]
جالب آنکه 14 سال پس از بنیصدر، محسن رضایی، نیت واقعی جناح خود را از ادامه جنگ آشکار کرد و مهر تائیدی بر حرفهای بنیصدر زد:
"اگر جنگ را ادامه نمیدادیم، حکومت و انقلاب تثبیت نمیشد. آنهایی که میگویند شش سال از 8 سال جنگ بیهوده بود و سالهای جنگ را 6 و2 توصیف میکنند، باید بدانند که اگر به جنگ پایان میدادیم حکومت اسلامی و انقلاب از بین رفته بود."[lx]
بنیصدر در نامهای به آقای خمینی همین موضوع را با وی درمیان گذاشت و خبر از نیت واقعی حزب جمهوری و همسلکانش داد:
" اين آقايان كه از پشت جبهه گشودهاند، خواهان ادامه جنگ هستند اما نه براى تحصيل پيروزى بلكه بردن ايران به شكست. خيال مىكنند، شكست موجب مىشود از شر بنى صدر راحت بشوند."[lxi]
از سویی دیگر بنیصدر مجبور بود تا از انحرافاتی که به نام جنگ پیش میآمد جلوگیری کند. یکیاز این اتفاقها حضور امام زمان در جبههها در دفاع از رزمندگان ایرانی بود! بنیصدر دراین باره گفت:
" اسرای عراقی گفتهاند، یک اسب سفیدی با شمشیر به ما حمله می کند!! این امور را در این عصر وزمانه تبلیغ کردن در حقیقت انکار کردن نقش خود انسان است. البته آنها که اینگونه امور را میسازند و میخواهند القا کنند، جواب این سئوال یادشان میرود که این اسب سفید بهتر بود روز اول میآمد واینهمه ضایعات وتلفات به کشور وارد نمیشد وجلوی پیشروی دشمن را میگرفت!"[lxii]
تلاش همهجانبه برای برکناری رئیسجمهور از فرماندهی کلقوا در جریان بود. با آنکه بنیصدر در نامههایش به آقای خمینی قول داده بود که بعد از تمام شدن جنگ کنار برود و حتی استعفا نامهاش را هم نوشته و امضا کرده در اختیار آیتالله گذاشته بود[lxiii]، همچنان آماج حملات حزب جمهوری و انحصارطلبان قرار داشت. آنهایی که تمام نشدن جنگ را برای تثبیت حکومت خود و کنار زدن مخالفان خوش میپنداشتند، تمام تلاش خویش را به کار بستند تا از سامان یافتن جنگ توسط بنیصدر جلوگیری کنند. مخالفان بنیصدر بعدها در خاطراتی که منتشر کردند، به نقش خود در برکناری بنیصدر از فرماندهی کل قوا اذعان کرده و به رفت و آمدهایشان نزد آقای خمینی جهت زدن رای او درباره بنیصدر اشاره کردند:
احمد توکلی نقل میکند:"روزي ديگر من و آيتالله خامنهاي و آقاي هاشمي رفسنجاني و آيتالله يزدي و آقاي پرورش و شهيد رجايي و مرحوم شيخ محمد منتظري، جلوي امام حلقه زديم، موضوع هم درباره همان مشكلات بنيصدر بود، آيتالله خامنهاي آن روز غزلي از حافظ خواند و گفت: بني صدر پدر ما درآورده است و اكنون هم در ارتش يارگيري ميكند، اين امر ممكن است در آينده خطراتي پيش بياورد."[lxiv] آیتالله منتظری نوشت: "براي ما مسلم شده بود كه آقاي بني صدر مساله جنگ را دارد سنبل ميكند."[lxv] هاشمیرفسنجانی در نامهای به آقای خمینی گفت:" در خصوص جنگ و فرماندهان ارتش، مطالب و احتمالات زيادي داريم. فرمانده به خاطر ناهماهنگي و وحشت از نيروهاي خالص اسلامي، مايل است نيروهاي غيراسلامي را در ارتش حاكم كند كه منافع مشترك پيدا كرده اند و نيروهاي خالص ديني را يا منزوي و يا منفصل نمايند." [lxvi] و بهزاد نبوی گفت:"بنیصدر زمانی كه فرمانده كل قوا شد، یك استراتژی خاصی را در جهت حاكمیت دادن ضد انقلاب در ارتش و كنار گذاشتن عناصر مؤمن به انقلاب پیاده كرد. چنانکه اطلاع داريم، اطلاعيهای منتشر ساخت که تمام امرای بازنشسته ارتش بايد به سرکار خود باز گردند که اجازه پخش مجدد آن داده نشد. در واقع او سعی داشت زمينه را برای بازگشت دستگير شدگان ارتش هموار سازد. بنیصدر، با استفاده از فرماندهی کل قوا آنچنان جو تبليغاتی در ارتش بوجود آورده بود که اکثر خلبانان ارتش مسئله را به شکل ديگری برداشت کرده بودند. چنانکه مسئله عرب و عجم را در رأس قرار داده بودند که اين جريان از اصل، انحرافی بود. بنیصدر پس از این ماجرا، بلافاصله تحلیلی از كودتای نوژه را مطرح كرد تا اذهان عمومی را منحرف سازد و كشف كنندگان كودتا را زیر سئوال قرار دهد و در این رابطه گفت كودتای نوژه توطئه آمریكا بود تا متخصصین را از ارتش كنار بگذارند. در حالی كه ما میدانیم كودتا واقعی بود ودر این رابطه هم عدهای دستگیر شدند."[lxvii]
در این میان یدالله سحابی با اعتراض به مخالفان گفته بود:
"کوبیدن بنیصدر که ارتش متلاشی شدهای را با دلجویی به این شکل درآورده است که حملات دشمن را خنثی مینماید، بر موازین عدل وانصاف نیست."[lxviii]
به همت بنیصدر و دلجویی او، ارتش که پس از پیروزی انقلاب منهدم شده بود، اکنون میتوانست در یک روز 200 پرواز هوایی علیه نیروهای صدام انجام دهد.[lxix]
ارتشیان با جان و دل از ایران دفاع میکردند. بنیصدر در نامهای به آقای خمینی به یکی از این جانبازیها و دلاوریها اشاره کرد و نوشت:
" خلبانهاى نيروى هوائى و هوانيروز، از فداكارى گذشته، انتحار مىكنند و اينجانب دائم از اين پايگاه بآن پايگاه مىروم، آنها را تشويق مىكنم. اما هر روز بهم مىگويند: امروز نوبت مرگ ما است. خودم از قيافههاى آنها شرمنده مىشوم كه ممكن است فردا ديگر آنها را نبينم."[lxx]
در واقع نیروی هوایی در جنگ استادانه عمل کرد. خلبانان دلیر نیروی هوایی که اکثرا با ضمانت شخصی بنیصدر از زندانها آزاد شده بودند و با درایت سرهنگ فکوری پس از پاکسازی دعوت به کار شده بودند، سنگ تمام گذاشتند.1200 خلبان نیروی هوایی در هرماه به طور متوسط هر کدام 30-40 پرواز انجام میدادند. خاطره یکی از این خلبانان تنها اشک را به چشمان میآورد:
" پس از جریان تصفیه نیروهای هوایی من بازنشسته شدم و به مرغداری مشغول شدم. روز اول حمله عراق به ایران از منطقه علیشاه عوض که بین کرج و تهران است داشتم میآمدم به تهران که بروم منزل. دیدم دو هواپیمای "سوخو" عراقی دارند از بالای سرم پرواز میکنند. در ارتفاع خیلی کم. متاسفانه دقایق بعد صدای بمباران را شنیدم. وقتی رسیدم منزل با هیچکس صحبت نکردم. رفتم توی اتاق، در را بستم و شروع کردم به گریه کردن. زار میزدم. به خودم میگفتم چرا من در چنین شرایطی به عنوان خلبان نمیتوانم برای مملکتم کاری بکنم.همسرم آمد به اتاق و از من پرسید: چرا گریه میکنی؟ بلند شو و همین الآن به نیروی هوایی تلفن بزن. اگر تو را برای پرواز قبول کردند من حاضرم مرا به عنوان گروگان آنجا نگه دارند و تو برو در جنگ علیه عراق شرکت کن. زنگ زدم به سرهنگ فکوری در ستاد هوایی. گفتم: من بازنشسته هستم. اگر به من اعتماد ندارید. زن و بچهام را در ستاد هوایی گروگان بگیرید و به من هواپیما بدهید تا برم بجنگم. فکوری گفت: همین الآن بیا اینجا."[lxxi]
نیروهای خط امام و حزب جمهوری در مجلس متمرکز شده بودند تا عنوان فرماندهی کل قوا را از رئیسجمهور بگیرند. بنیصدر در پاسخ تلاش مخالفان و وابستگان فکری و تشکیلاتی حزب جمهوری در بازپس گیری فرماندهی کل قوا گفت:
"این مدت که من رئیس جمهورم، کدامیک از آزادیهای مردم را به خطر افکندهام و در برابر خطراتی که این آزادیها را تهدید کردند ومیکنند سکوت کردهام؟ شما شب و روز مشغول توطئه هستید که عنوان فرماندهی کل قوا را از رئیس جمهور باز پس گیرید. چرا میخواهید این کار را بکنید؟ برای این است که میخواهید تمام عناصر قدرت در دست خودتان باشد؟ این را مردم فهمیده اند. مردم میدانند که در شرایط جنگ این خیانت آشکاری به کشورشان است و موجب از دست رفتن کشورشان میشود. من منتخب مردم هستم، هر وقت وهر زمان که مردم مرا نخواهند همان لحظه و همان زمان خواهم گفت که آسوده شدم و دنبال کار خویش خواهم رفت."[lxxii]
در حقیقت جنگ فرصتی مناسب بود تا سران حزب جمهوری بیدغدغه با سرنگونی بنیصدر قدرت را در دست گیرند. حزب جمهوری میدانست اگر بنیصدر موفق شود جنگ را با موفقیت تمام کند، دیگر هیچگاه نمیتوانند به قدرت برسند. باید از فرصت جنگ استفاده میشد و تا سر رئیسجمهور به
جنگ گرم است، او را از اریکه قدرت به زیر کشید. این گفته رجایی به خوبی بیانگر هدفی است که جناح قدرتطلب در ذهن میپروراندند:
"جنگ نعمت است. در سایه آن مسائل حل میشوند."[lxxiii]
اما بنیصدر قرص و محکم ایستاده بود. از چندین طرف تحت فشار بود. رادیو تلویزیون، ابزارهای تبلیغاتی حزب جمهوری، سپاهپاسداران، کمیتههای انقلاب، دادگاههای شرع و دیوان عالی کشور، همه و همه دست به دست هم داده بودند تا او را زمین بزنند. نماینده 11 میلیونی مردم تک و تنها در برابر هجوم همهجانبه ایستاده بود و کمر خم نمیکرد:
"کسی به مظلومیت من در حکومت، لااقل در تاریخ دو سه قرن اخیر نبوده است. دست و پای مرا بستهاند و میگویند بجنگ! و من پذیرفتهام و دارم میجنگم. با این حال میآیند و باز هم بندهای تازه ای بر دست و پای من میگذارند."[lxxiv]
"اما امروز در چند جبهه مشغول جنگیم: در جبهه شایعهسازان ، در جبهه فرصتطلبان قدرت، در جبهه ضدانقلاب، در جبهه مشکلات اقتصادی، سیاسی، داخلی، خارجی و در جبهه جنگ نظامی."[lxxv]
"ما مظلومانه میجنگیم ، چه کسی به ما کمک میکند؟ خارجی ها که تا حالا به ما اسلحه هم نفروخته اند، چه رسد به کمک. اما داخل. ای مردم، خود شما میدانیدکه با ما چه میکنند."[lxxvi]
"حالت من به حالت کسی میماند که به اونیش و سوزن به طور بی صدا میزنند و او از روی ناچاری گاه فریاد میزند. تازه آن فریادی هم که می زنم درباره جنگ است. حالت من به حالت کسی می ماند که با تقلای کشندهای دارد بنایی را میسازد و میبیند که هنوز خشت بعدی را نگذاشته چند خشت ازبنا را فرو ریختهاند .دیگر حالا آنچه را که واقع شده است را مردم می دانند من چه میگویم."[lxxvii]
"وضعیتی که ما در آن میجنگیم در تاریخ بشری شاید بینظیر باشد. تمام دستگاه هایی که میباید برای پیش بردن جنگ به ما کمک کنند، به جای آن مخالفت و ضدیت میکنند. هرگز نشده که دستگاه تبلیغاتی مخالف یک فرمانده کل قوا باشد و چنان تبلیغ کند که جز تضعیف روحیه نیروهای مسلح ما از کار آنان نتیجه ای حاصل نشود."[lxxviii]
مخالفان رئیسجمهور برای زدن او از چندین کانال وارد شده بودند. ضمن تلاشهایشان در مجلس برای گرفتن حکم خلع فرمانده کل قوا به تیمسار فلاحی و سرتیپ فکوری گفته بودند که اگر بنیصدر خلع شد شما را به جای او میگذاریم.[lxxix] گرچه به آنان نیز که تا آخرین لحظه با رئیسجمهور ایستادند و پس از عزل بنیصدر با صدور اعلامیهای در پایگاههای نظامی از زحمات او تشکر کردند، رحم نکردند و 4 ماه پس از عزل بنیصدر در مهرماه سال60، در سانحهای حیرتآور و مشکوک، هواپیمای حامل کلاهدوز، نامجو، فلاحی و فکوری در نزدیکی تهران سقوط کرد و تمامی فرماندهان نظامی جز خلبانان در آتش سوختند.[lxxx] بعدها مقامات ایرانی علت سقوط را " از کار افتادن همزمان 4 موتور هواپیما" عنوان کردند[lxxxi] واین سوال را بیپاسخ گذاردند که" چگونه میشود 4 موتور هواپیما همزمان و با هم از کار بیفتد؟".
بازار ساختن اخبار دروغ و شایعه و تهمت و افترا علیه بنیصدر داغ بود. مردم به نظاره نشسته بودند تا ببینند رئیسجمهور محبوبشان چگونه بر مشکلات فائق میآید:
"چه تبلیغات سوئی در این نهادها به خصوص در سپاه پاسداران بر ضد رئیسجمهوری میشود. کار را به اینجا رسانیده اند که یک نماینده مجلس گفته است از یک سپاهی شنیدم محل تندگویان را رئیسجمهور به عراقیها گفته و آنها آمدهاند و او را گرفتهاند! تا این حد تبلیغات سوء؟ این خدمت به اسلام است؟ خدمت به سپاه است؟"[lxxxii]
"آنچه من کردهام و میکنم این است که در نیروهای مسلح و بخصوص سپاه پاسداران ، خلق و خوی سلطه گری و استبداد رای و حاکمیت جویی به وجود نیاید. اگراین خلق وخو بوجود آمد دیگر فاتحه انقلاب خوانده است."[lxxxiii]
"در یکی ازشبهای آخر هفته در تلویزیون، عدهای را آورده بودند که بعد از ستایش فراوان ازخود گفته بودند هر وقت از فرماندهی اطاعت نکردیم موفقیت داشتیم! این کمکی است که دستگاه تبلیغاتی در جنگ به ما میکند.این گونه تبلیغ میکنند در اوج جنگ بر علیه ما."[lxxxiv]
"بعد از فتح تپههای الله اکبر، رادیو گوش می دادم داشت اطلاعیه ای بنام سپاه میخواند. میگفت: "پس از مدتی رکود با آتش توپخانه و با کمک هوانیروز و سپاه این منطقه را باز پس گرفتیم." معلوم میشود که چند تیپ از نیروی زمینی تحت فرماندهی چمران اصلا در آنجا حاضر نبودند! این مسائل از حمله لشگر دشمن هم زیان بارتر است .فرماندهان ارتش دیشب پیش من آمدند در حالی که سخت رنجیده و عصبانی بودند میگفتند: ما بخاطر شما فشار میآوریم و همکاری و هماهنگی می کنیم، بعد رادیو با ما اینطور میکند."[lxxxv]
"گفته اند نیروهای مسلح ما در خوزستان معطل می کنند وعمل می کنند برای اینکه در تهران قرار است کودتا شود. اینها بدانند با این کارهایشان خوزستان از دست نخواهد رفت. فرزندان مسلح ما که در جبهه ها می جنگند به خاطر شما نمیجنگند که این حرفهای کشنده موجب شود دست از جنگ بکشند."[lxxxvi]
"یکی از نمایندگان اهواز گفته است با اینکه سه هفته است امام گفته اند باید محاصره آبادان شکسته شود ولی تا کنون این کار نشده. این حرف بدین معنی است که نیروهای آماده ای آنجا بوده اند و توانایی شکست محاصره را هم داشته اند، اما دست روی دست گذاشته و تماشا میکنند! "[lxxxvii]
"نقل کرده اند که سرهنگ فکوری گفته است آقای بنی صدر با اعزام نیروی هوایی برای سرکوب مهاجمین به سوسنگرد مخالفت کرده است و این عمل باعث موفقیت دشمن در سوسنگرد گشته است. من از سرهنگ فکوری پرسیدم معلوم شد این هم مثل بقیه حرفها کذب محض است. چطور یک کسی می تواند خود را مسلمان بداند و این همه دروغ بگوید؟" [lxxxviii]
"اداره اطلاعات ارتش چند ماه پیش نواری از گفتگوی دو تن از مسئولان اطلاعات سپاه پر کرده بود که در باره ترور من گفتگو می کردند. اولی میگفت: میخواهیم او را به عنوان سرکشی از جبهه غرب به اینجا بکشیم و ترورش کنیم. مخاطبش پرسید امام را چه کردهاید؟ موافقت کرده است؟ اولی گفت موافقت میگیریم و اگر هم نکرد یک فقیه پیدا میکنیم و اجازه میگیریم."[lxxxix]
"عدهای از نظامیان پیش من آمدند وخواستند به جانبداری از رئیسجمهور راهپیمایی کنند. گفتند ما میخواهیم بگوییم که شما چه زحمتی میکشید. گفتم اگر شما میخواهید بگویید که میدانید چه کردهام، بهترین راهپیماییها، اصرار وسماجت در بهتر و سریعتر جنگیدن است. هر ساعت تاخیر ممکن است برای میهن ما سرنوشت دردناکی بدنبال آورد."[xc]
هاشمی رفسنجانی نیز نقل کرده بود که:
"شب قبل از شهادت شیرودی[که بنیصدر او را ترفیع درجه داده بود]دیده شده است که میان یک سرهنگ و بنیصدر تماس تلفنی مشکوکی برقرار شده است و جهت تیرخوردن هلیکوپتر از کنار بوده است نه از جلو!"[xci]
آنها، حتی از تهمت جنسی نیز دریغ نمیکردند.گفتند که بنیصدر در جبهه مشغول الواطی و زنبازی است. بنیصدر از ملاقاتی که با آیتالله داشته است میگوید:
"رفتم پیش خمینی و مثل اینکه منفجر شوم گفتم من تا امروز در تمام عمرم با هیچ زنی غیر از همسرم آمیزش نداشتم. اینها رذالت میکنند. آدمی که همه چیزش را گذاشته وتوی جبهه می رود که وطنش را حفظ کند درجبهه ای که آدمی با چشم خود می بیند انسانی شاد وخندان و لحظه بعد شاهد آن است که بر اثر اصابت توپ و موشک ذغال شده است، در جبهه اینطور بر من میگذرد و اینها در تهران نشسته اند این جور چیزها برایم میسازند."[xcii]
این تهمتها پس از عزل بنیصدر ادامه داشت و تا امروز نیز ادامه دارد. پس از خرداد 60 که حاکمیت یکدست شده بود و تمامی ابزارهای تبلیغاتی(اعم از وسایل ارتباط جمعی، تریبون نمازجمعهها، روزنامهها، رادیو، تلویزیون و کتابها و مجلات) به قبضه آقایان درآمده بود، عبارت مبهم "خیانت بنیصدر" ترجیعبند تمامی گفتهها و نوشتهها گشت. نظیر این جمله بارها و بارها تکرار شد:
"اصلاً اينها به صدام خط داده بودند. آنها گفته بودند تو بيا ما كشور را به تو تسليم مي كنيم".[xciii]
اما اینک پس از سه دهه باید به راستی پرسید خیانت را که کرد؟ اگر این بنیصدرِ "ملعون"،"کافر" و "حرامی"[xciv] بود که خیانت میکرد و مانع پیروزی و پیشروی بود، پس چرا پس از عزل او، نیروی ما ظرف سه ماه حتی یک پیروزی کوچک نیز بدست نیاورد و اگر همه مشکل بنیصدر بود و گناه به گردن او بود که اسلحه نمیدهد و خیانت میکند و نمیگذارد خرمشهر را بازپس گیریم، چطور پس از رفتن او تا یکسال خرمشهر در دست عراقیها بود؟ چطور است هر نبردی را که بنیصدر با ارتش فرماندهی کرده است با خیانت او و شکست همراه شده اما هر عملیاتی که سربازان دلیر سپاه پاسداران جمهوری اسلامی و جان برکفان غیرتمند حزبالله در آن شرکت داشتهاند با رشادت و فداکاری فرماندهان به پیروزی معنوی رسیدهاند؟ خیانت را که کرد؟ آقایان بر مسند کار که آزادیها را سلب کردند، اعدامهای دستهجمعی به راه انداختند، شکنجهگاه و قتلگاه ساختند، روزنامهها را بستند، استبداد را حاکم کردند، جنگ را 8 سال ادامه دادند، میلیاردها دلار به اقتصاد کشور لطمه زدند، انقلاب را از مسیر خود خارج کردند، با آمریکا واسرائیل سازش پنهانی کردند، 400 هزار تن از جوانهای معصوم این کشور را برای تثبیت قدرت خویش به کام مرگ فرستادند، اختناق ایجاد کردند، به نام اسلام و دین آدمکشی به راه انداختند، جوانان معتقد و بیگناه را به جرم یک اعلامیه و یک روزنامه زیر وحشیانهترین شکنجهها کشتند و پول گلوله را از مادر دردمندشان گرفتند و نشانی خاوران را دادند، منابع و مخازن نفتی و غیرنفتی و میراث فرهنگی ما را به تاراج بردند، ایران را ویران کردند، اگر خیانت نکردند پس چه کردند؟ در تاریخ 30 ساله ایران پس از انقلاب، تعداد افرادی که در حکومت راه یافتند و در مقابل استبداد و انحصار ایستادند و تاوانش را نیز پرداختند از انگشتان دو دست تجاوز نمیکند. شاخص این جریان سید ابوالحسن بنیصدر است. آنکه به قدرت و پول و مقام و ماندگاری نه گفت و در حالی که میتوانست همآواز و همآهنگ آنان شود، در اوج به نفع مردم کنار کشید، تا آخرین لحظه بر آزادیها پای فشرد و خود را به استبداد و اختناق نفروخت. از مقام ریاست به سادگی گذشت تا حجت را بر صاحبان قدرت تمام گرداند. آنها که قدرت را تصاحب کردند و با اهرم زور انقلاب را به بیراهه کشاندند، فاز دوم را که عبارت بود از لجنمال کردن طرف مقابل، در همان ابتدا آغاز کردند. ضربه به اعتبار و حیثیت بنیصدر با عبارت "خیانت بنیصدر"، در این سالها تمرین و تکرار شد تا افکار عمومی را از تقابل آزادی و استبداد در بحبوحه سالهای آغازین انقلاب منحرف سازد. با ضرباهنگهای منظم حمله علیه بنیصدر را آغاز کردند تا القا سازند که " هرکس به راه او رود، جز فرجامی اینچنین، در انتظارش نخواهد بود." اما در این میان نکات دیگری نیز قابل تاملاند. آنها که در این سالها، در وحشتناکترین سالهای سانسور خبری، مدام اتهام خیانت را مطرح کردند یکبار از خود نپرسیدند که کدام فرماندهای در دنیا میخواهد که لشگرش شکست بخورد؟" [xcv] خیانت یعنیچه؟ یعنی یک ارتش زیر صفر را به جایی برسانید که یکسال در مقابل حملات بزرگترین لشگر خاورمیانه مقاومت کند و با هیچ،50 درصد زمینهای اشغالی را پس بگیرد؟ یعنی با یک ارتش درهم کوبیده شده در برابر لشگری که میخواهد یکهفتهای به تهران برسد و جشن پیروزی برپا کند، بایستد و نیروهای عراقی را عقب راند؟ به این میگویند خیانت؟ کجاست عدل؟ کجاست یک جو انصاف؟ کاری که عرفات از آن با عنوان "معجزه" یاد میکند، خیانت است؟ اگر دفاع تمامعیار از خاک میهن در میان آن همه فشار و هجوم جناحها برای تسخیر قدرت اسمش خیانت است پس باید دیگر مرگ واژهها را به سوگ بنشینیم که در روزگار تجاوزات پیاپی به حریم واژهها زندگی میکنیم. اگر دفاع با چنگ و دندان رئیسجمهوری که پوتین به پا و دست از جان شسته در جبهه ها به استقبال مرگ میرود نامش خیانت است پس دیگر وای بر ما و وای بر شما. اگر اینها اسمش خیانت است پس روی مین دواندن جوانها و جلوی تیغ بردن طفلهای معصوم و گرفتار کردن بهترین فرزندان این مملکت در تلههای آبی و گودالهای مملو از قیر مذاب در حمله به بصره و فاو در جنگ 8 ساله و درگیر کردن ملت با جنگی بیپایان با شعار" راه قدس از کربلا میگذرد" اسمش چیست؟ آنقدر این ماجرای خیانت بر سر هر مسئله وعملیات و حملهای تکرار شدهاست که حتی علی شمخانی، وزیر دفاع اسبق جمهوری اسلامی را هم به واکنش واداشته است. به قول آن ضربالمثل قدیمی عزا چه عزایی است که....:
" من شخصا بعضی از آنچه را که به عنوان ماجرای هویزه نقل میشود، قبول ندارم؛ یعنی هرگز هدف بنی صدر شکست عملیات هویزه نبود ...او کسی بود که با بدست آوردن یک پیروزی، می توانست همه مخالفین خود را حذف نماید و مسلم است که هرگز حاضر نبود آگاهانه شکست در یک عملیات را بپذیرد. این نهایت سادهاندیشی است اگر اعلام شود عملیات هویزه، عملیاتی بود که بنیصدر در آن خیانت کرده است. بنیصدر تمام تدبیر خود را به کار گرفت که عملیات هویزه موفق شود. من خودم در اتاق جنگی که بنیصدر در آنجا بود حضور داشتم."[xcvi]
نکته جالب این دروغها و افتراها این است که علیرغم هجوم تبلیغاتی و تکرار همیشگی خیانت بنیصدر در رسانههای تبلیغاتی دولتی، مردم نشان دادند که شعور اجتماعی و عقل جمعیشان در تصمیمگیریها درمورد شخص هیچگاه مرعوب و مجذوب تبلیغات نشده است.
در حقیقت برای تیپ فکری انحصارگرایان و استبدادطلبان که تنها قدرت را میخواستند وبس، مهم کشتهها، جانبازان و ضربات اقتصادی و اجتماعی و خسارات مادی و معنوی نبود. مهم کنار زدن بنیصدر بود. به هر قیمتی. تفکر"سرباز یکبار مصرف" و " به بهشت فرستادن سربازان" در اعماق ذهن جناح مقابل رسوب کرده بود. بنیصدر در نامههایی به آقای خمینی و منتظریدر مورد صیادشیرازی مینویسد:
"آقاى صياد شيرازى سرگرد بود و مرحوم دكتر چمران او را به اينجانب معرفى كرده بود. سه درجه ارتقاء به او دادم، او را سرهنگ تمام كردم، 3 لشگر را در اختيارش گذاشتم و و مأمور كردستانش كردم .. با آنكه فرماندهان ارتش مخالف بودند، مىگفتم بلكه راست باشد و او مردى با جوهر باشد. بدفعات شكايت و اعتراض شد كه مگر ما نظاميان موش آزمايشگاه هستيم كه بدست افسر توپخانه كه نه درس ستاد فرماندهى و نه تجربه دارد مىسپاريد. جوابم اين بود كه باتجربهها كمكش كنند و موجب هماهنگى و همكارى ميان سپاه و ارتش مىشود. خبر رسید که در تهران به كارهاى ديگر مشغول شده و هر روز گزارش گفتگوهايش درباره عزل فرماندهان و همه كاره شدنش را مىآوردند. تزلزل و خشم فرماندهان نيروها زياد مىشد تا بدانجا كه دسته جمعى آمدند و گفتند استعفا ميدهيم. سرانجام در كردستان مصيبت بر مصيبت افزود و مصيبت آخرى كه ببار آورد، غيرقابل اغماض شد: يك گروه 500 نفرى را به سردشت برده و 457 تن از آنها را به كشتن داده و 45 ميليون تومان پول و بسيارى از ابزار جنگى از بين رفت و روحيه نظاميان را بكلى خراب كرده بود ارتشيان با او بغايت دشمن شدند. براى جبران عدم كفايت، درخواست بمب ناپالم كرد و امروز در دنيا موضوع تبليغات بر ضد جمهورى اسلامى ما شده است كه در حكومت مذهبى، هموطنان مسلمان خود را با بمب ناپالم مىسوزانيم. در كردستان بر نفرت عمومى از او افزوده شد.[درباره حادثه سردشت]، احضارش کردم. از او در باره فاجعهاى كه ببار آورده بود، توضيح خواستم. پاسخ داد به بهشت مىروند! خشكم زد! پرسيدم مگر خداوند شما را مأمور فرستادن جوانان مردم به بهشت كردهاست؟ دستور بركنارى و محاكمه نظامى او را دادم." [xcvii]
بنیصدر با انتقاد شدید از این طرز تفکر و یادآوری ارزش جان انسان گفت:
"ما مسئول جان این انسان ها هستیم. بهتر است که ما آدم آگاه و با دانش نظامی و معتقد را فرمانده کنیم و او تلفات ندهد و جان برادران و فرزندان مارا بیجا و بیدلیل به خطر نیافکند، تا اینکه کسانی را بگذاریم که برایشان جان افراد قیمت ندارد. اما فرصت طلبانی هستند که میخواهند با عنوان کردن شهید واز راه شهید پروری ضعف خودشان یعنی نبود دانش فرماندهی و ضعف فرماندهی را بپوشانند."[xcviii]
تمام تلاش بنیصدر در این جهت بود که جنگ را خاتمه دهد چه میدانست عقربههای ساعت حکومتش با سرعت به نقطه پایان نزدیک میشوند و اگر او برود، شعار راه قدس از کربلا میگذرد، به طرز خفتباری عملی میشود و مردم ایران به یک جنگ فرسایشی و دراز مدت دچار میگردند. او ضمن بیان اینکه "جنگ تحمیلی در صورت ادامه پیدا کردن و طولانی شدن به فرسودگی کامل نیرو های ایران و عراق می انجامد"، گفت:
"تاخیر جنگ زیان است."[xcix]
"نباید بگذاریم کار جنگ مثل سرنوشت گروگانها شود و مردم جنگ زده دچار فقر و پریشانی گردند."[c]
"به سکوتوره، رئیس جمهور گینه و عضو میانجی صلح کنفرانس اسلامی که به تهران آمده بودگفتم: این آخرین فرصت شماست. سعی کنید هر چه زودتر موافقت صدام حسین را بگیرید چون معلوم نیست در سفر بعدیتان من وجود داشته باشم تا شما بتوانید برگردید ایران."[ci]
با پیشنهاد صلح گروه غیرمتعهدها، شورای عالی دفاع با کمی تغییرات آن را تصویب کرد. بنیصدر در این مورد میگوید:
"بنا بر آن پیشنهاد قرار بود قوای نظامی طرفین[ایران وعراق ]از مرزهای بین المللی به اندازه توپ رس عقب نشینی کنند. قرار بر این شد که به عنوان غرامت به ایران 25 میلیارد دلار بپردازند. خبرگان نظامی کشور به آقای خمینی توضیح دادند: این بهترین فرصت و بهترین پیروزی سیاسی و نظامی برای ایران است و اگر این فرصت را از دست بدهیم و جنگ ادامه پیدا کند، با توجه به اینکه به دلیل محاصره اقتصادی ما قادر به تهیه اسلحه نیستیم، سرانجام مجبور به پذیرش پایان جنگ در شکست خواهیم شد. آقای خمینی با این پیشنهاد موافقت کرد و گفت فقط کاری کنید که اسمش صلح نباشد.بسیاری با "صلح" مخالفند. همین حالا دو اتوبوس از روحانیون آذربایجان آمده بودند اینجا و با صلح مخالفت میکردند.گفتم روی صلح اسم دیگری نمیشود گذاشت. این آقایان هم اگر میتوانند، رودرروی مردم با صلح مخالفت کنند. گفت پس بکنید. وزیر امور خارجه کوبا،[ ایزیدور ماکالمیر] که رئیس هیئت بود تلفن کرد و گفت که ما جواب موافق عراق را هم گرفتیم و روز 26 خرداد به ایران میآئیم."[cii]
بنیصدر در نامهای به آقای خمینی، پيشنهاد هيأت كشورهاي غيرمتعهد[ciii] را به سود منافع ايران ارزيابي مي كند و میگوید:
"اگر بنا را بر صلح بگذاريم، بهتر از اين پيشنهاد، پيشنهادي ممكن نيست بهما بكنند."[civ]
پس از جلب موافقت آیتالله، سه چهره معروف، بهشتی، خامنهای و رفسنجانی نزد آقای خمینی رفتند و با بیان اینکه:"اگر بنیصدر پیروز، سوار بر تانک به تهران بیاید شما هم دیگر حریفش نیستید"، رای او را بازگرداندند. بنیصدر به شدت تلاش میکرد تا در این آخرین روزهای حکومتش کار جنگ را تمام کند. میدانست که اگر حزب جمهوری روی کار بیاید، جنگ را تا آن هنگام که پایههای حکومت مستحکم گردد، طولانی خواهند کرد. رفسنجانی نیز در خاطراتش به خواست بنیصدر برای صلح اشاره میکند و میگوید:
"با رجایی در مورد پیشنهاد هیات صلح غیرمتعهدها صحبت کردیم، بعضی نظامیها و آقای بنی صدر مایلاند که آن را بپذیرند."[cv]
"آقای بنیصدر در کارنامه دیروز نوشته مایل است که به جنگ خاتمه دهد و صلح کند ولی شعار راهپیمایی امروز و اظهارات امام یقینا راه را بر او بسته است." [cvi]
این موقعیت از دست رفت تا 1 سال گذشت و پس از فتح خرمشهر که با شهادت 30000 تن از سربازان وفرماندهان ارتش بدست آمد[cvii] ، بهترین فرصت برای صلح و دریافت غرامت ایجاد شد. اما آقای خمینی 3 هفته پس از بازپسگیری خرمشهر فرمودند:
"ما بايد از راه شكست عراق به لبنان برويم. ما ميخواهيم كه قدس را نجات بدهيم. لكن بدون نجات كشور عراق از اين حزب منحوس [بعث عراق] نمي توانيم. مقدمه اينكه لبنان را نجات بدهيم، اين است كه عراق را نجات بدهيم."[cviii]
بنیصدر یک سال پیش، با این طرح به شدت مخالفت کرده بود و گفته بود:
" این حرفها که ما میخواهیم جنگ را ادامه دهیم تا رژیم عراق برود، رژیم فلان برود، فلان تغییر و تصوری که ما میخواهیم بشود، ظاهرا شعار جالبی است اما اولا افکار عمومی دنیا را بر ضد ما بسیج میکند. ثانیا هیچ ملتی حاضر نمیشود ما نقش قیم و متولی را برای او بازی کنیم. اگر هم حاضر شود، ما اگر انقلابی هستیم نباید بپذیریم. شرایط را اگر خود مساعد دیدند آماده اند که به ما بپیوندند.شعارهای ظاهرفریبِ پرزیان ندهید. ما باید در حدومرز حقانیت خود بایستیم."[cix]
اما آقای خمینی نظری جز این داشت:
"مصالحه با جنایتکار و سازش با جنایتکار، این یک جنایتی است بر مردم متعهد و یک جنایتی است بر اسلام...هیچ مسلمی نباید خیال کند که بین اسلام و غیرمسلم باید صلح ایجاد شود"[cx]
"جنگ ما جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمیشناسد... اینکه بگوییم تنها خرمشهر یا شهرهای دیگر آزاد شد، تمامی اینها خیال باطل ملیگراهاست. هدفمان پیادهکردن اهداف بینالمللی اسلامی در جهان فقر و گرسنگی است."[cxi]
"جنگ را تا از بین رفتن حزب بعث ادامه خواهیم داد، این جنگ تا پیروزی ادامه خواهد یافت و کسانی که با جنگ مخالفند، خلاف رضای خدا است."[cxii]
"تب جنگ در کشور ما جز به سقوط صدام نخواهد نشست و انشاالله تا رسیدن به این هدف فاصله چندانی نمانده است و اکنون که به مرز پیروزی مطلق رسیدهایم، صدام و جهانخواران صلحطلب شدهاند."[cxiii]
آیتالله منتظری درباره خاتمه دادن جنگ و ماجراهای مربوط به آنروزها گفت:
"وقتي كه خرمشهر را فتح كرديم و اينها را بيرون رانديم احساس كرديم كه نيروها بخصوص ارتش انگيزه داخل شدن در خاك عراق را ندارند، خودشان ميگفتند: ما تا حالا جنگ كرديم كه دشمن را از كشورمان بيرون كنيم ولي حالا اگر بخواهيم در خاك عراق برويم اين كشور گشايي است و انگيزه نداشتند، روي همين اصل هم من همان وقت پيغام دادم كه هر كاري ميخواهيد بكنيد حالا وقتش است و حمله كردن به عراق درست نيست، آن روز حسابي براي غرامت به كشور ما پول ميدادند و منت ما را هم ميكشيدند و شرايط آماده بود، ولي آقايان فكر ميكردند كه الان ميرويم عراق را ميگيريم، صدام را نابود ميكنيم . ولي خوب رهبري با امام بود و نظر ايشان مقدم بود. ما بعد از فتح خرمشهر مرتب شهيد داديم، مرتب از طرفين كشته شد، كاري هم از پيش برده نشد. بعد از فتح خرمشهر هشت نفر از سران كشورها آمدند[cxiv] پشت سر امام در تهران نماز خواندند، ياسرعرفات بود، احمد سكوتوره بود، ضياء الحق بود،اينها اصرار داشتند كه امام جنگ را پايان بدهند ولي امام قبول نكردند، همان وقت اگر وساطت آنها قبول شده بود ما در موضع بالا بوديم و ميتوانستيم خسارت بگيريم و عراق را محكوم كنيم، ولي متاسفانه آن فرصت را از دست داديم."[cxv]
گرچه بنیصدر، این خاطره منتظری را مربوط به بار اول مسافرت سران 8 کشور مسلمان میداند که پیش ازفتح خرمشهر انجام شده بود.[cxvi]
منتظری در جای دیگر درباره ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر میگوید:
" پس از فتح خرمشهر به دفتر ايشان پيغام دادم كه ارتش انگيزه ورود به خاك عراق را ندارد و به علاوه ما را متجاوز به حساب ميآورند و تجاوز از هر كه باشد محكوم است، پس بجاست مقدمات صلح فراهم گردد؛ اين در حالي بود كه كشورهاي عربي زياد بر صلح اصرار داشتند و حاضر بودند خسارتهاي ايران را تا اندازه اي جبران نمايند. پس از پيغام من، شنيدم برخي گفته بودند فلاني بوي دلار به مشامش خورده است."[cxvii]
یاسر عرفات، رهبر آزاده فلسطینیان، به پیش آقای خمینی آمده بود و گفته بود:"به خدا فریبتان میدهند. نمیگذارند هیچوقت پای شما به بغداد برسد. همچنان که نمیگذارند صدام به تهران برسد. دنیا آنقدر بیحساب و کتاب نیست."[cxviii]
عرفات از آن جلسه اینطور یاد میکند:
"پس از فتح خرمشهر به ديدن خميني رفتم و با خواندن نماز در پشت سر او به همراه رؤساي جمهور پاكستان، گينه و بنگلادش به طور تلويحي به او گفتم كه اينك تو امام اُمت اسلام هستي، و لازم است همچون يك رهبر وقائد رفتاركني و از ورود به خاك عراق بپرهيزي. خميني اما نگاهي تند به من كرد و گفت برويد خود را اصلاح كنيد تا بلكه در زمان آزادسازي قدس جايي هم به شما بدهيم."[cxix]
همچنین آقای هاشمی پس از ردکردن پذیرش خسارت 60میلیاردی که قرار بود از سوی کشورهای نفتخیز منطقه به عنوان غرامت از طرف صدام به ایران داده شود[cxx] و بعد از فتح خرمشهر گفت:
"کدام بیانصافی پیدا میشود که امروز به جمهوری اسلامی بگوید ما متقاضی کیفر متجاوز و تنبیه صدام نباشیم؟ فردا اگر صدام در عراق بماند ما جواب این همه انسان فداکار عضوباخته را چه میتوانیم بدهیم؟ هیچ چیز جز سقوط صدام و ایجاد حکومت اسلامی در عراق نمیتواند به دل جانبازان و خانواده شهدا آرامش ببخشد.هر نوع عوض مادی را ما بگیریم باز هم قابل مقایسه با این خسارت عظیمی که ما دیدیم نیست."[cxxi]
جسد سرباز ایرانی در نزدیکی بصره، تیرماه 1361
دو هفته پس از فتح خرمشهر، رئیس هیئت صلح کنفرانس اسلامی در 20 خرداد 61 از دو کشور ایران و عراق خواست که با توجه به تجاوز اسرائیل به لبنان جنگ را خاتمه دهند و نیروهای خود را برای دفع تجاوز اسرائیل به یک کشور مسلمان آماده سازند. صدام در تاریخ 20 خرداد 61 اعلامیهای صادر کرد و آمادگی عراق را برای عقب نشینی فوری نیروهای خود تا مرزهای بینالمللی شناخته شده در قرارداد الجزایر اعلام کرد. او اعلام داشت که عقب نشینی ظرف دو هفته به پایان خواهد رسید . برای حل اختلافات نیز مذاکره مستقیم یا ارجاع به سازمان کنفرانس اسلامی یا جنبش غیرمتعهدها یا شورای امنیت سازمان ملل پیشنهاد نمود. عراق در این موقع ضعیفترین موقعیت نظامی خود در سالهای پس از جنگ قرار داشت.[cxxii] در 21 تیر 61 قطعنامه 512 شورای امنیت سازمان ملل متحد که خواستار آتشبس و عقبنشینی نیروها به مرزهای بینالمللی شده بود، به اتفاق آرا تصویب شد. عراق بلافاصله قطعنامه را پذیرفت و ایران آن را رد کرد.[cxxiii] فردای آن روز در 23 تیر 61، سیاست تعرضی ایران با نخستین حمله تهاجمی به خاک عراق تحت نام عملیات رمضان شروع شد که با شکست مواجه گشت. این سیاست با 50 عملیات در خاک عراق[cxxiv]، تا 28 فروردین 68 ادامه یافت و دفاع مقدس بدل به حمله نامقدس شد. بنیصدر در طول ده ماه مدیریت جنگ در انسانیترین روش ممکن، نگذاشت حتی یک توپ به سمت شهرهای عراق شلیک شود. حال آنکه فرماندهان سپاه و در راس آنها هاشمی رفسنجانی فشار میآوردند[cxxv] و اسلحههای سنگین میخواستند تا همانطور که صدام، شهرهای ایران را هدف میگیرد، ایران نیز مقابله به مثل و"تلافی" کند. پس از برکناری بنیصدر، با در اختیار گرفتن سلاحهای سنگین، توپها را به سمت شهرها و منازل مسکونی بصره نشانه رفتند و جنایتی بر جنایتها افزودند.[cxxvi] نتایج فاجعهبار ادامه دادن جنگ چنان است که انتظار نمیرود ایران تا سده جدید شمسی از زیر بار تبعات آن کمر راست کند. بر طبق آمار دولتی در جنگی که دو سال بیشتر از زمان جنگ جهانی دوم و چهار سال بیشتر از زمان جنگ جهانی اول طول کشید،217 هزار کشته[cxxvii] ، 378 هزار معلول[cxxviii] ، 100 هزار مصدوم شیمیایی[cxxix]، 4میلیون هکتار زمین آلوده به مین[cxxx]، 16 میلیون مین خنثی نشده[cxxxi] و 1000میلیارد دلار خسارت مادی[cxxxii] برجای ماند. گرچه این آمارهای رسمی است و طبق عرف، بازگوکننده کف حداقلی کشتهها و خسارات. حال آنکه طبق بیانیه سازمان ملل، میزان خسارات مستقیم وارده به ایران، 2/97 میلیارد دلار و خسارات غیرمستقیم، 34535 میلیارد دلار برآورد شده است.[cxxxiii] با توجه به اینکه تعداد بسیار زیادی از سربازان ایرانی پس از فتح خرمشهر در بصره و فاو و خاک عراق کشته شدند ودر کارون، دجله و فرات غرق شدند، تعداد کشتههای جنگ به نظر میرسد به مراتب بیش از رقم اعلام شده باشد. آنها که جسدشان هیچگاه پیدا نشد و اکنون نیز در قعر کانالها و مناطق عملیاتی در خاک عراق مدفون و بینشاناند. تنها در عملیات کربلای 5 که به منظور اشغال ابوالخصیب در شرق بصره و در خاک عراق انجام شد، بنا بر گفته مقامات جنگ، سپاه ایران متحمل 30 هزار کشته شد.[cxxxiv] بر طبق آمار بنیاد شهید رجائی که به تازگی منتشر گشته است، تعداد کشتههای ایران در طول جنگ 8 ساله، حدودا معادل یک میلیون نفر است. به این آمارها، باید پول خرید اسلحههای قاچاق وغیرقاچاق در بازارهای قانونی و غیرقانونی در طول این 6 سال، اختناق و استبداد، ضربههای شدید به معنویت و کانون خانواده در اجتماع و فروپاشی دهشتناک اقتصاد کشوررا نیز اضافه کرد.
همچنین بعد از انقلاب فرهنگی، ضربه دوم شدیدتر و اساسیتر به دانشگاه زده شد. مطابق گفته آقای رفسنجانی، 40 درصد از سهمیه دانشگاهها به رزمندگان وسپاهیان اختصاص یافت و بدینرو سیل کثیری از مستعدان و دانشطلبان پشت درب کنکور ماندند.[cxxxv]
رسوایی عظیم دیگری که مقامات ایران در تجارت اسلحه به بار آوردند، با نام ایران گیت( ایران کنترا) در دنیا صدا کرد. مطابق سازش مقامات ایران و رونالد ریگان، دولت آمریکا تعهد کرد تا فروش اسلحه را به ایران آغازکند و طبق برنامه این کار را انجام داد و سلاحها را از طریق اسرائیل گاه تا 3 برابر قیمت اصلی به دولت ایران فروخت. با اعترافات مقامات دولت ریگان، شهادت افسران رابط از جمله الیور نورث و کشیده شدن بحث به دادگاه و کنگره آمریکا افتضاح ابعاد وسیعتری به خود گرفت. با رو شدن اسناد وافشای زد و بند مقامات ایرانی و آمریکایی ومعاملات اسلحه، رابرت مکفارلین دست به خودکشی زد و نیمی از مشاوران امنیت ملی آمریکا از کار برکنار شدند. مشهورترین هفتهنامه دنیا، تایم، روی جلد خود را به این قضیه اختصاص داد و در 17 نوامبر 1986 تیتر زد:" سازش پنهانی ریگان و ایران"[cxxxvi]. بر طبق گزارش کمیته تحقیق کنگره آمریکا پیرامون ایران کنترا که در نوامبر 1987 منتشر شد، فروش اسلحه آمریکا به ایران،از طریق اسرائیل با موافقت رئیسجمهور رونالد ریگان، در تابستان 1985 شروع شد. شماری از این تسلیحات عبارت بودند از 2008 موشک ضد تانک تاو مدل BGM-71 و 235 قطعه موشک هاوک مدل MIM-23 که از طریق اسرائیل به ایران تحویل داده شدند. محموله بعدی اسلحههای آمریکایی به ارزش 2 میلیارد دلار بودند که از طرف اسرائیل به ایران ارسال شدند. این محموله شامل 18 هواپیمای بمبافکن F-4 ،46 هواپیمای بمبافکن A4-skyhawk بود. لاندن آبزرور تخمین زد ارتش اسرائیل در طول جنگ، سالانه 500 میلیون دلار اسلحه به ایران فروخته است. مجله تایم نیز نوشت: بنا بر گزارشات، مقامات اسرائیلی برای واریز پول و معاملات حسابهای متعددی در بانک سوئیس ایجاد نمودهاند. [cxxxvii] هاشمی رفسنجانی نیز 17 سال پس از این رسوایی، در مصاحبهای به خرید اسلحه از آمریکا به واسطهگری کشور دیگری [ اسرائیل] اشاره کرد.[cxxxviii]
از آن سو پس از فتح خرمشهر، مدیریت قوی ارتش که متشکل از افسران باتجربه و فرماندهان عالیرتبه بود، کنار گذاشته شد و نسل جدید "سپاهیان استخارهای" به میدان آمدند. اگر در طول 20 ماه (از شروع جنگ تا فتح خرمشهر) یک نگاه سطحی به عملیاتهایی مهمی که ارتش فرماندهی آن را در اختیار داشته است بیاندازیم، نامهای زیر را میبینیم: طریقالقدس(آزاد سازی بستان و تنگه چزابه)، بیتالمقدس( فتح خرمشهر)، شکستن حصر آبادان و فتحالمبین(آزادسازی شوش دانیال، دزفول، دشت عباس)[cxxxix]. سپاه پاسداران در طول این 20 ماه تنها یک تیپ پیاده به نام 17 قم و یک لشگر به نام محمد رسولالله تشکیل داد.[cxl] ارتش مظلومانه جنگید و بیسر و صدا یک یک سرزمینهای اشغالی را بازپس گرفت. شرح رشادتها و دلاوریهای سربازان و افسران دستاز جان شسته ارتش در طول این مدت محتاج دهها وصدها کتاب است. زندگی آنان که گمنام و بیادعا به دفاع از میهن برخاستند و در اوج سختیها "برای وطن مردن" را معنا کردند، آنچنان است که تنها میتوان به یاد و به افتخارشان تمام قد ایستاد و کلاه از سر برداشت.
با کودتا علیه رئیسجمهور و فتح خرمشهر، باند حزب جمهوری و در راس آنها هاشمی رفسنجانی ارتش را شخم زدند.[cxli] روسای پرسابقهای همچون تیمسار فلاحی، شاگرد اول دوره دانشکده فرماندهی با7 سال سابقه استادی تاکتیک نظامی در دانشکده فرماندهی و ستاد زمینی ارتش، سرلشگرظهیرنژاد با سابقه 25 سال فرماندهی واحدهای نظامی از دسته تا تیپ[cxlii]، سرهنگ فکوری فارغالتحصیل دوره عالی هوایی آمریکا در سال57 ، ناخدا افضلی با سابقه 25 سال خدمت در نیروی دریایی، سرهنگ کبیری، سرهنگ عطاریان[cxliii]، ناخدا حکیمی، دریادار حسین ملکزادگان(فرمانده نیروی دریایی)، دریادار حسین کاشانی ، ابوشریف[cxliv]، دریادار محمود احمدی، سرلشگر باقری، دریادار داریوش امیریگانه، دریادار بهمن شفیقی؛ زندانی،کشته، اعدام، تصفیه ویا از کار برکنار شدند و محسن رضایی، رحیم صفوی، محسن رفیق دوست، رضا سیفاللهی، علیاصغر شیخی، محمد ابراهیم سنجقی، اصغر سلیمانیه، ابراهیم محمد زاده،مسعود جزایری، حمید حاج عبدالوهاب با میانگین سنی 28-29سال و درحالیکه حتی یک نفر از این جمع تحصیلات نظامی در حد دانشکده افسری نداشت و حتی نیمی از آنها حتی دیپلم دوره متوسطه دبیرستان را هم نگرفته بودند؛ بر تخت شورای عالی فرماندهان سپاه پاسداران تکیه زدند.[cxlv] فرماندهانی که برای حمله استخاره میخواستند. هاشمی رفسنجانی در خاطراتش نقل میکند:
"محسن رضایی مشورت داشت که از محورهای دیگر حمله کنیم. پذیرفتیم. امام را هم زیارت کرد. استخاره میخواست."[cxlvi]
و خیانت آغاز شد. برای فرستادن نوجوانان و جوانان روی مین، داوطلب پذیرفتند و نامشان را "خطشکن" گذاشتند.ماجرایی که در پی میآید خاطره سرتیپ دوم بیرالوند است که به مناسبت هفته دفاع مقدس درروزنامه اطلاعات چاپ شده است:
"خبر دادند گردان عاشقان حسین (ع) برای پاکسازی میدان مین در راهند. تا به آن روز نام این گردان را نشنیده بودم و با نحوه کار آشنا نبودم. ساعتی نگذشت که دو ماشین ریو که پر از بسیجیها بود وارد منطقه شدند. هنوز برادران بسیجی از ماشین پیاده نشده بودند که یکدیگر را در آغوش گرفتند و همدیگر را بوسیدند. صحنه عجیبی بود. از شدت گریه جوانان بسیجی، همه رزمندگان به گریه افتاده بودند. هنوز نمیدانستیم کار آن بچهها چیست.
خداحافظی بچههای بسیج که تمام شد، در کنار میدان مین به خط ایستادند و در حالی که چهرههای همهشان پر از اشک بود به میدان مین نگاه میکردند. منطقه در سکوت فرورفته بود و همه رزمندگان با هیجان و نگرانی چشم به
بسیجیها دوخته بودند. جوان بسیجی که تقریبا حدود 20 سال سن داشت رو به برادران بسیجی کرد و گفت:" فدای بدن پاره پاره آقا اباعبدالله، تمام جانهای ما. آقا منتظرند. بیشتر از این آقا را معطل نگذارید." یا حسین گفت و به میدان مین زد. صدای انفجارهای پشت سر هم جهنمی از آتش را در مقابل دیدگاه همه به وجود آورد. صدای یا حسین بچههای بسیجی در صدای انفجارها گم شده بود..."[cxlvii]
مطابق آماری که بعدها از سوی مدیرکل آمار بنیاد شهید انقلاب اسلامی اعلام شد، 44 درصد شهدای جنگ، معادل 96 هزار نفر را نوجوانان و جوانان 16 تا 20 سال تشکیل دادند.[cxlviii]
با حمله به خاک عراق، صدام اولین حمله شیمیایی گسترده خود را در 3 اسفند 1362 برای بازپس گیری فاو انجام داد. در این حمله، که اولین حمله شیمیایی عراق به شمار میرفت و پس از آن نیز با 570 حمله شیمیایی دیگر پیگیری شد، لشگر ایران شکست سختی متحمل شد. اظهارات سردار محمد باقر نیکخواه دراینباره تکان دهندهاست:
" یک لشکر تقریبا کل نیروهایش شیمیایی شد و دوباره تجدید نیرو کرد. من معتقدم هر كسي كه در عمليات فاو بود مصدوم شيميايي است."[cxlix]
آغاز عملیاتهای شیمیایی گسترده عراق، در 3 اسفند 1362 بود، دقیقا 18 ماه پس از فتح خرمشهر. صدام با انواع و اقسام سلاحهای شیمیایی نظیر بمب هاي تاولزا، سیانور، خردل، اعصاب، خفه كننده و آلوده كننده خون بسیاری را به کام مرگ فرستاد و دهها هزار نفر را تا آخر عمر دچار عوارض بمبهای میکروبی و شیمیایی ساخت. قربانیان حمله ایران به خاک عراق، تنها از نیروهای خودی نبودند، مردم بیگناه عراقی نیز از این نقمت بینصیب نماندند. آیتالله منتظری درباره حمله شیمیایی صدام به حلبچه میگوید:
" تصرف حلبچه كار خوبي نبود و باعث شد كه صدام به آنجا حمله كند و مردم آنجا را [در 25 اسفند 1366] با شيميايي قتل عام نمايد. چنانكه گفته شد حدود پنج هزار نفر از مردم محلي در حلبچه كشته شدند." [cl]
تنها به عنوان نمونهای کوچک از خیانتها به جان و مال جوانان بیگناه، خاطره آیتالله طاهری میتواند گوشهای از فاجعه را بنمایاند:
"عمليات كربلاي چهار بود… به خط مقدم كه رسيديم، ديدم كه عراقيها از منورهايی استفاده میکنند که شب را مانند روز روشن می کند، به خرازي گفتم خودت را به مسئولان برسان و بگو كه عمليات لو رفته است. خرازي رفت و برگشت و گفت كه آنها گفتهاند كه ما مقلد امام هستم و بايد عمليات انجام شود. من پاسخ دادم که امام هم اگر شرايط را ببينند اجازه عمليات نخواهند داد؛ اما به هر حال عمليات انجام شد. بچههاي ما چند دسته بودند، گروهي كه زير آب ميرفتند و يك لولههايي براي نفسكشيدن از بالای سرشان روي آب بيرون ميآمد و عدهاي هم كه با قايق ميرفتند. عراقيها اين لولهها را ميزدند و وقتي بچههاي ما مجبور ميشدند سرشان را بالا بياورند، آنان را شهيد ميكردند. خلاصه تعداد زيادي از بچههاي ما را شهيد كردند. فرداي عمليات من ميخواستم برگردم، خرازي به من گفت برنگرديد، بچهها روحيه خودشان را باختهاند، بمانيد تا آنها روحيه خود را پيدا كنند. پاسخ دادم که ديگران اشتباه ميكنند، من بايد جبران كنم، گفتند به خاطر خدا و امام بمانيد. قبول كردم. به يكي از گردانها رفتيم، ديدم همه بچهها روحيه خود را باختهاند. گفتم خدايا خودت كمك كن، من كه نميتوانم به اينها روحيه بدهم. شروع به صحبت كردم...با بچهها خداحافظي كرديم و سوار قايق شديم... وقتی به تهران رفتم، ماجرا را به طور کامل براي امام تعريف كردم. امام از اين اتفاقات خيلی متاثر شدند. گفتم آقا نبايد با عوامل اين اتفاق برخورد كنيد؟ پاسخ دادند که من به آقاي هاشمي تذكر ميدهم."[cli]
جان انسانها به همین سادگی ملعبه دست شد و اینچنین پس از کشتهشدن صدها نفر در یک عملیات کور و فلهای، سر و ته قضیه با یک " تذکر میدهم" بند آمد. آیتالله منتظری در نامهای به آقای خمینی در 16/7/64، به شدت به این گونه بیقدر شمردن جان جوانان این سرزمین اعتراض کرد و به او نوشت:
" اشكال مهم اين است كه كارهاي اساسي كشور خلاصه شده در چند نفر با مشاغل و گرفتاريهاي زيادي كه دارند. و ايكاش كارهاي مهم را به افراد قوي و اهل محول ميكردند و تنگ نظري و خط و خطوط و رفيق بازي در كار نبود. معمولا نسبت به هيچ خطا و تقصيري توبيخ و بازخواست نميشود و يا اگر فرضا بشود توصيهها و تلفن ها بكار ميافتد. اگر مرجعي قاطع براي بررسي خطاها و ضعفها و تقصيرات منجر به شكست هاي پي در پي در دو سال اخير در جبهه ها وجود داشت و براي جان هزاران جوان كه مفت و در اثر بي احتياطي ها از دست ميروند ارزش قائل بوديم اوضاع جنگ و جبهه ها بهتر از حال بود... معمولا بعد از هر شكستي كه بالاخره همه ميفهمند به جاي بررسي دقيق شرایط و عوامل آن و استفاده از تمام نظريات و انتقادات فرماندهان جزء و رزمندگاني كه شاهد قضايا و مصائب بودهاند يك سري خلاف واقعها و پيروزيهاي خيالي و تهديدهاي تو خالي در رسانههاي گروهي و نماز جمعهها تحويل خلقالله داده ميشود كه باعث تعجب حاضرين در جبههها ميشود و تمام قصورات و تقصيرات زير پوشش تبليغات قرار ميگيرد و افراد مقصر يا خاطي هيچگونه احساس ترس يا نگراني نمي كنند و يا بگردن يكديگر مياندازند و مرتبا خطا روي خطا و شكست روي شكست نصيب انقلاب و مردم ميشود."[clii]
بیارزش شمردن جان انسانها و استفاده از آنها در مستحکم کردن پایههای قدرت کسبوکار آقایان شده بود. تهییج جوانان معصوم و به کشتندادن آنها در راه رسیدن به اهداف سیاسی و حکومتی، آخرین حلقه زنجیر خیانت به انقلاب را تکمیل کرد. یک مقایسه کوچک میان آمار کشتهشده های عملیاتهایی که سپاه پاسداران آن را ترتیب دادهاند با عملیاتی که ارتش برگزار کرده است، عمق فاجعه انسانی را به خوبی نشان میدهد. جنگ را ادامه دادند تا پایههای قدرت و حکومت را مستحکم کنند. این نکتهای است که محسن رضایی نیز به آن اعتراف کرد:
"اگر جنگ را ادامه نمیدادیم، حکومت و انقلاب تثبیت نمیشد. آنهایی که میگویند شش سال از 8 سال جنگ بیهوده بود و سالهای جنگ را 6 و2 توصیف میکنند، باید بدانند که اگر به جنگ پایان میدادیم حکومت اسلامی و انقلاب از بین رفته بود".[cliii]
جنگ ادامه یافت تا قدرت تثبیت شود.رجایی، خمینی و خامنهای نیز به این نکته اشاره کردهاند:
رجایی:"جنگ نعمت است. در سایه آن مسائل حل می شوند." [cliv] خمینی:"جنگ برای ما نعمت است." [clv] خامنهای: "جنگ نعمتى الهى بود."[clvi]
و همه اینها در حالی است که هنوز ناگفتههای جنگ افشا نشده است. وای بر روزی که پردهها فرو افتد.
سیداحمد خمینی اما در آخرین روزهای عمرش به نکتهای اشاره کرد که تا به آن وقت بازگو نکرده بود و از دخالت آقایان رفسنجانی، خامنهای و رضایی، نزدیکترین افراد به آقای خمینی در دهه 60، پرده برداشت:
"در مقابل مسائل خرمشهر امام معتقد بودند که بهتر است جنگ تمام شود، اما مسئولان جنگ گفتند ما باید تا کنار اروندرود برویم تا بتوانیم غرامت خودمان را از عراق بگیریم. امام اصلا با این کار موافق نبودند و میگفتند اگر بناست شما جنگ را ادامه دهید، بدانید اگر این جنگ با این وضعی که شما دارید ادامه یابد و شما موفق نشوید، دیگر این جنگ تمام شدنی نیست و باید این جنگ را تا نقطه خاصی ادامه دهیم. الان که قضیه فتح خرمشهر پیش آمده ، بهترین موقع برای پایان جنگ است."[clvii]
"امام در آن جلسه فرمودند ما دو راه در پيش داريم. يا بايد همين جا صلح كنيم و از راههاي سياسي خسارات خود را از رژيم صدام بگيريم و يا بايد جنگ را ادامه دهيم تا رژيم صدام را ساقط كنيم. نظر خود من صلح است. اكثر حاضران نيز نظر امام را تأييد كردند. اما يك نفر گفت ما الآن در بهترين شرايط هستيم تا رژيم آمريكايي صدام را ساقط كنيم و عراق را آزاد كنيم. چرا وقتي ميتوانيم با عزت به اهدافمان برسيم، به ذلت صلح تن دردهيم؟ آن فرد چنان با حرارت سخن گفت كه اكثر حاضران با سخن وي همراه شدند. اما امام هم چنان مخالف بودند و در نهايت به رأي اكثريت تن دادند و با آنان اتمام حجت كردند. از جمله گفتند ببينيد از نظر نظامي توان اين كار را داريد يا نه كه همهي فرماندهان نظامي گفتند مطمئنا توان اين كار را داريم. در انتها امام خدا را شاهد گرفتند كه من به دليل تأييد شما به اين كار رضايت دادم و از اين ساعت حتي اگر همهي شما از اين نظر برگرديد من برنميگردم تا زماني كه صدام ساقط شود"[clviii]
به فاصله چهار هفته پس از این سخنرانی حال احمد خمینی دگرگون شد و با یک ایست و شوک اساسی در تمامی نقاط حساس بدن درگذشت. و آنطور که حجتالاسلام نیازی به فرزند او، سیدحسن خمینی، گفته است حاجسید احمد به قتل رسیده بود.[clix] دکتر جمشید پرتوی، متخصص قلب و پزشک سیداحمد خمینی نیز در 10 دی 1377 در تهران و در منزل مسکونیاش کشته شد. بعدها سعید امامی در اعترافات خویش پیرامون قتل سید احمد خمینی به نکات تازهای اشاره کرد:
" وقتی باخبر شديم كه حاج احمد آقا در جلسات خصوصی به مسئولان نظام و حتی به ولايت امر اهانت میكند. آن را ارجاع داديم و بلافاصله دستور آمد كه همه رفت و آمدهای ايشان را زير نظر بگيريد و از مكالمات و ملاقاتهای ايشان نوار تهيه كنيد. ما هم بمدت يكسال همين كار را كرديم. متاسفانه حاج احمد آقا به راه يك طرفه بدی وارد شده بود كه برگشت نداشت. وقتی دستور حذف حاج احمد آقا را آقای فلاحيان به من ابلاغ كرد مضطرب شدم و حتی به ترديد فرو رفتم. دو روز بعد، همراه با آقای فلاحيان به ديدار آيتالله مصباح رفتيم، آقايان محسنی اژهای و بادامچيان هم آنجا بودند البته بعدا حاج آقا خوشوقت هم از بيت[رهبری] آمدند آنجا و نظر جمع بر اين بود كه نبايد به كسانی كه با ولی امر مسلمين خصومت میكنند، رحم كرد."[clx]
گرچه نمیتوان از نقل قول سید احمد خمینی پیرامون ادامه جنگ گذشت و نقش مهم آقایان رفسنجانی،رضایی و خامنهای را در ادامه جنگ و متعاقبا تثبیت حکومت را منکر شد، اما از ورای این کلمات بوی تبرئه پدر به مشام میرسد. چرا که در هر صورت این آقای خمینی بود که تصمیم نهایی را میگرفت و حرف آخر را میزد. با مشورت یا بدون مشورت با دیگران. دستور داخل شدن، یا نشدن نیروهای ایرانی به داخل خاک عراق را تنها یک نفر و آن هم بلندمرتبهترین فرد یک کشور میتوانست صادر کند. اکنون پس از 20 سال از پایان جنگ آیا میتوان سوال کرد" اگر آقای خمینی با اتمام جنگ موافقت میکرد و دستور حمله به عراق را صادر نمیکرد، این همه شهید و ویرانی و شیمیایی و معلول و خسارتها نیز وجود میداشت یانه؟ چه کسی با فرمان حمله به کشور همسایه موجبات بیش از سه هزار میلیارد خسارت مادی و معنوی را پدید آورد؟ پاسخ صدهزار جانباز شیمیایی، 320 هزار معلول و بیش از چهارصدهزار کشته پس از فتح خرمشهر را چه کسی باید بدهد؟[clxi] مسئولیت خون این جوانان پاک و معصوم به عهده کیست؟ جز به عهده آنکه دستور ورود به خاک عراق را صادر کرد؟
اظهارات وتصمیمات آقایان خمینی، خامنهای و رفسنجانی و همچنین کودتای 60 راه را بر صلح بست اما سرانجام چنانکه دیدیم به راهی منتهی شد که در دوردست آن راه، بر فراز تلی از آوار، جام زهری خودنمایی میکرد.[clxii]
رادیو و تلویزیون
بنای رادیو و تلویزیون از همان ابتدا کج گذارده شد. با اینکه بازرگان و بنیصدر سعیشان را در اصلاح آن به کار بردند اما توفیقی نیافتند. سانسور بیداد میکرد و پخش اخبار گزینشی و از جهت فکری خاص، آن را بدل به بلندگوی قشر خاصتری کرده بود. تلویزیون حتی مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری بنیصدر را سانسور میکرد و بیتوجه به خواست مردم به پخش اخبار یکطرفه مبادرت میورزید. موسویخوئینیها در مقام سرپرست سازمان صدا و سیما و علی لاریجانی در مقام مدیرعامل رسانه[clxiii]، در مخالفت با طیف رئیسجمهور هرچه در توان داشتند کردند. صدا وسیما پس از مدتی از پخش جلسات درس قرآن بازرگان امتناع کرد. عباس امیرانتظام که آنروزها از زندان دانشجویان خط امام قضایا را پیگیری میکرد گوشهای از این حملهها را به رئیسجمهور و هوادارنش اینطور بازگو میکند:
" هنوز رسما انتخاب بنی صدر به مقام ریاست جمهوری شروع نشده است که رادیو وتلویزیون در مقام مخالفت ومقابله با او کار خود را شروع کردهاند. همچنانکه در دوران انتخابات با طرز زنندهای این عمل را در مورد او شروع کرده بودند."[clxiv]
بنیصدر بارها اعتراض خود را نسبت به رادیو و تلویزیون اعلام داشت و خواستار آزادی این رسانه از سانسور شد:
"آگاهی عامل رشد وناآگاهی، عامل سقوط یک جامعه است به این دلیل است که ما با تمام وجود با سانسور مخالف هستیم."[clxv]
"مشخصه رادیو تلویزیون جمهوری اسلامی باید این باشد که حقیقت و واقعیت را تبلیغ کند. وقتی این کار را نکرد ، این چنین جمهوری اسمش اسلامی و واقعیتش ضد اسلامی است."[clxvi]
"رادیو و تلویزیون باید کارش دادن راه حل باشد نه تحمیل عقیده و فکر."[clxvii]
"دستگاه رادیو و تلویزیون در اختیار کسانی است که میخواهند انحصار قدرت را در دست داشته باشند."[clxviii]
"چطور است اگر تظاهرات بر ضد رئیس جمهور شود هیچ عیبی ندارد اما اگر به نفع او بشود این همه باید مصیبت دید و رادیو و تلویزیون آنقدر جوسازی کند و شلوغ کند؟"[clxix]
"این قابل تحمل نیست. از صبح تا شب از شب تا صبح رادیو تلویزیون و چند روزنامه که با پول این ملت اداره می شوند مشغول تبلیغات یکطرفه باشند."[clxx]
"اینها دیگر خودکشی کردند در دروغ. آنقدر دروغهای آشکار گفتند که ظاهرا برای مردم تردید باقی نماند که این دستگاه تبلیغاتی خلف صادق دستگاه تبلیغاتی رژیم سابق است."[clxxi]
"رادیو تلویزیون ما عین زمان رژیم سابق شده است."[clxxii]
"در شان جمهوری اسلامی نیست که دستگاه تبلیغاتی او انحصاری شود."[clxxiii]
"رادیو تلویزیون یک تکرار بیهودهای شده است که بیننده و شنوندهها را عاصی میکند." [clxxiv]
"در یک نواری از یک خانم تظاهرکننده می پرسد که شما برای چه آمدهاید؟آن خانم گفته است برای حمایت از رئیس جمهور، خلاصه سئوال و جواب را کشانده است به آنجا که خوب رئیس جمهور در جبهه است و مگر کسی به او حرفی زده است؟ و او جواب می دهد که بله، آخوندها نمی گذارند او کارش را بکند که در آنجا سئوال و جواب را قطع میکند و شروع میکند به روضه خوانی! در هیچ تاریخی چنین کاری نه دیده شده و نه شنیده شده است که رادیو و تلویزیون یک کشور اینطور اسباب دوئیت و ضدیت را فراهم کند."[clxxv]
"رادیو تلویزیون با کارهایی که می کند تبلیغ می کند بر ضد خود و به نفع من. نظر من این است اما از نظر انقلاب برای کشور فاجعه است."[clxxvi]
"نمایشنامهای را در تلویزیون در مقام بحث ازاد راه انداخته اند که که یک کسی آدم کشته و رفتهاند او را بگیرند گفته باید بحث آزاد کنیم. در جامعهای که دستگاه تبلیغاتی آن مباحثه و فکر را با رفتار نسبت به یک جانی یکسان میکند و تخطئه مینماید چگونه مغزها دوام بیاورند و نگریزند؟ با صمیمیت تمام هشدار میدهم یک وقت به خود میآییم که هیچ چیز در اختیار ما نیست." [clxxvii]
"اینکه چهار نفر نشستهاند وهر کدام حرف خودشان را میزنند، این بحث آزاد نیست. برخورد مردم هم معلوم میکند که این برنامهها را چگونه تلقی میکنند."[clxxviii]
"همه پذیرفتهاند که راه بالا بردن یکی خراب کردن و پایین آوردن دیگری است. دستگاههای تبلیغاتی ما کار اصلیشان این است. یکطرفه حرفزدن و عملکردن نیز رایج است طوری که پنداری انقلابی واقع نشده و این فکرغلط در ذهنها رسوب کرده است که هر مشکلی را باید با زورحل کرد."[clxxix]
"در رادیو وتلویزیون که در انحصار آنهاست هرچه میخواهند در تخریب روحیه ما و ارتشیان بکنند، در مجالس و جلسات خصوصی وغیرخصوصی و مجلس، حقایق را وارونه جلوه دهند، بخشنامهها و اعلامیههای دروغ صادر کنند وبرای عزل رئیس جمهور امضا جعل کنند."[clxxx]
"از کسانی که این همه بر به انحصار در آوردن وسایل تبلیغاتی اصرار دارند، میپرسم: شما اگر راست میگویید، حق میگویید چرا میخواهید خود بگویید و تصدیق کنید؟ چرا زمینههای بحث آزاد را از بین برده و میبرید؟ مگر امام صادق بنیانگذار بحث آزاد نبود؟ خودتان جعل میکنید، بر اساس جعلیات خودتان متهم میکنید و بر اساس اتهامی که خود ساختهاید محکوم میکنید و به محکوم هم مجال کمترین دفاع را نمیدهید . این روشها اسلامی است؟ چرا چنین میکنید؟"[clxxxi]
"من از اینکه رادیو تلویزیون باید آزاد باشد دست برنمیدارم."[clxxxii]
بنیصدر در نامهای به آقای خمینی به روند حاکم بر رادیو و تلویزیون اعتراض کرد و گفت:
"راديو و تلويزيون امروزه كارش در مداحى و فحاشى خلاصه ميشود."[clxxxiii]
و در نامهای دیگر به او گفت:
" راديو و تلويزيون براى تبليغات گروهى نيست. براى خشن كردن جو نيست."[clxxxiv]
این وضع کماکان بر خبرگزاری رسمی کشور حاکم بود. در سفر بنیصدر به مشهد و استقبال میلیونی مردم از او ، این خبرگزاری همچون گذشته پوشش خبری را دستخوش جریانات سیاسی و حزبی کرد. بنیصدر با اعتراض به این شیوه گفت:
"مشهد صحرای محشر شده بود، کسی از کسی باز شناخته نمیشد در امواج بیکران جامعه یکی شده بود، آن وقت خبرگزاری ما از این همه شکوه این را میبیند که" نظامیان مردم را میزنند، چند اتومبیل خراب شد و شکست وچند نفر صدمه دیدند!" از این همه زیبایی و امواج بیانتهای انسانی واین همه شور وهیجان و آگاهی خبرگزار خبرنگاری پارس چیزی جز این زشتیها ندید. کاری نکنید که مردم عکس آنچه را میگویید، حقیقت پندارند. گمان میکنید به رئیسجمهور صدمه میزنید اما در حقیقت به خودتان صدمه میزنید و متاسفانه بیشتر از همه جامعه را بیاعتماد میکنید."[clxxxv]
"به کسانی که علیه من تبلیغ میکنند میگویم خیلی زحمت کشیدید، اما به خواست خدا شکست خوردید."[clxxxvi]
و حیرتآور آنجا که علیرغم تمام این ضدیتها، محبوبیت رئیسجمهور به طور فزایندهای صعودی حرکت میکرد. بنیصدر گفت:
"در جهان سابقه ندارد که کسی به ریاستجمهوری انتخاب شده باشد و زمان ازمحبوبیتش نکاسته باشد، خدایا مرا سزاوار این اعتماد قرار ده." [clxxxvii]
با سخنرانیهای شهر به شهر بنیصدر و همچنین روزنامهای که تیراژ آن به 400 هزار رسیده بود، سانسور شکسته شده بود. آزادی مطبوعات آخرین روزهای عمر خود را در جمهوری اسلامی پشت سر میگذاشت و میبایست وداعی باشکوه داشته باشد.
انحصارطلبی
حزب جمهوری از مردم پاسخی دندانشکن دریافت کرده بود اما حاضر نمیشد کنار برود. بوی قدرت چنان سران حزب را مست کرده بود که میخواستند به هر قیمت ممکن قدرت را در دست گیرند، حتی اگر به قیمت کودتا علیه رئیسجمهور تمام شود. با کمی بازی زبانی میشود گفته آیتالله بهشتی را اینگونه بیان کرد که: ما تشنگان قدرتیم، نه شیفتگان خدمت! حزب جمهوری به رهبری سه چهره شاخص خود؛ آیتالله بهشتی، حجتالاسلام رفسنجانی و حجتالاسلام خامنهای؛ به همراه کسانی چون موسوی خوئینیها، موسوی اردبیلی، حسن آیت، بهزاد نبوی، موسوی تبریزی، رجایی، باهنر، صادق خلخالی،گیلانی، عطالله مهاجرانی، محمد منتظری، عبدالحمید دیالمه و بقیه همسلکانشان در طول 16 ماه انواع و اقسام تلاشها را مبذول داشتند تا حکومت بنیصدر را با کودتایی خزنده ساقط سازند. مهمی که سرانجام به آن نائل شدند، انقلاب را از مسیر خود خارج ساختند و انقلابی را که حاصل جنبش هماهنگ یک ملت بود، به فجیعترین شکل و به وحشتناکترین وضع ممکن، نابود کردند و چنان اسلام و دین را از درون پوساندند که برای صدها سال، اسلام فیضیه با کشتار و اعدام و شکنجه و جنایت عجین شد. سپاه پاسداران همانطور که لاهوتی و شهید چمران پیشبینی کرده بودند، بازوی نظامی حزب شد و اهرم کودتا گشت. [clxxxviii]
حزبی که در تنها انتخابات آزاد 25 سال اخیر، 4 درصد رای مردم را به خود اختصاص داده بود بر سریر قدرت تکیه زد و تمام امیدها و آرزوهای یک ملت را بر باد داد.
صدای رسای بنیصدر در نفی انحصارطلبی و قدرنهادن حکومت ملت در تاریخ ایران جاودانه شد:
"ایران انقلاب کرد تا عقیده و اسلام حکومت کند، ایران انقلاب نکرد تا عقیده واسلام وسیله حکومت شود."[clxxxix]
"در همه انقلابها بدون استثناء پس از پیروزی انقلاب نیروهای قدرت طلب که جز قدرت انحصاری چیزی طلب نمیکنند، کوشیدهاند انقلاب را به ضد انقلاب تبدیل کنند و جاهلیت را در لباس جدید از نو حاکم گردانند."[cxc]
"این جریان که حزب باید حکومت کند، معنایی جز استبداد ندارد. مسلمان واقعی کسی است که جلوی این جریان بایستد."[cxci]
"گروههای کوچک اقلیت میخواهند با جوسازیهای گوناگون بر توده مردم حکومت کنند و اینطور توی ذهن خودشان کردهاند که توده مردم آماده فرمانبرداری است ، پس کافی است براو دهنه بزنند و افسار او را بدست گیرند."[cxcii]
"یک اقلیتی برای استقرار حاکمیت خویش کوشیده و میکوشد رادیو و تلویزیون و روزنامهها را در دست گیرد. رهبری نهاد های انقلابی را در دست گیرد، سپاه انقلاب و کمیتههای انقلاب وانجمن های اسلامی وهر گروه و حزبی را در قبضه بیاورد. هیچ سازمانی نمیتواند با شیوه لنین و استالین و حزب معاویه در صدر اسلام بیاید و بخواهد حکومت کند و بتواند".[cxciii]
"به هر حال ما وضعیت سختی داریم و عده ای در این وضعیت به جای اینکه بفهمند اگر توانایی کاری را ندارند کنار بروند، فکر میکنند این بهترین فرصت برای تسخیر قطعی مواضع قدرت است!"[cxciv]
"خطرناک ترین زورپرستی آن است که خود را به لباس مذهب و ایدئولوژی درمیآورد."[cxcv]
"عدهای میخواهند جمهوری را از راه زورگویی و دخالت در اموری که به آنها مربوط نیست به عصر جاهلیت شاهنشاهی بازگردانند."[cxcvi]
"تا وقتی یک حزب یا یک گروه میخواهد وارث منحصر انقلاب بشود و به صرف فرصت و موقعیت همه سرنخها را در دست داشته باشد و اسلام را چماق کند و هر گروه وشخصیتی را با توسل با انواع روشهای تخریبی از سر راه بردارد، بیم و ترس از حال و آینده از بین نمیرود."[cxcvii]
"بعضیها برآنند که امور کشور در دست انحصاری آنان باشد."[cxcviii]
هر گروهی بخواهد قدرت را به انحصار در آورد ناگزیر ضد میخواهد، اگر ضد هم نباشد می تراشد، لولو درست می کند و به جان آن میافتد."[cxcix]
"بر ضعفهای مردم تکیه میکنند واز مردم دنباله روی و کارپذیری میطلبند، تو پنداری مردم یک نقش بیشتر ندارند و آن تصدیق آنهاست و آن هم تصدیق کور!" [cc]
"اینها اعتقاد پیدا کرده اند که نظام بدون زور امکان پذیر نیست و بدون استبداد نظام به وجود نمیآید!"[cci]
"غربزدگی این است که کسی اسلام را به توجیه استبداد تبدیل کند."[ccii]
"قدرت طلبان فرصت طلبان را جلو می اندازند و وقتی آماده شد، قدرت را تصاحب میکنند."[cciii]
"اگر از خشم خدا نمیترسید، از خشم تودهها بترسید."[cciv]
تفکر بنیادی و اصولراهنمای اعتقادش به او میگفت که جلوی این گروه بایستد و نگذارد آنها استبداد را در لباس نو حاکم گردانند:
"وحدت این نیست که یک اقلیتی بخواهد به یک اکثریتی از طریق شانتاژ حکومت کند. این اسمش تسلیم است نه وحدت. اگر بخواهی تسلیم نشوی باید حقیقت را آن طور که مییابی، بگویی. وقتی اینطور شد طرف حساب دستش میآید."[ccv]
خیال میکنند امام همانست که خودشان هستند. وقتی میگویند خط امام در واقع میخواهند خط خودشان را به نام خط امام قالب بزنند!"[ccvi]
" تشخیص این امر که چه عمل وچه حرفی، در خط امام است، با آقایان است، هروقت اینها بگویند، خط خط امام است و گرنه وقتی مرقوم میفرمایند "موافقت شد" دیگر خط امام نیست."[ccvii]
"آنها که خود را در خط امام میدانند،بدانند مشخصه خط امام احترام به خواست مردم است. وقتی در جامعه ای بتوان رویاروی رئیسجمهور بهتان زد ودروغ گفت طبیعی است که دیگران ترس و وحشت میکنند و توانایی ابراز عقیده را از دست میدهند."[ccviii]
"شایعه سازی جای نقل و نبات را گرفته است. چون سانسور هست جعل و دروغ هم که سکه رایج شده است. یک اجتماع ده هزار نفری را چند صد هزار نفری و یک اجتماع 50 هزار تایی را بالاتر از میلیون میگویند . فقط حزب یا این گروه در خط امام است و در نتیجه باید به همه جا چنگ بیاندازد و خصوصا ارگان های تبلیغاتی را در دست بگیرد. دیگران قاقاند و اگر گفتند قاق نیستیم باید لقب ضد انقلاب بگیرند و تحقیر وکوبیده شوند. جبهه اسلامی معنا ندارد برای اینکه تا می شود حکومت کرد چرا باید شریک پذیرفت!!؟" [ccix]
"آنهایی که گمان میکنند با زور و زد وبند وبگیر وببند میتوانند از بالا به جای همه کار کنند و کشور را در جهتی که می خواهند ببرند بدانند که این روش شکست خورده است."[ccx]
بنی صدر در نامهای به شورای انقلاب نسبت به بازگشت اختناق و استبداد به شدت هشدارداد و گفت:
"با تشديد فشار و شيوههاى اختناقى به اسم قاطعيت چيزى عوض نميشود. اين شيوهها علاوه برآنكه از ابتدا قانون اساسى را لق مىكند، و رژيم را متزلزل مىسازد، زمينه سازى خوبى براى تبديل به يك استبداد مخوف است.با روح و جسم روزه دار آنچه حق مىيافتم گفتم. شما را با خدا و وجدانتان تنها مىگذارم."[ccxi]
زمانی که به بنیصدر پیشنهاد شد تا در مقابل انحصارطلبان و در حقیقت آنان که به قول خود او،" دین نداشتند و جز قدرت هیچ نمیخواستند[ccxii]، کوتاه بیاید و از در صلح وارد شود، حاضر نشد تا بر سر مصالح ملت سازش کند و استقلال و آزادی آنان را فدای مصلحت شخصی و غرایض این وآن کند. اوصلح واقعی را ایستادن و نهراسیدن در مقابل زور و ستم عنوان کرد وگفت:
"صلح واقعی آن روزی بر قرار میشود که همه انسانها از زیر بار فرهنگ سلطه آزاد شوند.از نظر من حسین بن علی بزگترین صلحطلب جهان بود، و همین طور پدرش و جدش. چرا؟ زیرا که در برابر تجاوز و زور و ستم با قاطعیت تمام ایستاد."[ccxiii]
بنیصدر در نامهای به آقای خمینی بار دیگر رفتار این انحصارطلبان را گوشزد کرد وگفت:
"توجه ميفرمایید كه چگونه همه چيز ملت مسلم، بدست كسانى افتاده است كه بنام دين، مردم را از دين بيزار مىكنند. خداوند بزرگ را صد شكر كه اينطور اشخاص با اينجانب مخالفند و سپاس بدرگاه او كه نه آجيل ميدهم و نه حق و حساب و نه از اينگونه مردم مىترسم."[ccxiv]
او همچنین در نامه دیگری به سیداحمد خمینی به دفاع آقای خمینی از این دسته اشاره کرد و گفت:
"امام پيش از انقلاب مىگفت بكنيد و حالا مىگويد: نكنيد.در نتيجه، پيش از انقلاب به قوت هاى جامعه تكيه داشت و حالا به ضعفهاى جامعه. پيش از انقلاب مظهر همه و همه بود، حالا مدافع يك دسته"[ccxv]
این انحصارگرایان کسانی بودند که تمامیراهها را برای کسب قدرت مشروع میدانستند.آنان که برای بدنام کردن شاه، صدها انسان را در حادثه سینما رکس آبادان طعمه آتش کردند[ccxvi]، برای سرنگونی" لیبرالها" هر راه و هر کاری را مجاز میدانستند. این بود که بنیصدر در مقابل گفت:
"آقایان!هدف وسیله را توجیه نمیکند."[ccxvii]
دیگر آزادیخواهان نیز تا آنجا که میتوانستند به این روند انحصارطلب اعتراض میکردند:
بازرگان:"مملكت منحصرأ متعلق به يك عده نيست. خدا هم مال يك عده خاص نيست، ادعايي است كه يهوديان ميكردند، كه خدا را مال خود و زمين را از آن خود ميدانستند، ما نبايد چنين كاري بكنيم."[ccxviii] طالقانی: "هیچ حزب و جمعیتی حق ندارد برای خودش سهم بزرگتری درنظر بگیرد و از این جهت حکومت را در انحصار خود بگیرد."[ccxix] حسین خمینی:"پس از پیروزی انقلاب یکدفعه گویا عدهای خاص انقلاب کردند وبقیه ضدانقلاب شدند!"[ccxx] بنیصدر:"روحانیت به لباس نیست، به اطلاع و عمل و وظیفه است."[ccxxi] حجتالاسلام گلزاده غفوری:" تا آنجا که من میدانم، اصلا خود کلمه روحانی و روحانیت ریشه اسلامی ندارد."[ccxxii] طالقانی:"کلمه روحانیت از انجیل به اسلام آمده است. اسلام رهبانیت هم ندارد."[ccxxiii] لاهوتی: "عجبا، چهرههایی که دیروزحتی از امضا اعلامیههای امام صادره از پاریس امتناع داشتند، پای مبارکشان حتی یک روز ویکبار هم به زندان آریامهر باز نشد ودر مقابل همه چیز با ترس و وحشت روبرو می شدند، امروز نزدیکترین چهره نزد اماماند."[ccxxiv] بنیصدر:"به عنوان رئیسجمهور منتخب شما مردم،هشدار میدهم اگر در برنامه تمایل به استقرار استبداد نایستید، استبداد بر شما مسلط خواهد شد و دمار از روزگار شما در خواهد آورد."[ccxxv] ابراهیم یزدی: "در جامعه اسلامی، حکومت تک حزبی جایی ندارد."[ccxxvi] آیتالله طباطبایی قمی:"مساجد را حزب جمهوری در دست گرفته است. حزب جمهوری خراب و فاسد است."[ccxxvii] بازرگان:"امروز باید بیش از هر زمان به دفع اختناق و انحصار بپردازیم."[ccxxviii] بنیصدر:"انقلاب ما به دست کسانی افتاده است که به قول آقای اشراقی در انقلاب شرکت اساسی نداشتهاند. نه شرکت داشتهاند و نه اعتقادی به انقلاب دارند. اینها از فرصت برای در دست گرفتن قدرت استفاده میکنند."[ccxxix] طالقانی:"اگر مردم در سرنوشت و مسیر زندگیشان ممنوع شدند، معنیاش این است که یک عدهای مثل قیم بالای سر اینها باشند."[ccxxx] محمد ملکی:" آقایان حزب جمهوری معتقد شدهاند که هر که با ما نیست، بر علیه ماست. همه را میکوبند. خود را تنها گروه مکتبی و معتقد به انقلاب و در خط امام میدانند ودیگران را منحرف و غیراسلامی و ضدامام و خائن خطاب میکنند. خودخواهیها، خودبزرگبینیها و انحصارطلبیهای همین آقایان است که گروه گروه مردم را به سوی یاس از انقلاب و اسلام کشید و مردم فوجفوج از دین خدا خارج شدند."[ccxxxi] بنیصدر:"اسلام خم رنگرزی نیست که کسی را بکنند توی آن خم و بیرون بیاورند وبگویند مکتبی شد."[ccxxxii] "مکتبی کسی است که اخلاق او معرف اعتقاد او باشد."[ccxxxiii] بازرگان:"به نظر می رسد آقایان هاشمی، خامنهای، بهشتی و همفکرانشان معتقد شده باشند که در کسوت روحانیت از هر کس بیشتر در خط امام و انقلاب هستند ومکتب را درست میفهمند پس حق انحصار وسلب حق از سایرین را دارند و مصلحت اقتضا می کند که مکتب خدایی مورد تشخیصشان در ایران ودر همه دنیا ( چه ملت آمادگی داشته باشند چه نداشته باشند ) پیاده شود."[ccxxxiv] بنیصدر:" این جمهوری، جمهوری نیست که من فخر کنم رئیس آن باشم."[ccxxxv] سلامتیان:"در مقابل زور و اعمال فشار نایستادن یعنی چون گوسفند به سلاخ خانه رفتن."[ccxxxvi] بازرگان:"ما انحصارگری را که مافوق استبداد است، بزرگترین دشمن اسلام و استقلال و آزادی می دانیم."[ccxxxvii] طالقانی:" آن کسی که نوید آزادی میدهد، اوست که طرفدار انسان است. این نیست که زندگی فقط نان و آب باشد.انسان که کمتر از حیوان نیست. انسان میخواهد آزاد نفس بکشد، آزاد زندگی کند. انسان آزادی میخواهد. افرادی میخواهند بر انسان مسلط شوند...اگر وضع به همین منوال پیش رود مستبدینی بر همه ما مسلط خواهند شد."[ccxxxviii] بنیصدر:"عناصر حکومت پیشین که ما برای مبارزه با آنها قیام کرده و میخواستیم با استقرار اسلام آن امور را از بین ببریم به نام خود اسلام همه آنها برگشته است. این خطرها که همواره نسبت به آن هشدار داده ام و بر آن ایستادهام این است."[ccxxxix] لاهوتی:" مردم ما خوب میدانند متولیان سعی میکنند که بر همه مشاغل مسئولان حزبی گمارده شوند.همین حاکمیت تک حزبی است که صدای پای فاشیزم را از نزدیک به گوش میرساند. دادستان کل دیشب اعلام کرد که در ایران چند صد زندان و بیش از 20هزار زندانی، در جمهوریاسلامی وجود دارد. برخود لرزیدم."[ccxl] طالقانی:" بروید دنبال کارتان. بگذارید مردم مسئولیت پیدا کنند. استبداد زیر پرده دین را کنار بزنید."[ccxli] اشراقی: " انقلاب ما را کسانی لکهدار میکنند که از محصول انقلاب فقط ریاستش را میخواهند."[ccxlii] بنیصدر:"این بازی ها را بس کنید. به خودتان رحم کنید. این بازیها را به خاطر خودتان و کشورتان ادامه ندهید. این کارهایتان به زیان کشور است. به زیان انقلاب است."[ccxliii] شیخ علی تهرانی نیز با همان لحن خاص خودش گفت:"همانهایی که میگویند مکتبی هستیم، خاک بر سرشان که مکتبی نیستند!" [ccxliv]
در این میان کسانی نیز بودند همچون حسن یوسفی اشکوری و محمدجواد حجتی کرمانی که به اصطلاح یکی به نعل میزدند ویکی به میخ! میگفتند نه شما کاملا بر حقهستید و نه آنها! بیایید و حفظ وحدت و همدلی کنید. بنیصدر خطاب به این دسته گفت:
" آنهایی که اصالت را به زور میدهند دو دستهاند ودو روش دارند:1- آنهایی که اهل بزن وبکوب هستند.2- آنهایی که وسط بازند. گاهی نه این ونه آن، گاهی"هم این وهم آن!".مبهمگو هستند وبه اصطلاح جاده باز میگذارند. جوری حرف میزنند که اگر گفتی آقا شما دیروز آن طور گفتی ولی امروز اینطور، میگوید بله ولی گفته بودیم آنجور، اما اگر فلان شود وآنجور نشود چنین و چنان است!"[ccxlv]
رئیسجمهور تنها عنصر مزاحم و مخل قبضه قدرت توسط آقایان بود. بنیصدر نقل میکند:
"آقای بهشتی در جمع اعضای انجمن پزشکان گفته بود: روسای سه قوه مجریه و مقننه و قضاییه هماهنگ هستند. ترکیب این سه قوه هماهنگ است، تنها رئیسجمهور ناهماهنگ است که باید برود. من چه کم دارم. سه زبان بلدم، دکترا دارم، روحانی هم هستم، چرا حکومت نکنم؟"[ccxlvi]
بنیصدر در حضور آقای خمینی نیز با آنها تعارف نداشت و در جلسههایی که با حضور آقای خمینی، رفسنجانی، بهشتی و رجایی برگزار میشد از گفتن حق ابا نمیکرد. پس از آنکه بنیصدر مسئولان حزبجمهوری را به مناظره و بحثآزاد در تلویزیون دعوت کرد، آقای خمینی آنها را خواست و جلسهای برپا کرد. بنیصدر دراین باره میگوید:
"25 اسفند 59 آقای خمینی ما را نزد خودش خواند. وقتی در اطاق جمع شدیم، خمینی روی کاناپه نشسته بود، من و مهندس بازرگان روی همان کاناپه در کنار او نشسته بودیم، رجایی وبهشتی وهاشمی رفسنجانی وموسوی اردببلی وعلی خامنهای وسید احمد خمینی روی کف اطاق نشستند. آقای خمینی گفت: تصمیم دارید تا نابودی جمهوریاسلامی پیش بروید؟میخواهید بروید در تلویزیون بحثآزاد کنید و یکدیگر را در دنیا مفتضح نمایید؟ طوری که دنیا بگویند مسئولین این رژیم فاسدند؟ گفتم خیر. میخواهیم دنیا بداند تنها جمعی از مسئولین فاسدند و ایرانِ عصر انقلاب، فاسدان را تحمل نمیکند.خمینی گفت:من نمیتوانم این وضعیت را تحمل کنم. باید تکلیف معین کنم. رفسنجانی گفت: آقای بنیصدر مجلس و شورای قضایی و شورای نگهبان را قبول ندارد، میخواهد همهچیز دست خودش باشد. او باید بطور علنی این مقامات را رسمی بشناسد، ما هم از او بعنوان رئیس جمهور احترام میکنیم. گفتم مجسمهای میخواهید که وجودش زشتیهای کار شما را بپوشاند. راست میگویید. هیچ یک از نهادها را قانونی نمیدانم. خمینی گفت:خیر. قانونی هستند. گفتم خیر.غیرقانونی هستند. قانون میگوید رئیس دیوان عالی کشور و دادستان کل باید با شور قضات دیوان کشور منصوب شوند و شما مشورت نکردید. بهشتی گفت: بله. زیرا آنها ما را قانونی نمیدانند. تصدیق بفرمایید که به این ترتیب نمی شود همکاری کرد .گفتم مجلس را انتخابات قلابی تشکیل داده است. دولت آقای رجایی هم تحمیلی است. این آقایان از طریق شما آن را به من تحمیل کردهاند. بر فرض که تحمیلشان قانونی باشد، بر خلاف قانون اساسی این آقا با رفیقش اموال این مردم رابه آمریکابخشیده وقانون اساسی را در بسیاری از اصول نقض کرده و باید استعفا کند و تحت محاکمه قرار بگیرد. گفتم این آقایان تمام نهادها را در دست گرفتهاند. از حالا به بعد مجلس و شورای نگهبان هم دردستشان است و به هر کار خود لباس قانونی میپوشانند. خمینی گفت: بله. شما آدم صادق و سادهای هستید. به اوضاع ایران وارد نبودید، از اروپا آمده بودید اوضاع را نمیشناختید. آقایان زرنگ بودند و مواضع را گرفتند وآمدند جلو. گفتم شما کم لطفی میکنید. آقایان نگرفتهاند بیایند جلو. شما به آنها دادهاید. حالا کاری ندارد، شما اعلام بیطرفی وسکوت کنید بمدت یک هفته. حتی سه روز. اگر آقایان توانستند سرکارهایشان بروند معلوم میشود زرنگ هستند. با یک ارتش بدون اسلحه کافی در برابر لشگر عراق ایستادم، چطور از پس آقایان بر نمیآیم؟ شما نمیگذارید. بهشتی گفت: آقای بنی صدر یک حسن دارد که همان حسن عیب اوست. حسن او این است که تا کاری موافق عقیدهاش نیاید نمیکند و عیبش در همین حسن است که خود را بزرگترین فکر قرن میداند. برای ماها نه شعوری قائل است نه دین. با ایشون نمیشه کار کرد.خمینی گفت چرا؟ گفت برای اینکه ایشون خود را اندیشه قرن میدونه وما رو هم بیسواد. گفتم بیسواد و بی دین! گفتم شما فکر میکنید روانشناس خوبی هستید وهر چه بگویید در این آقای خمینی موثر واقع می شود، اما این حرف شما حکایت از آن دارد که نه اهل عقیدهاید تا بدانید عمل به مقتضای عقیده بدون اصل قرار دادن نسبت در اندیشه و عمل ممکن نمی شود. آدمی باید مشورت کند تا بتواند موافق عقیده عمل کند و نه اهل علم هستید تا بدانید آنچه گفتهام درباره اندیشه علمی بوده است، اندیشه ای که از توحید مایه گرفته شده است. اما درباره بیدینی، صحیح است.من گفتم شما دین ندارید و به وطن خویش نیز علاقه ندارید. اقلا بگذارید جنگ تمام شود، بعد سر مرا ببرید. خمینی گفت: جنگ را شما میکنید؟ من میکنم. گفت آقای بنیصدر به 11 میلیون رایش مینازد. از این 11 میلیون، 500 هزارتایش نامسلماناند برای بقیه اگر تکلیف شرعی معلوم کنم، کار شما تمام میشود. گفت من به نصیحت اکتفا نمیکنم میتوانم شما و آقای بهشتی را در این اطاق یکسال نگه دارم، گفتم ما را از هم دور نگه دارید وگرنه آسایش از خانه رخت خواهد بست. قرار شد هر کس پیشنهادش را بنویسد و به خمینی بدهد. گفتم از مضمون پیشنهاد آقایان بهشتی و رفسنجانی اطلاع دارم. پیشنهادشان این است که یک طرف بماند و طرف دیگر برود. یعنی بنیصدر برود. حاضران خندیدند. احمد خمینی گفت: بله. پیشنهاد کردهاند یک طرف برود و بگذارد طرفی که هماهنگ است کارش را بکند. بعد آقای خمینی از اطاق بیرون رفت و قرار شد ما بمانیم و به نتیجه برسانیم. رجایی گفت: شما حق نیست به امام بگویید شما نباید خلاف قانون اساسی بکنید. این انقلاب مدیون ایشان است وهر چه مصلحت میدانند باید بکنند. ایشان مختار است به قانون اساسی عمل بکند یا نکند. با برافروختگی جواب دادم: شما روضه لازم نیست بخوانید. دیر به کلاس ریا رفتید و بلد نشدهاید و دروغ میگویید. شما وجمع شما به هیچ حرف امام اعتنا و عمل نمیکنید، این حرف شما مثل آن است که بگویید نباید به پیامبر گفت شما نباید خود خلاف دینی که آوردهاید عمل کنید." [ccxlvii]
در آن جو وحشتناک، بنیصدر تنها کسی بود که نسبت به آقای خمینی موضعگیری میکرد و حرفهایش را صاف و بیپرده با او در میان میگذاشت. مکتب مصدق، شاگردانی دلیر تقدیم ملت کرده بود.
[i]- "صبح ابتدا آقایان محلاتی و حسین خمینی که از کرمانشاه آمده بودند، به همراه آقای میرسلیم معاون وزارت کشور آمدند. درباره کردستان و کرمانشاه گزارش دادند و معلوم شد که نیروهای دشمن در خاک عراق تدارکاتی دیدهاند و خبری که قبلا به ما داده شده است، صحت دارد..."( انقلاب اسلامی، 16 تیر 59)
[ii]- نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 14 شهریور 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران،ص147
[iii]- نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران ،توضیحات، ص160
[iv]- نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 28 شهریور 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران، ص156
[v]- اعدام سران ارتش حتی پس از جنگ نیز ادامه داشت. سرهنگ عطاريان و ناخدا افضلي که در طول جنگ خدمات ارزشمندی به وطن کرده بودند به اتهاماتی نظیر جاسوسی و نفوذی متهم شده واعدام گشتند.
[vi]- تحقیقی درباره تاریخ انقلاب ایران، ناخدا حمید احمدی، ص861
[vii]- سخنرانی در خطبه نماز جمعه،21 تیر 59
[viii]- تحقیقی درباره تاریخ انقلاب ایران، ناخدا حمید احمدی،ص861
[ix]- سعید مهدیون، آیت محققی، احمد آزموده، داریوش جلالی،خلیفه سلطانی، منوچهر صادقی، سیروس ستوده، اسماعیل نوری مقدم،محمد بهروزفر، محمد علی ثقفی،جعفر راستگو،علی شفیق،اصغر الماسی،جعفر مظاهری،محمد بهرامی،مرتضی فرحپور،علی بکمپانی،.... برخی از درجهداران اعدامی بودند.
[x]- سخنرانی در ديدار با فرمانده سپاه پاسداران،۵۹/۴/۲۸، صحيفه نور، ج۱۲، ص۲۵۲
[xi]- با این وضعیت اسفناک سقوط خرمشهر 34 روز طول کشید حال آنکه صدام گمان میکرد در چند روز کل خوزستان را میگیرد. صدام برای فتح خرمشهر ابتدا گردان 4 را به خدمت گرفت، پس از شکست این گردان او گردان9 را وارد میدان کرد، سپس تیپ 26 زرهی را روانه خرمشهر ساخت و با عدم موفقیت این تیپ سرانجام لشگر 3 عراق را به خرمشهر فرستاد تا بتواند آنجا را اشغال کند. شکست تیپ 26 زرهی عراق در فتح خرمشهر تا بدانجا صدام حسین را ناراحت ساخت که شخصا عبدالعزیز حدیثی، فرمانده تیپ 26 زرهی عراق را به 15 سال زندان محکوم کرد.
[xii]- خیانت به امید، ص84
[xiii]- خاطرات آیتالله منتظری،ج1،ص 568-569
[xiv]- نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 25 خرداد 1359؛ نامههای بنیصدر به خمینی و دیگران،ص57
[xv]- نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 11 دي 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران،ص223. برای مثال تانكهای چيفتن 70 تنى در اختیار ارتش بودند که موتورشان قدرت كشش تنها 40 تن را داشت!
[xvi]- نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 3 آبان 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران، صص167-169
[xvii]- نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 17 اسفند 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران، ص298
[xviii]- نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 25 خرداد 1359، نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران ، ص60
[xix]- تحقیقی درباره تاریخ انقلاب ایران، ناخدا حمید احمدی، ص864
[xx]- درس تجربه،ص123
[xxi]- انقلاب اسلامی،17 آبان 59
[xxii]- انقلاب اسلامی، 14 خرداد 60
[xxiii]- برای مثال رجوع کنید به انقلاب اسلامی 28/10/59 و 23/7/59. در سلسله یادداشتهای "روزها بر رئیسجمهور چگونه میگذرد"، بارها و بارها، دهها نمونه از فداکاریهای رئیسجمهور ثبت وضبط گشتهاند.
[xxiv]- انقلاب اسلامی، 28 بهمن 59
[xxv]- انقلاب اسلامی، 31 شهریور 59
[xxvi]- محسن رضایی اما درباره وضعیت جنگ در زمان بنیصدر میگوید:
"در سال اول جنگ، دولت بنیصدر با دولت صدام میجنگید که جنگ آنان نتیجهای جز اشغال پی درپی مرزهای ایران و مقاومت بدون دستاورد ملت ما ثمری نداشت و با آن که در این دوره ایران چهارعملیات انجام داد، موفق به فتح یک تپه هم نشد." (سخنرانی محسن رضایی در هفدهمین گردهمایی مسئولان و فرماندهان قرارگاه ها و گردان های مهندسی و رزمی جهاد سازندگی، هتل المپیک تهران،10 مهر 1384)
[xxvii]- پاسخ بنیصدر به نامه یک "بسیجی مسلمان ایرانی" ، 24 تير 1382
[xxviii]- تحشیه دکتر بنیصدر بر نسخه دستنویس کتاب
[xxix]- روزها بر رئیسجمهور چگونه میگذرد، خاطرات روز 24 مرداد 1359
[xxx]- خیانت به امید، ص85
[xxxi]- مصاحبه بنیصدر با بخش فارسی رادیو بینالمللی فرانسه،12 شهریور 79
[xxxii]- خیانت به امید ، ص 85
[xxxiii]- نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 1 خرداد 1359؛ نامههای بنیصدر به خمینی و دیگران،ص44-45
[xxxiv]- نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 11 دي 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران،ص225
[xxxv]- خاطرات 7 شهریور 60؛ خیانت به امید، ص122
[xxxvi]- نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 9 آبان 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران،ص176
[xxxvii]- جمهوری اسلامی، 17 اردیبهشت 60
[xxxviii]- از متن نوار آیت، غائله 14 اسفند،340-354
[xxxix]- انقلاب اسلامی، 26 آذر 59
[xl]- انقلاب اسلامی،16 آبان 59
[xli]- انقلاب اسلامی، 29 دی 59
[xlii]- انقلاب اسلامی، 13 آذر 59
[xliii]- انقلاب اسلامی، 25 آذر 59
[xliv]- انقلاب اسلامی، 28 دی 59
[xlv]- انقلاب اسلامی،24 اردیبهشت60
[xlvi]- انقلاب اسلامی، 7 مرداد 59
[xlvii]- انقلاب اسلامی، 20 اسفند 59
[xlviii]- نامه بنی صدر به آقاى هاشمی رفسنجانى، رئيس مجلس، 6 مرداد 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران ص88
[xlix]- انقلاب اسلامی،16 آبان 59
[l]- انقلاب اسلامى در هجرت، 3 فروردین 1361
[li]- مصاحبه با سحابی، ایران فردا،شماره 52، فروردین 78 ،ص 11
[lii]- "در مسأله طرفداري از بني صدر، او]سید احمد[ مادامي كه من از بني صدر بواسطه بعضي مصالح جانبداري مي كردم او هم گاهي طرفداري مي كرد وآنگاه كه من پرده را بالا زده او را بركنار كردم حتي يك مرتبه از او طرفداري نكرد و مخالفت شديد مي كرد."( نامه آقای خمینی در دفاع از عملكرد حاج احمدآقا، مورخه ۲۳آذر ۱۳۶۱)
[liii]- خاطرات محلاتی، کیهان، 7 تیر 84
[liv]- سیر تحول سیاست آمریکا، کتاب دوم، فصل 5،ص 18
[lv]- انقلاب اسلامی، 25 اسفند 59. قبل از این گفتگو، حسین خمینی برای اولین بار در مصاحبهای علیه بنیصدر صحبت کرد. چه شده بود؟ درباره چرایی آن مصاحبه بنیصدر نقل میکند: "روز بعد از مصاحبه، حسين خمينى نزد من آمد و گفت:"عمويم احمد آقا تلفن كرد بيا حال امام خراب است. از آبادان به تهران آمدم. نزد پدر بزرگ رفتم ديدم در رختخواب با حالى بسيار زار است. مضطرب شدم و پرسيدم: چه شده؟ كسالت داريد؟ امام گفت: از دست بنى صدر است، بنى صدر مىخواهد مرا نابود كند." (نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران، توضیحات،ص219)
[lvi]- بیانیه حزب ملت ایران،13/8/1359
[lvii]- انقلاب اسلامی، 13 آذر 59
[lviii]- انقلاب اسلامی، 9 خرداد 60
[lix]- انقلاب اسلامی، 9 خرداد 60
[lx]- سخنرانی در کنگره بزرگداشت سرداران و 16 هزار شهید خوزستان،10 اسفند 1379
[lxi]- نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 26 آبان 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران،ص195
[lxii]- انقلاب اسلامی، 3 خرداد 60
[lxiii]- "اينجانب تصميم خود را گرفتهام. بعد از اين جنگ استعفا خواهم كرد."(نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 3 آبان 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران،ص169)، "اينك هم در صفحه جداگانه استعفا خود را مىنويسم خدمت شما باشد هر وقت ديديد مصلحت كشور است بفرمائيد منتشر كنند."( نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 1 خرداد 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران،ص47)
[lxiv]- خاطرات سیاسی احمد توکلی1330-1360، فصل پنجم، پیروزی انقلاب اسلامی
[lxv]- خاطرات آیتالله منتظری، ج1، ص571
[lxvi]- نامه هاشمي رفسنجاني به آيت الله خميني، به تاريخ 25 بهمن 1359؛ عبور از بحران،مقدمه،ص23
[lxvii]- جمهوری اسلامی13/5/1360
[lxviii]- انقلاب اسلامی، 29 دی 59
[lxix]- عملیات یک مهرماه 59.مصاحبه راديويي سرهنگ خلبان امير بيگدلي با راديو بين المللي فرانسه، بخش فارسي، 13 شهريور 1379. بنیصدر درباره دیدارش از خلبانان نیروی هوائی پیش از این پروازها میگوید:"رفتم برای خلبانان در پایگاهشان داستان رستم و اشکبوس را گفتم. گفتم رستم اکنون شما هستید. اینکه چگونه میتوانید ارتش عراق را متوقف کنید، شما باید به من بگویید. ولی آنچه که ما میخواهیم، بر خلاف عرف نظامی انجام دهید. همه با هم ایستادیم و سرود " ای ایران" را خواندیم با یک حالت هیجانی." (مصاحبه بنیصدر با بخش فارسی رادیو بینالمللی فرانسه،12 شهریور 79)
[lxx]- نامه بنیصدر به آقاى خمينى، 3 آبان 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران،ص168
[lxxi]- مصاحبه سرهنگ بیگدلی با بخش فارسی رادیو بینالمللی فرانسه،12 شهریور 79
[lxxii]- انقلاب اسلامی، 27 آذر 59
[lxxiii]- سیر تحول سیاست آمریکا ، کتاب دوم ، فصل 5 ،ص 10
[lxxiv]- انقلاب اسلامی،18 آبان 59
[lxxv]- انقلاب اسلامی، 6 آبان 59
[lxxvi]- انقلاب اسلامی، 3 خرداد 60
[lxxvii]- انقلاب اسلامی، 26 آذر 59
[lxxviii]- انقلاب اسلامی، 4 خرداد 60
[lxxix]- سیر تحول سیاست آمریکا ، کتاب دوم ، فصل5، صص 9و16
[lxxx]- به کرات از فکوری نقل شده بود که گفته بود:" این آقایان نمیگذارند جنگ تمام بشود."او در گفتگویی با بنیصدر در آخرین روزهای خرداد 60گفته بود:" آقای خمینی که قدرت بسیج مردم را از دستداده است، دست به زور و کشتار خواهد زد. "پس از آنکه همسر فکوری به نزد کروبی، رئیس بنیاد شهید میرود و از میخواهد تا پیرامون مرگ همسرش تحقیق کند، کروبی اینگونه پاسخ میدهد که:" شما هر نیازی اعم از نقدی و غیرنقدی دارید بفرمایید ما آن را برایتان انجام میدهیم فقط پیگیر این قضیه نباشید." برای آگاهی از جزئیات حادثه و سوالات بیجواب پیرامون سقوط هواپیما ر.ک به مصاحبه محمد جعفری با رادیو آزادگان، 4 نوامبر 2005. همچنین پیکر شهید فلاحی در کنار مزار آیتآلله طالقانی، در بهشت زهرا مدفون گشت.
[lxxxi]- "هواپيما تا 80 مايلي تهران به آسودگي پرواز مي کند. خلبان با برج مهرآباد تماس مي گيرد و اجازه کم کردن ارتفاع پرواز را مي خواهد. موافقت مي شود. 15 مايلي تهران. خلبان دوباره مي خواهد ارتفاع را کمتر کند. باز موافقت مي شود. ارتفاع تا 8500 پايي زمين پايين مي آيد. به محض کم شدن ارتفاع هر چهار موتور هواپيما از کار مي افتد."(سازمان ايثارگران نزاجا، روزنامه رسالت،2/7/85)
[lxxxii]- انقلاب اسلامی، 7 آذر 59
[lxxxiii]- انقلاب اسلامی، 7 آذر 59
[lxxxiv]- انقلاب اسلامی، 20 اسفند 59
[lxxxv]- انقلاب اسلامی، 4 خرداد 60
[lxxxvi]- انقلاب اسلامی، 13 آذر 59
[lxxxvii]- انقلاب اسلامی، 13 آذر 59
[lxxxviii]- انقلاب اسلامی، 13 آذر 59
[lxxxix]- خیانت به امید، ص 47
[xc]- انقلاب اسلامی، 24 دی 59
[xci]- عبور از بحران،ص125
[xcii]- درس تجربه،ص 73
[xciii]- مصاحبه مهندس غرضی با روزنامه همشهری، چهارشنبه، ۶ آبان ۱۳۸۳
[xciv]- نظیر این فحاشیها بارها و بارها توسط دولتمردان نظام ولایت فقیه تکرار شده است. کلکسیونی از آنها را ببینید در: "غائله 14 اسفند 1359"، انتشارات دادگستری تهران.
[xcv]- بنیصدر یکبار مستاصل از اینهمه حمله و تهمت، گفته بود:"هیچ کس نمی تواند ادعا کند که بیش از یک فرمانده خواهان پیروزی است."( انقلاب اسلامی، 3 اسفند 59 )
[xcvi]- حماسه هویزه، مقدمه به قلم علی شمخانی، چاپ 1366،صفحه12
[xcvii]- نامه بنیصدر به آقاى خمينى، 28 شهریور 1359؛نامههای بنیصدر به خمینی و دیگران،ص157. همچنین: نامه بنی صدر به آقاى منتظرى، 24 اسفند 1359؛ نامههای بنیصدر به خمینی و دیگران ص321-323.همچنین دو خط آخر از: پاسخ بنیصدر به نامه یک "بسیجی مسلمان ایرانی" ،24 تير 138.
[xcviii]- انقلاب اسلامی،21 آبان 59
[xcix]- انقلاب اسلامی، 23 دی 59
[c]- انقلاب اسلامی، 9 خرداد 60
[ci]- درس تجربه، ص 147
[cii]- درس تجربه،ص126-127. همچنین مصاحبه بنیصدر با رادیو آزادگان،4 اکتبر 2006
[ciii]- اعضای این هیئت عبارت بودند از ناراسیما رائو، ویز امورخارجه هند؛ گوما، وزیرامور خارجه گامبیا، ایزیدور ماکالمیر، وزیر خارجه کوبا و چند تن دیگر.
[civ]- نامه بنیصدر به آقای خمینی، مورخه 21 ارديبهشت 1360؛ نامهها از بنیصدر به آقای خمینی و دیگران، ص416
[cv]- خاطرات 21 اردیبهشت 60، عبور از بحران،ص 206
[cvi]- عبور از بحران، ص 52
[cvii]- آمار کشتهشدگان ارتش تا زمان فتح خرمشهر، 30 هزار و پس از آن 18 هزار بوده است. در کل ارتش 48 هزار کشته داشته است. (نقل از علی شهبازی، فرمانده کل ستاد ارتش، اطلاعات، 29 فروردین 79)
[cviii]- جمهوري اسلامي، 31 خرداد 1361
[cix]- انقلاب اسلامی،19 اردیبهشت 60
[cx]- جنگ تحمیلی، انتشارات دفتر نمایندگی سازمان تبلیغات اسلامی، اردیبهشت 63، ص122
[cxi]- نشریه پر، شماره 170، بهمن 78
[cxii]- سخنرانی آقای خمینی، 4 فروردین 1365
[cxiii]- پیام خطاب به زائران حج، 7 مرداد 1366
[cxiv]- اعضای این هیات عبارت بودند از: احمد سکوتوره، رئیسجمهور گینه؛ یاسر عرفات، رئیس کمیته اجرایی سازمان آزادیبخش فلسطین؛ حاج داوود، رئیسجمهور گامبیا؛ ضیاالرحمن، رئیسجمهور بنگلادش؛ ضیاالحق، رئیسجمهور پاکستان،حبیب شطی، دبیرکل سازمان کنفرانس اسلام؛ بولنت الودسو نخستوزیر ترکیه؛ تنکو احمد وزیر امورخارجه مالزی و مصطفی نیاس وزیرامور خارجه سنگال.
[cxv]- خاطرات آیتالله منتظری،ج1،صص589-591. در نامهای که بعدها مهدی کروبی، حمید روحانی و جمارانی در حمله به آیتالله منتظری مینویسند، قید میکنند:" شما در سخنرانيهاي خود روي اين نكته بارها تاكيد داريد كه برخي از شعارهايي كه داديم غلط بوده، تند روي بود، موجب رميدن افكار جهاني شد! حتي در ديدار با هيئت فلسطيني سفارش كرديد كه اشتباهي را كه ما مرتكب شديم شما تكرار نكنيد، شعار نابودي اسرائيل را سر ندهيد."( خاطرات آیتالله منتظری، جلد دوم، پیوستها، نامه 29 بهمن 67،ص1257)
[cxvi]- تحشیه دکتر بنیصدر بر نسخه دستنویس کتاب
[cxvii]- خاطرات آیتالله منتظری،ج1، 667-668
[cxviii]- نقل از درس تجربه، ص 147
[cxix]- تبديل پيروزي به شكست"، كيهان لندن، شماره 25 تا 31 فروردين 1384
[cxx]- عبور از بحران،ص500
[cxxi]- اطلاعات، 14/10/61. و اینچنین رفسنجانی مفتخرانه از عملیاتها در عراق میگوید:"ما جزیره مجنون و هور( در داخل عراق) را که هدف نظامی بود گرفتیم. میخواستیم خود را به جاده بصره به عراق وصل کنیم... بعد ازعملیات والفجر مقدماتی، من فرماندهی جنگ را به طور رسمی پذیرفتم... از ماروت و جومان مصطفی عبور کرده وبیش از صد کیلومتر در خاک عراق پیش رفته بودیم.به کرکوک نزدیک میشدیم و امکان حمله به کرکوک از طریق کردستان برای ما بوجود آمده بود...در عملیات کربلای 5 ما به پشت بصره رسیدیم.خیلی برای عراق خطرناک بود... عملیات کربلای 5 نشان داد ما میتوانیم پیشروی کنیم. بصره کاملا در آستانه سقوط قرار گرفته بود."( هاشمی رفسنجانی، حقیقتها و مصلحتها، در گفتگو با مسعود سفیری، نشر نی،تهران 1378، صص91-94)
[cxxii]- تحقیقی درباره تاریخ انقلاب ایران، ناخدا حمید احمدی، ص941
[cxxiii]- در خاطرات هاشمی رفسنجانی در روز 22 تیر 1361 دراینباره آمده است:" دیشب شورای امنیت سازمان ملل متحد قطعنامهای صادر کرده و آتش بس خواسته است. نخست وزیر و وزیرخارجه هم آن را رد کردهاند."( پس از بحران، خاطرات روز 22 تیر 1361،ص178)
[cxxiv]- نزديك به ۵۰ عمليات در خاك عراق انجام شد كه از آن جمله مى توان به موارد زير اشاره كرد: والفجر دو در منطقه حاج عمران در 29/4/62، خيبر در هورالهويزه و جزاير مجنون در 3/12/62، كربلاى ۳ انهدام اسكله الاميه در خليج فارس 11/6/65، عمليات نامنظم فتح ۳ در عمق ۳۰۰ كيلومترى خاك عراق در زاخو 24/8/65، كربلاى ۵ در منطقه شلمچه 19/10/65، عمليات نامنظم فتح در عمق ۷۰ كيلومترى در منطقه رواندوز عراق ۲۲/۱۱/ ۶۵، كربلاى ۷ در حاج عمران 12/12/65، كربلاى ۱۰ در ماووت عراق 30/1/66، نصر۴ در استان سليمانيان 31/3/66، نصر ۸ در ماووت عراق 29/8/66، والفجر ۱۰ در منطقه حلبچه 25/12/66.( شرق،ویژه نامه جنگ،۴ مهر ۱۳۸۴) هاشمی رفسنجانی نیز پس از این حملات ادعا کرد: "ما فقط دفاع کردیم... ازآنچه به دست آوردیم، راضی هستیم."( خبرگزاری مهر،2/7/85)
[cxxv]- هاشمی در خاطرات 8 فروردین 60 مینویسد:" .. از امام خواستم که به مسئولیت فرماندهی کل قوا، توجه بیشتری بفرمایند و از عدم تحرک در جبههها شکایت کردم و اینکه به ارتش در آبادان، توپ 175 داده نمیشود که بتوانند حمله به شهرها را تلافی کنند".( عبور از بحران، ص41)
[cxxvi]- " آقایان جمی و طرفی هم آمدند. قرار شد موقتا توپها شهر بصره را نکوبند."( عبور از بحران، هاشمی رفسنجانی،خاطرات 28 بهمن60،ص 482)
[cxxvii]- ویژه نامه هفته دفاع مقدس، روزنامه ایران، 31/6/1382. این در حالی است که سرلشگر رحیم صفوی سخن از 213 هزار شهید به میان میآورد(کیهان، 12 تیر 79). عباس خامه يار اما خبراز تدوین فرهنگ زندگینامه 219 هزار شهید داد.(جمهوری اسلامی، 15 شهریور 1384) همچنین ر.ک به آمار عمادالدین باقی در مقاله جامعهشناسی جنگ، ویژهنامه جنگ، شرق، 4 مهر 1384
در یک نگاه آماری پیرامون شهدای ایران در طول جنگ، از نظر تحصیلات 80668 نفر تا مقطع ابتدایی و کمتر، 55677 نفر تا مقطع راهنمایی، 66334 تن تا مقطع متوسطه، 8061 نفر دارای تحصیلات دانشگاهی و 3117 تحصیلات حوزوی داشتند.( ویژه نامه هفته دفاع مقدس، روزنامه ایران، 31/6/1382)
[cxxviii]- دقیقا 378540 جانباز که از این تعداد 167898 تن بالای 25 درصد و 210642 تن کمتر از 25 درصد جانبازی داشتهاند. (ویژه نامه هفته دفاع مقدس، روزنامه ایران،31 /6/1382)
[cxxix]- مصاحبه با محمد باقر نيكخواه مسؤول واحد« ش.م.ر» سپاه پاسداران انقلاب اسلامي،روزنامه قدس، 4 مهر 1385
[cxxx]- اعتماد ملی،1/7/85، همچنین روزنامه ایران،26/2/1385. "استانهاى ايلام با مساحت يك ميليون و ۷۰۰هزار هكتار، خوزستان بامساحت يك ميليون و ۳۸۰ هزار هكتار ، استان كرمانشاه با مساحت ۶۹۱ هزا ر هكتار ، آذربايجان غربى با مساحت ۵۹ هزار هكتار و كردستان با مساحتى به وسعت يك هزار و ۴۸۰هكتار ، بنا به تحقيق انجمن حمايت از مصدومين مين ايران به ترتيب آلوده ترين نقاط ايران از اين منظر به حساب مى آيند."( ایران،26/2/1385)
[cxxxi]- "وجود 16 ميليون مين در ايران، شامل يك چهارم كل مينهاي خنثي نشده در سرتاسر جهان است."( ماهنامه گزارش،شماره 166، مرداد 84.) "ايران با داشتن 16 میلیون مین خنثی نشده، همچنان در ميان بيش از ۸۰ كشور جهان بعد از مصر مقام دوم جهان را دارد. طبق اعلام مركز اطلاعات ملل متحد در ايران تخمين زده شده كه سالانه بيش از ۱۵ تا ۲۰ هزار نفر كشته و مجروحين جديد به واسطه بقاياى اينگونه مواد منفجره هستند كه بيش از ۸۰ درصد از اين قربانيان را غيرنظاميان تشكيل مى دهند"( روزنامه ایران،26/2/85) "16 میلیون مین عمل نکرده و 4 میلیون هکتار آلوده به مین هر روز جان و اعضای 222 نفر را میگیرند."( اعتماد ملی،1/7/85)
[cxxxii]- نقل از رفسنجانی، کیهان هوایی،12 مهر 1370.
[cxxxiii]- گزارش شماره 36822S/ مورخ سیویكم ژوئیه1991. دبیر كل در گزارش صدونودویك صفحهای خود به شورای امنیت در بیستوچهارم دسامبر 1991، این موضوع را به اطلاع اعضای شورا رساند.
[cxxxiv]- مصاحبه بهزاد نبوی با روزنامه همبستگی، نقل از خبرگزاری انتخاب، 17 آبان 1385.
[cxxxv]- "دانشگاه را برای ادامه تحصیل رزمندگان و ایثارگران علاقهمند هموار کردیم. مجلس تصویب کرد که 40 درصد ظرفیت دانشگاهها به رزمندگان و ایثارگران تخصیص یابد."(هاشمی رفسنجانی، حقیقتها و مصلحتها، ص106)
[cxxxvi]- TIME,17 November, 1986, Vol. 128, No. 20,"Reagan's Secret Dealings With Iran"
[cxxxvii]- اولین بار این قضیه را مجله عربی الشراع، چاپ بیروت در شماره 2 نوامبر 1986 افشا کرد. بسیاری از روزنامهها و مجلات پیرامون این معاملات پنهانی مطلب نوشتند از جمله:
Newsweek ,11 november ,1991
World Policy Journal, Vol. 5, 1987," The Iran-Contra Scandal: a Postmortem", By petere Kornbluh.
Wall Street Journal,13 July,1995, "Asides: Iran-Contra epilogue"
National Review, Vol. 41, 4August, 1989,"Iran-Contra; Still Trying"
The Nation, Vol. 250, June 4, 1990,"Puff The Magic Contra",By David Corn
The Nation, Vol. 243, December 6, 1986,"Sitting Down with sattn;Why Iiran persued The Arms Deal",
Columbia Journalism Review ,March/April1994 , " IRAN-CONTRA",By Malcolm Byrne and Peter Kornbluh
TIME, 25 December 1989," American Notes IRAN-CONTRA"
TIME,20 July 1987,"Charching Up capitol Hill",By Lance Morrow
TIME, 15 August 1988," American Notes IRAN-CONTRA"
همچنین در دائرهالمعارف wiki-pedia پیرامون این معاملات مطالب مفصلی از روزنامهها و کتابهای گوناگون جمعآوری شده است. تحقیقات پیرامون ایرانکنترا خود نیازمند کتابی مفصل و مجزا است.
[cxxxviii]- "ما از برخي از تجهيزات آمريكايي كه پيش از آمدن مك فارلين تهيه كرده بوديم، در عمليات فاو استفاده كرديم. ماجراي مك فارلين پيش از عمليات كربلاي 5 افشا شد. افشاي آن در 13 آبان ماه سال 1365 بود و ما عمليات فاو را در بهمن ماه سال 1364 انجام داديم. حدود نه ماه پس از فتح فاو اين قضيه افشا شد... جريان از مدتها پيش در رابطه با گروگانهاي آمريكايي در لبنان آغاز شده بود و چند محموله تاو، هاگ و قطعات فرستاده بودند. ما در همان عمليات تعداد زيادي از تانكهاي عراقيها را با تاوها زديم... [آمریکائیها گفتند]چرا ايران در بازار سياه اينها را گران مي خرد؟ از ما بخرد، ما حاضريم به شما كمك كنيم تا در جنگ پيروز شويد.اين ادعاي آنها بود. ما هم گفتيم آزمايشي وارد مي شويم، يعني پس از بحثها، مي بينيم آنها از ما چه مي خواهند يا ما از آنها چه مي خواهيم. كم كم، كه اين بحثها مطرح شد، آنها نخستين چيزي كه مطرح كردند، اين بود كه كمك كنيد تا گروگانهاي ما در لبنان آزاد شوند و اين به عنوان يك علامت خوب خواهد بود. ما هم به آنها گفتيم نيازهاي ضروري ما را كه در بازار سياه پيدا نمي شود، به ما بدهيد. چند قلم را صورت داديم كه تاو، موشكهاي هاگ، لامپهاي رادارها و موارد ديگر بود.. مذاكرات به همين صورت ادامه پيدا كرد. ما هم زحمت زيادي كشيديم تا سر نخ و ردپايي از گروگانها پيدا كرديم. خيلي سخت بود. لبنانيها خيلي پيچيده عمل ميكردند...آمريكاييان غير مستقيم به ما چند قلم كالا دادند و پولش را گرفتند. ما هم كمك كرديم كه گروگانها زودتر آزاد شوند."( مصاحبه با هاشمی رفسنجانی، کیهان،21/11/82)
[cxxxix]- و زمانی که از محسن رضایی پرسیدند چه کسی فرمانده عملیات شکستن حصر آبادان بود در مصاحبه با اعتماد ملی چنین گفت:
" شكننده حصر آبادان چه كسي بود؟
- فاتح اصلي همه نبردها حضرت امام (ره) بودند.
از فرماندهان نظامي چطور؟
- امام خودشان فرمانده نظامي همه ما بودند." (مصاحبه محسن رضایی با روزنامه اعتماد ملی،1 مهر 85)
[cxl]- تحقیقی درباره تاریخ انقلاب ایران، ناخدا حمید احمدی، ص869
[cxli]- آنها از هر فرصتی برای پاکسازی ارتش و نیروی زمینی و نیروی هوائی استفاده میکردند. برای مثال در خاطرات 7 مرداد 1360 رفسنجانی آمده است:"ساعت 11 گزارش رسید که بنیصدر و مسعود رجوی،سرنشین هواپیمای فراری هستند....زمینه خوبی برای تصفیه ضد انقلاب در نیروی هوائی پیش آمده است."( عبور از بحران، خاطرات 7 مرداد60، ص219)
[cxlii]- درباره حذف گام به گام ظهیرنژاد رفسنجانی در خاطراتش آورده است:" ظهیرنژاد وضع جبههها و طرحهای آینده جنگ را گفت. به ایشان پیشنهاد سمت ریاست ستاد ]مشترک[ شد. راضی نبود و نوعی حذف تلقی میکرد....ولی نظر ایشان پذیرفته نشد. سرانجام ایشان رئیس ستاد مشترک و آقای صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی شدند."(عبور از بحران،خاطرات 9 مهر 60،ص309).
نمودار این حذف در کتابهای هاشمی رفسنجانی، به عنوان یکی از افراد بلندپایه نظام، به خوبی مشخص است. در کتاب " عبور از بحران"، که خاطرات هاشمی در سال 1360 را شامل میشود، 31 بار نام ظهیرنژاد آمده است. حال آنکه در کتاب پس از بحران، که خاطرات سال 1361 هاشمی را شامل میشود، نام ظهیرنژاد تنها 4 بار آمده است.
[cxliii]- درباره چگونگی اعدام او گفته شده است که:"سرهنگ عطاریان زمانی که آوردنش تا مراسم اعدام اجرا شود گفت:" ما قرار بود در جبهه کشته شویم، حالا در اینجا شهید میشویم." مجتبی حلوایی که جلاد اوین بود شروع کرد به خواندن آیه اعدام:" ان المنافقین فی درک اسفل السافلین من الناس". پس از مراسم اعدام سکوت شد. یک وانت نیسان آوردند و اینها را ریختند توی وانت و بردند."( تحقیقی درباره تاریخ انقلاب ایران، ناخدا حمید احمدی،صص 889-890)
[cxliv]- در خاطرات هاشمی رفسنجانی درباره تصفیه و پاکسازی ابوشریف، از یاران بنیصدر در فرماندهی سپاه، آمده است: "آقای ابوشریف آمد و از اینکه ایشان را بیکار کردهاند و دوستانشان را از سپاه اخراج میکنند گله داشت و گریه میکرد..."(عبور از بحران،خاطرات 28 تیر60،ص207)
[cxlv]- در حقیقت از ۱۳ تن بالاترین رده فرماندهان نیروهای مسلح ارتش ایران، ۸ نفر به اشکالی چون اعدام، زندان، تبعید حذف شدند و دو نفر نیز در سانحه مشکوک هوایی در دوران جنگ جان باختند.
[cxlvi]- عبور از بحران، خاطرات 29 اسفند 60،ص512. جالب اینجا است که آقای خمینی نیز که از جنگ چیزی سردرنمیآورده است متوجه خارج بودن گفته میشود و به این حرف محسن رضایی واکنش نشان میدهد: "مورد استخاره نیست، به امید خدا با معیارهای عقلانی عمل کنید."(همان)
جنگ و جان جوانان پاک این سرزمین، 6 سال زیر دست چنین آقایانی بود.
[cxlvii]- خاطرات سرتیپ دوم اسکندر بیرالوند فرمانده سابق تیپ 84 پیاده خرم آباد،به مناسبت گرامیداشت هفته دفاع مقدس، روزنامه اطلاعات،5 مهر 1376،ص5. همچنین هاشمی رفسنجانی در خاطراتش از بازدید منطقهای میگوید که در آن 70 پاسدار بر اثر انفجار مین شهید شده بودند( عبوراز بحران،ص 479)
[cxlviii]- گفتگوی هادی قلمنویس، مدیر کل آمار و اطلاعات بنیاد شهید انقلاب اسلامی با خبرگزاری مهر، ۱۳۸۲/۰۶/۲۹
[cxlix]- گفتگو با محمد باقر نیکخواه، مسئول واحد ش.م.ر( شیمیائی، میکروبی، رادیواکتیو) سپاه پاسداران، خبرگزاری مهر، 4/7/1385
[cl]- خاطرات آیتالله منتظری،ج1،ص 584
[cli]- مصاحبه با آيتالله طاهري اصفهاني، اعتماد ملی، 9/3/85
[clii]- نامه آیتالله منتظری به آقای خمینی، خاطرات آیتالله منتظری،ج2، صص1056-1060
[cliii]- سخنرانی در کنگره بزرگداشت سرداران و 16 هزار شهید خوزستان،10 اسفند 1379
[cliv]- سیر تحول سیاست آمریکا در ایران، کتاب دوم، گروگانگیری، فصل 5، ص 10
[clv]- نقل از عبور از بحران،هاشمی رفسنجانی،خاطرات 3 دی 60،ص420
[clvi]- حديث ولايت، ج 3، ص 28
[clvii]- جمهوری اسلامی،14/1/1374، ص14. حال آنکه هاشمی رفسنجانی روایتی متفاوت از آن جلسه نقل میکند:" چند روز پس از فتح خرمشهر، كه تب و تاب عمليات تمام شده بود، جمعي از فرماندهان نظامي براي تعيين تكليف بعدي خدمت امام(ره) رفتند. من و آيت الله خامنه اي هم بوديم. آن جلسه براي من يكي از مهم ترين جلسات شوراي عالي دفاع بود...در آن جلسه، بحث عمده بين نظاميان و امام(ره) بود. من و آيت الله خامنه اي زياد حرف نمي زديم و بيشتر به حرفهاي آنها گوش مي داديم. پايه حرف اين بود كه امام(ره) گفتند:" تفكر پايان جنگ در اين مقطع غلط است. بايد جنگ را ادامه دهيم". يعني اصلا" اجازه ندادند كه بحث پايان جنگ را در آن جلسه مطرح كنيم. آن قدر روشن بود كه روي آن زياد بحث نكرديم. بحث بيشتر بر سر چگونه ادامه دادن بود... در واقع، امام (ره) مايل نبودند كه اصلاً، بحث آتش بس، صلح و پايان جنگ مطرح شود و اين را باعث دلسردي نيروها در جبهه مي ديدند."( مصاحبه هاشمی رفسنجانی با روزنامه کیهان، 21/11/82)
گوئی آقای رفسنجانی فراموش کرده است که در خاطرات 6 فروردین 1360 نوشته است:
"احمد آقا آمد و گفت امام با ورود ما به خاک عراق موافق نیستند."( پس از بحران، خاطرات 6 فروردین 1360،ص40)
[clviii]- آخرین سخنرانی سید احمد خمینی در دیدار با جمعی از خانوادههای شهدا، بهمن 73. همچنین به نقش "دور و بریها" در تصمیمات آقای خمینی در کتاب خاطرات آیتالله منتظری بارها اشاره شده است. برای مثال منتظری میگوید:" مرحوم امام به اطرافيان خود و به مسئولين بالاي نظام اعتماد داشتند و برخي از اين اعتماد سوء استفاده ميكردند، افرادي از روي اغراض سياسي يا خطي و جناحي چيزهايي به ايشان ميگفتند و براي ايشان ذهنيت درست ميكردند"( خاطرات آیتالله منتظری،ج1،ص669)
جالب است که با آنکه متن سانسور شده این سخنرانی در روزنامه جمهوری اسلامی مورخه 14/1/74 آمد، اما این سخنرانی در مجموعه آثار یادگار امام، ناشرموسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، بهار 75 نیامده است.
[clix]- سید احمد خمینی در 25 اسفند 1373 درگذشت. برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید به مقاله عماالدین باقی در روزنامه فتح، 30 بهمن 78. همچنین برای نامههای باقی، مشروح دادگاه و نکات دیگری از پرونده سیداحمد خمینی رجوع کنید به" ناگفتهها در پرونده قتلهای زنجیرهای،علیرضا نوریزاده، نشر نیما،چاپ دوم، دسامبر 2000، صص100-145
[clx]- اعترافات سعید امامی، ج16،ص 384. این اعترافات در 18 جلد و 970 صفحه توسط گروه تحقیق و بررسی سید محمد خاتمی( متشکل از علی ربیعی، علی یونسی و سرمدی) تهیه شده است.
[clxi]- آمار کشتههای ایران در جنگ پس از فتح خرمشهر بنا بر آمار رسمی چنین است: در سال 1361، 33261 نفر؛ در سال 1362، 27281 نفر؛ در سال 1363، 15066 نفر؛ در سال 1364، 16799 نفر؛ در سال 1365، 41050 نفر، در سال 1366، 21091 نفر و در سال 1367، 21230 نفر.( ویژه نامه هفته دفاع مقدس روزنامه ایران 31/6/1382)
[clxii]- آقای خمینی در بیانیه قبول قطعنامه گفت:"در مورد قبول قطعنامه كه حقيقتاً مسئله بسيار تلخ و ناگواري براي همه و خصوصاً براي من بود، اگر آبرويي داشته ام با خدا معامله كردهام ... با قبول آتش بس موافقت نمودم و در مقطع كنوني آن را به مصلحت انقلاب و نظام ميدانم و خدا ميداند كه اگر نبود انگيزهای كه همه ما عزت و اعتبار ما بايد در مسير مصلحت اسلام و مسلمين قرباني شود، هرگز راضي به اين عمل نمي بودم و مرگ و شهادت برايم گواراتر بود. بدا به حال من كه هنوز زنده ماندهام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سركشيدم." (بيانيه آيت الله خميني در روز 29 تير 1367 در قبول قطعنامه 598. متن کامل را بخوانید در صحیفه نور، ج20، ص239 .) همچنین برای نامه آقای خمینی در تبیین ضرورت آتشبس نگاه کنید به خاطرات آیتالله منتظری،ج2، بخش ضمائم، ص1132. جالب اینجا که پس از قبول قطعنامه عدهای در داخل هنوز میخواستند بروند به بصره حمله کنند:"ما طرح داشتيم كه از شمال بصره وارد شويم و بصره را بگيريم . بعد از قطعنامه اين طرح را به حضرت آيتالله خامنه اى داديم و ايشان با امام مطرح كرده بودند ولى امام گفته بودند كه نه. چون قطعنامه را پذيرفتهايم ديگر نمىشود".(مصاحبه با محسن رضایی، شرق، ویژه نامه جنگ،۴ مهر ۱۳۸۴)
[clxiii]- رفسنجانی درباره سمت او میگوید:"آقای لاریجانی، مدیر عامل صدا و سیما آمد و درباره اجرای قراردادهای خرید وسائل فنی از آمریکا مشورت کرد. گفتم مانعی ندارد"( عبور از بحران، خاطرات 3 خرداد 60، ص125-126)
[clxiv]- آن سوی اتهام،خاطرات عباس امیرانتظام، نشر نی، چاپ پنجم،1381، ج1، ص109
[clxv]- انقلاب اسلامی، 16 آذر 59
[clxvi]- انقلاب اسلامی،20 آبان 59
[clxvii]- سخنرانی مورخه 29 / 8 / 59
[clxviii]- انقلاب اسلامی، 3 آذر 59
[clxix]- انقلاب اسلامی، 20آذر 59
[clxx]- انقلاب اسلامی، 20 اسفند 59
[clxxi]- انقلاب اسلامی،15/1/60
[clxxii]- انقلاب اسلامی، 20 اسفند 59
[clxxiii]- انقلاب اسلامی، 16 اسفند59
[clxxiv]- کیهان، 20 بهمن 58
[clxxv]- انقلاب اسلامی، 27 آذر 59
[clxxvi]- انقلاب اسلامی، 4 اسفند 59
[clxxvii]- انقلاب اسلامی، 13 آذر 59
[clxxviii]- انقلاب اسلامی، 9 خرداد 60
[clxxix]- صد مقاله،ج2، ص141؛ انقلاب اسلامی، 25 آذر 58
[clxxx]- انقلاب اسلامی، 28 آبان 59
[clxxxi]- انقلاب اسلامی، 8 بهمن 59
[clxxxii]- انقلاب اسلامی، 28بهمن 59
[clxxxiii]- نامه بنى صدر به آقاى خمينى، 3 مرداد 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران، ص84
[clxxxiv]- نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 25 خرداد 1359، نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران،ص57
[clxxxv]- انقلاب اسلامی، 26 فروردین 60
[clxxxvi]- سخنرانی مورخه 29 / 8 / 59
[clxxxvii]- کیهان، 5 بهمن 59
[clxxxviii]- گفته شهید چمران و حسن لاهوتی را بخوانید در:" انقلاب ایران در دو حرکت"، مهندس مهدی بازرگان، تابستان 63، ص141
[clxxxix]- سخنرانی مورخه 22/11/59
[cxc]- سخنرانی مورخه 28 / 8 / 59
[cxci]- انقلاب اسلامی، 28 بهمن 59
[cxcii]- انقلاب اسلامی، 15 بهمن 59
[cxciii]- سخنرانی مورخه 29 / 8 / 59
[cxciv]- انقلاب اسلامی،28 آبان 59
[cxcv]- انقلاب اسلامی، 17 دی 59
[cxcvi]- انقلاب اسلامی، 16 تیر 59
[cxcvii]- صد مقاله،ج2، ص 189؛ انقلاب اسلامی، 9 دی 58
[cxcviii]- انقلاب اسلامی،17 خرداد 59
[cxcix]- انقلاب اسلامی، 9خرداد60
[cc]- انقلاب اسلامی،19 بهمن 59
[cci]- انقلاب اسلامی، 31 فروردین 60
[ccii]- انقلاب اسلامی، 14 اردیبهشت60
[cciii]- انقلاب اسلامی،27 بهمن 59
[cciv]- انقلاب اسلامی، 23 دی 59
[ccv]- نفاق در قرآن، مجموعه سخنرانیهای ابوالحسن بنیصدر در رمضان 99،انتشارات انقلاب اسلامی، چاپ اول، آذر 59،ص 287
[ccvi]- انقلاب اسلامی، 9 بهمن 59
[ccvii]- نامه به مجلس 9 /6 / 59 ، نقل از مکاتبات رجایی و بنی صدر،ص120
[ccviii]- سخنرانی مورخه 29 / 8 / 59
[ccix]- صد مقاله،ج2، ص142؛ انقلاب اسلامی، 25 آذر 58
[ccx]- انقلاب اسلامی 21 آبان 59
[ccxi]- نامه بنی صدر به شوراى انقلاب، 30 تیر 1359؛ نامهها از بنیصدر به آقای خمینی و دیگران، ص74
[ccxii]- نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 9 آبان 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران ، ص177
[ccxiii]- انقلاب اسلامی، 16 آذر 59
[ccxiv]- نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 24 بهمن 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران، ص260
[ccxv]- نامه بنی صدر به آقاى احمد خمينى، 17 بهمن 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران،ص251. بنیصدر همچنین درنامهای دیگر به سیداحمد خمینی گفت:" آن جمهورى كه اولين رئيس جمهورش با محبوبيتى كه تحصيل كرده است، يكسال دوام نياورد، جمهورى قابل دوامى نيست و آنها هم كه اينهمه توطئه مىچينند اين را ميدانند خرد كردن من، مرگ جمهورى است. به همين نظر است كه اينهمه بدنبال گلولهئى هستم كه بهمن بخورد. زودتر جانم را خلاص كنيد.بحكم وظيفه و مسووليت بكار سخت و طاقت فرسا مشغولم. چرا ميخواهيد از پدر خود آسياب شخصيت خردكنى بسازيد؟"( نامه بنی صدر به آقاى احمد خمينى، 4 آذر 1359؛ نامهها از بنیصدر به آقای خمینی و دیگران، ص209)
[ccxvi]- برای اطلاع از چگونگی ماجرای آتش زدن سینما رکس نگاه کنید به فاجعه سیاه سینما رکس آبادان، جواد بیشتاب،پاریس، پائیز 1373& انقلاب اسلامی در هجرت، شماره104-115، مرداد-دی 1364 &چشمانداز، شماره20، بهار 1378
[ccxvii]- صد مقاله، ج2، ص 103؛ انقلاب اسلامی، 11 مرداد 58
[ccxviii]- مصاحبه تلويزيوني، 10/5/58
[ccxix]- کیهان، 17 بهمن 57
[ccxx]- انقلاب اسلامی، 25 اسفند 59
[ccxxi]- کیهان، 3 تیر 58
[ccxxii]- انقلاب اسلامی،16 بهمن 59
[ccxxiii]- سروش، شماره 26، 5 آبان 58، ص63
[ccxxiv]- کیهان، 11 بهمن 58
[ccxxv]- انقلاب اسلامی،23/2/60
[ccxxvi]- انقلاب اسلامی،9اسفند59
[ccxxvii]- اطلاعات،12 اسفند 58
[ccxxviii]- میزان، 3 آبان 59
[ccxxix]- انقلاب اسلامی،20 آبان59
[ccxxx]- از آزادی تا شهادت،مجموعه کامل اعلامیهها، پیامها، مصاحبهها، سخنرانیها، خطبههای نماز جمعه و تفاسیر تلویزیونی آیتالله طالقانی، انتشارات رسا، چاپ دوم،ص472
[ccxxxi]- مقاله 31 خرداد59، دانشگاه تهران و جایپای امپریالیسم آمریکا،محمد ملکی،ص 38
[ccxxxii]- انقلاب اسلامی،24 آبان 59
[ccxxxiii]- انقلاب اسلامی، 1 شهریور59
[ccxxxiv]- میزان، 31 شهریور 59
[ccxxxv]- سخنرانی مورخه 20 / 12 / 59
[ccxxxvi]- انقلاب اسلامی، 20 اسفند 59
[ccxxxvii]- میزان، 9 اسفند 59
[ccxxxviii]- سخنرانی در کاخ سعدآباد،23 رمضان 58؛ سروش، شماره 21، 31 شهریور 58،ص 78؛ همچنین کیهان،25 مرداد 58
[ccxxxix]- انقلاب اسلامی،22 آبان 59
[ccxl]- انقلاب اسلامی، 22 فروردین 60
[ccxli]- آخرین خطبه نماز جمعه،17شهریور 59
[ccxlii]- انقلاب اسلامی، 20 آبان 59
[ccxliii]- انقلاب اسلامی، 27 آذر 59
[ccxliv]- مصاحبه شیخ علی تهرانی با مجله سروش، شماره 82، 13 دی 59،ص44
[ccxlv]- انقلاب اسلامی، 23 اسفند 59
[ccxlvi]- خیانت به امید،ص52. نقل است که معين فر در يك جلسهاى خيلى شديد به بهشتى مىپرد و به بنى صدر مىگويد كه ببين اينها چه كار مىكنند. اينها نه مىگذارند انقلاب به ثمر برسد نه هيچى، چون حالا رئيس جمهور نشده. گزارش بنىصدر به همکاران خود، 16 مرداد 1359، نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران، ص93
[ccxlvii]- سیر تحول سیاست آمریکا در ایران،کتاب دوم،گروگانگیری، فصل پنجم، ص24و303 ؛ خیانت به امید، صص131-
" کاری که ارتش ایران کرد؛ حماسه نبود، معجزه بود." یاسر عرفات
مشکلات داخلی، انحصارطلبی و تلاش برای منحرف کردن انقلاب از مسیر اولیه کماکان به قوت خود باقی بودند که پیشبینیای که بنیصدر در کارنامه روز 16 تیر59 در روزنامه انقلاب اسلامی کرده بود[i]به واقعیت پیوست. تنش میان مرزهای غربی ایران که از مدتی پیش شدت یافته بود سرانجام با ظاهر شدن میگهای عراقی بر فراز تهران به نقطه بحران رسید و کلید آغاز جنگ 8 ساله در شهریور 59 زده شد. بنیصدر در نامهای که در 14 شهریور 59 به آقای خمینی نوشت، نسبت به شروع جنگ هشدار داده بود:
"به خوزستان رفتم، ارتش ما در آنجا %40 يعنى از نصف هم كمتر سرباز و افسر و مهمات دارد. ...انشاالله امروز و فردا حمله نمىكنند اما بالاخره يك روزى اينكار را خواهند كرد."[ii]
آقای خمینی اما گزارش مستند و دهها صفحهای را که یک ماه پیش از جنگ، رئيس ستاد ارتش، تیمسار فلاحی ورئيس اطلاعات ارتش، سرهنگ کتیبه درباب تدارك رژيم صدام براى حمله به ايران تهيه و طی یک ملاقات در حضورش بازگفته بودند، نادیده گرفت و آن را توطئه خواند. بنیصدر نقل میکند:"خمینی به من گفت: من به اين گزارشها باور ندارم. هيچكس به ايران حمله نمىكند. اين دروغ را نظاميها مىسازند تا پاى آخوندها را از ارتش قطع كنند."[iii]
بنیصدر در نامهای که به آقای خمینی نوشت به همین نکته اشاره کرد و گفت:
" يكماه پيش همين فرماندهان را بخدمت فرستادم اطلاعات حاصله درباره توطئه امروز را بعرض رساندند. بعد باينجانب فرموديد اين اطلاعات را باور نمىفرمائيد و امروز راست از آب درآمدهاند."[iv]
ارتش از ضربه انقلاب 57 هنوز نتوانسته بود کمر راست کند. چیزی از ارتش باقی نمانده بود. وسایل و تجهیزات نظامی ماهها بدون تکلیف رها شده بودند، فرار سربازان از پادگانها، بیم سران ارتش و روسای آن از اعدامهای انقلابی و برقآسا و مخفی شدن بسیاری از افسران ردهبالای آن[v] غارت اسلحهها و تجهیزات نظامی در بحبوحه بهمن 57، تصفیه و پاکسازی 14000 ارتشی به گفته سرلشگر ظهیرنژاد[vi] و خواستههای نیروهای خط امام مبنی بر پاکسازی بیشتر و در راس آنها سید علی خامنهای که در نمازجمعه فریاد میزد:"امام این همه روی پاکسازی ادارات تایید میکند. ارتش باید تصفیه شود، وزارتخانهها باید پاکسازی شود."[vii]، بازخرید و بازنشسته کردن 30 درصد از افسران نیروی هوایی[viii]، اضمحلال نیروها و عدم وجود یک مدیریت مقتدر جهت انسجام بخشیدن به ارتش و لشگریان؛ سبب شده بود تا ارتش عملا در دفاع دستبسته و ناتوان باشد. کشف کودتای نوژه، که در 21 تير سال 1359 درست یک ماه پیش از جنگ به عنوان کودتا و در حقیقت برای ترس از کودتا، به منظور متلاشیکردن و زدن ضربه نهایی به ارتش پیادهسازی شد و به موجب آن 400 تن از افسران ، سرتیپ ها، سرهنگها تا استواران و گروهبانان ارتش اعدام شدند و چندین هزار تن روانه زندانها گردیدند[ix]؛ قوای ارتش را به زیر صفر برد. آقای خمینی درباره کسانی که دراینباره متهم شده بودند، علیرغم عدل اسلامی که در پاریس وعدهاش را داده بود، گفت:
"آنهايي كه در اين مسائل، در اين مساله آخر[كودتاي نوژه] همراه بودند با اين خيال فاسد كودتا، تمام اينها به حسب حكم قرآن حكمشان قتل است بلااستثنا. يك استثنا درش نيست؛ هيچ كس حق ندارد كه يك كسي را عفوش بكند، يك كسي را مسامحه با او بكند. اينهابه حكم اسلام و حكم قرآن فاسد و مفسد هستند و درباره اينها چهار حكم در قرآن هست كه از همه كوچكتر كشتن است."[x]
کودکان کشته شده در حمله عراق به دبستانی در دزفول
ارتش برای مقابله با یک گردان دشمن هم آمادگی نداشت چه رسد به دفاع در برابر حمله تمامعیار دشمن به تمامیت ارضی کشور. ارتش به گفته تیمسار فلاحی تنها 4 روز میتوانست در برابر هجوم دشمن ایستادگی کند. لشكر زرهي خوزستان كه مجهزترين لشگر زرهي ارتش ايران قبل از انقلاب بود و نقش تدافعي درحمله احتمالي ارتش عراق به ايران جزو مسئوليت هاي سازماني آن لشگر مجهز بود، به هنگام حمله ارتش عراق به ايران از 385 تانك سازمانياش، تنها 28 تانك آمادگی عملیات داشت. تمامی فرماندهان آن لشگر تا رده فرماندهان گردان و گروهان در زندان بودند.[xi] بنیصدر درباره وضع تجهیزات نظامی در خوزستان گفت:
"در خوزستان28 تانک قادر به شرکت در عملیات بودند. همه امکانات یکسال ونیم به امان خود رها شده بودند."[xii]
آیتالله منتظری نقل میکند:
"در پادگان وحدتي آقاي سرلشگر ظهيرنژاد داشت تعريف ميكرد كه عراقيها تا كجا آمده اند و به چه شكل دارند پيشروي ميكنند، من به او گفتم:"پس چرا شما جلوي آنها را نميگيريد؟"ميگفت:"بله آقا صبر داشته باشيد، شما ناراحت نباشيد، ان شاءالله درست ميشود، آخر ما وسايل و امكانات نداريم"، به يك شكلي داشت ما را دلداري ميداد. شنيدم يك بار همين صحبتها را آقاي ظهيرنژاد پيش امام ميكرده، محسن رضايي(فرمانده سپاه پاسداران) هم در آن جلسه بوده، آقاي محسن رضايي به امام ميگفته ان شاء الله ما با نيروي ايمان پيشروي ميكنيم و چنين و چنان ميكنيم، ظهيرنژاد ديده بود كه محسن خيلي دارد رجزخواني ميكند به امام گفته بود:"آقا نه پدر من زرتشتي بوده نه مادرم! مادرم مسلمان است. پدرم هم مسلمان است. خودم هم والله مسلمان هستم. زنم هم مسلمان است. بچه هايم هم مسلمان هستند. اما سي تا تانك در مقابلش سي تا تانك ميخواهد!"[xiii]
از خلال نامههای بنیصدر به آقای خمینی میتوان وضعیت ارتش ایران را در آن زمان به خوبی دریافت:
"بنابر گزارشهاى فرماندهان سه نيرو، ميزان آمادگى نيروى زمينى صفر درصد، ميزان آمادگى نيروى هوائى 10 درصد و ميزان آمادگى نيروى دريائى 20 درصد بود."[xiv]
"ديشب در اهواز بزحمت اتوبوس و باربرهاى بزرگ براى بردن بقيه قشون دست و پا كرديم. تمام ارتش براى حمل و نقل تانك و ديگر وسايل 58 خودرو دارد، از اينرو تمام هفته را در راهها گذراندم و برحمل و نقل نيروها نظارت كردم كه اهمال و سستى نشود. با وجود اين انتقال 8 روز بطول انجاميد و البته با خطرهاى بسيار از جمله خطر توجه دشمن به مقصود ما. با همه اينها انتقال انجام گرفت. ما براى يكماه ديگر (و در صورت حمله كمتر از اين) مهمات داريم. بنابراين هر روز را از دست بدهيم، براى كشور فاجعهانگيز است."[xv]
"تجهيزات كم داريم. بارها عرض كردهام. يك اتوموبيل را سه ماه حركت ندهند راه نمىرود، تانكها دو سال است رها و خوابيدهاند. در چند ماه اخير تحركى ايجاد شد و مقدارى آماده شده است. با اينحال با كوشش شبانه روزى تكنيسينها كه در همه جا رفته و آنچه توانستهام در تشويقشان كردهام تا بحال حدود 200 تانك آماده عمليات داريم و اميد ميرود 80 تانك ديگر هم آماده كنيم... نيروى زمينى يك لشگر زرهى 16 است كه پخش بود در كردستان و قزوين و زنجان و... تابحال جمع كردهايم غير از 16 تانك بقيه به محل رسيدهاند و خود اينجانب از صبح تا شب مراقبت مىكنم و در محل تمركزشان ميروم و يك يك بازديد مىكنم. درباره خرمشهر و آبادان، فوق طاقت عمل مىشود. از وقتى در خوزستان مستقر شدهام. دو بار خود به پايگاه هوائى كه حمله به اطراف آبادان و خرمشهر را برعهده دارد رفتهام و پس از بعمل آوردن آنچه لازمه تشويق بوده است، بر عمليات نظارت كردهام.... ما حتى تفنگ ژ.س. نداريم چه رسد به بقيه چيزها.... در اين وضيعت كمترين بى مهرى به قيمت نابودى مقاومت ما و خداى ناكرده فاجعه تمام مىشود.جز روحيه چيز مهمى براى ما نمانده است و باآن ميتوان پيروز شد: تقريباً نيمى از خلبانهاى ما يا كشته و يا مفقود شدهاند... هواپيماهاى ما بعلت نبود قطعات آخرين زور خود را مىزنند."[xvi]
"نيروى هوائى براى هواپيماهاى F-4 تنها 79 خلبان دارد و هوانيروز نيز همينطور نه مهمات دارد و نه هلى كوپترها قطعات لازم. فرسودگى به تمام است."[xvii]
"امكانات نظامى ما روزبروز كمتر مىشود . ما حتى نيرو نداريم كه جانشين خستهها كنيم."[xviii]
صدام با علم به وضعیت ارتش ایران،آنقدر به پیروزی خود اطمینان داشت که با خود 1000 خبرنگار را به عراق آورده بود تا جشن پیروزی را در اهواز بگیرد، پس با 12 لشگر پیاده و زرهی و با وارد کردن 2400 تانک دست به عملیات تهاجمی زد.[xix] بنیصدر و ارتش چگونه میتوانستند جلوی صدام حسین و لشگر آمادهاش بایستند؟:
"وقتی حمله آغاز شد من در کرمانشاه بودم. از تیمسار فلاحی رئیس ستاد ارتش پرسیدم چند روز میتوانیم در برابر ارتش عراق مقاومت کنیم؟گفت چهار روز.گفتم شما این چهار روز را خوب بجنگید، مسئول روز پنجم من هستم."[xx]
جنگ آغاز شده بود. جنگی که به گفته بنیصدر بانی آن آمریکا بود:
"بانی این جنگ به نظر من آمریکاست. ادامه جنگ نیز به سود امریکاست. این جنگ و ضعیت دلار را تثبیت میکند، قیمتهای مواد خام وساخته شده را به سود امریکا بالا و پایین میبرد، موقعیت آمریکا را در خاور میانه تثبیت می کند."[xxi]
در حقیقت جنگ ایران و عراق به نحو حیرتآوری دقیقا مطابق با همان پیشبینی بود که هنری کیسینجر چند ماه قبل در جمع یهودیان واشنگتن بازگوکرده بود:
"اگر انقلاب ایران بخواهد به خارج مرزهای خود صادر شود باید موانع بسیاری که در پیشروی هستند را حل کند و سپس به اهداف خود برسد. این موانع بسیارند از جمله اختلافات قومی، مذهبی، بحرانهای اقتصادی وسیاسی اختلافات مرزی با عراق در نهایت اگر از تمام این موانع عبور کند باید مسائل خود را با کشورهای خلیج فارس حل نماید ولی اطمینان داشته باشید که تا آن روز اسرائیل به اهداف نهایی خود دست یافته است."[xxii]
بنیصدر تمام وقت خود را معطوف به قضیه جنگ کرده بود. شب و روز در جبهه. از این میدان به آن میدان، از این خاکریز به آن خاکریز. بیپروا از بذل جان. کارنامه رئیسجمهوری که هر روز در روزنامه انقلاب اسلامی به چاپ میرسید سراسر مشحون است از لحظههای جبهه. دیگر وقتی برای بنیصدر نمانده بود. پس از هر چند روز حضور در جبهه به تهران میآمد، در جلسات شرکت میکرد و بار دیگر به سنگر بازمیگشت. به جاهایی قدم میگذاشت که هیچ رئیسجمهوری به ذهنش نیز خطور نمیکند. خمپارهها یکی پس از دیگری در کنارش فرود میآمد و چندین بار از بیم بمبهای دشمن، همراهانش خود را روی او انداختند تا رئیسجمهور محبوب آسیب نبیند.[xxiii] رئیسجمهوری که در سینی بقیه سربازان بیتکلف غذا میخورد، با موتورسیکلت از این نقطه به آن نقطه میرفت، بر قایق موتوری مینشست و بیمهابا در خط مقدم جبهه رفت و آمد میکرد تا جایی که سربازان باور نمیکردند رئیسجمهورشان را در آن مکان ببینند، به دورش حلقه میزدند و تنها با فریادهای تیمسار فلاحی و ظهیرنژاد به جای خود بازمیگشتند. بنیصدر بدون احساس خستگی از این مسافرتهای پایان ناپذیر از سوسنگرد به اهواز، از اهواز به خرمشهر، از خرمشهر به ایلام، از ایلام به قصر شیرین، از قصرشیرین به مهران، از آنجا به آبادان، به دهلران، بستان، اندیمشک، دزفول، شوشتر و گیلان غرب میرفت و از آنجا به تهران بازمیگشت تا جنگ را سامان بخشد و روحیههای پژمرده و از دست رفته را جانی دوباره دهد. بنیصدر آدم نظامی نبود. شورای عالی دفاع و همچنین مشاوران صدیقی چون چمران، فلاحی و ظهیرنژاد او را در پیشبردن جنگ کمک میکردند. بنیصدر با اشاره به این نکته گفته بود:
"در این چهار ماه جنگ دستور تنبیه برای هیچکس صادر نکردهام بلکه دستور تشویق زیاد صادر کردم. وقتی من نظامی نیستم چطور هر چه را بگویم باید انجام دهید؟ اگر این کار را بکنم ابتکارهای شما میمیرد."[xxiv]
"به فرماندهان ارتش گفتم حضور من در اینجا[ ستاد ارتش] نه به لحاظ علم من به امور نظامی است، بلکه برای ایجاد اطمینان در شماست که تصمیمات قاطع بگیرید وبدون تردید و تزلزل به اجرا بگذارید."[xxv]
علاوه بر وظیفه فرماندهی که بر عهده او گزارده شده بود و پس از پایان مسئولیتش بنا بر نقشههای ستاد ارتش، منجر به آزادسازی 50 درصد زمینهای اشغالی با دست خالی گشته بود، کار اعظم او به روحیه دادن و دلداری سربازان میگذشت. جنگ همیشه همچون فتح تپههای اللهاکبر، پس گرفتن قصر شیرین، آزادسازی سوسنگرد، سد کردن هجوم دشمن به اهواز و جلوگیری از پیشروی دشمن و عقبراندن نیروهای عراقی[xxvi] ، شیرین و دلنشین نبود. شکست، پاتک و ضربه ناگهانی با آن وضع فروپاشیده ارتش، جز لاینفک جنگ بود. بنیصدر درباره عملیات کرخهکور میگوید:
"صبح حمله شد و قواى ما مواضع عراق را تصرف كرد. افرادى از سپاه، بدون اطلاع فرمانده لشگر 16، جلو رفته بودند براى گرد آوردن و بردن اسلحه بجا مانده بودند که اوائل بعد ازظهر، گارد جمهورى عراق وارد عمل شد و دست به حمله متقابل زد. اينجانب در يك زره پوش بودم كه خبر دادند که افراد لشگر در حال فرارند. وقتى از زره پوش بيرون آمدم، افسر ترك زبانى را ديدم كه در برابر كاميونهاى سربازان ايستاده و گريه كنان از آنها مىخواهد به مواضع خود بازگردند. با تهديد به مسلسل، او را كنار زدند و كاميونها راه افتاد. سوار جيپ شدم و دورتر، جيپ دور زد و در برابر كاميونها ايستاد. پياده شدم و خطاب به سربازان گفتم: براى اينكه فرار از ميدان شرف را كامل كنيد، از روى منتخب مردم ايران نيز عبور كنيد. به گريه افتادند و به جبهه بازگشتند. آن روز تا 12 شب، مشغول بازگرداندن افراد به جبهه و باز سازى جبهه بوديم. شب هنگام، هدف خمسه خمسههاى عراقى شديم. افسرى خودش را روى من انداخت و بر زمينم خواباند..."[xxvii]
دفاع جانانه افسران و سربازان ایرانی در طول یکسال اول جنگ، فراتر از هنرنمایی بود. در یک طرف بزرگترین ارتش خاورمیانه با انواع و اقسام سلاحها و توپها و در طرف دیگر یک ارتش فروپاشیده که برای جنگیدن سلاح نیز در اختیار نداشت. وضعیت وخیم بود. ارتش به فرماندهی بنیصدر سلاح نداشت و اگر هم میخواست بخرد، هیچ کشوری حاضر به فروش سلاح به ایران نمیشد. طرح مکمل حمله عراق و عدم فروش اسلحه، انقلاب اسلامی را در آستانه سقوط قرار داده بود و اینک حفظ انقلاب نه محتاج رشادت که نیازمند از خود گذشتگی و ایثار بود. در این موقعیت بنیصدر با دست خالی و فکر باز به جنگ رفت، یک به یک استعدادها شکوفا شدند،خلاقیتها به کار افتادند و ایران، ابتکار عمل را بدست گرفت. بنیصدر در اینباره میگوید:
" میان اسلحه و انسان، انسان انتخاب شد . با مردم سالار کردن سازمان ارتش، بمعنای همراه کردن مسئولیت با اختیار و ابتکار، ابتکارها بکار افتادند و به ارتش ایران امکان دادند با حداقل اسلحه و مهمات، در همان ماه اول، قوای دشمن را زمین گیر کنند."[xxviii]
در نبود سلاح ومهمات، بنیصدر وارتش طبیعت را به یاری گرفتند. از آب، رود، باتلاق، شنزار و پستی و بلندی زمین استفاده کامل به عمل آمد. از جمله این ابتکارات؛ پیروزی در جبهه اهواز بود. نیروهای بعثی تا 5کیلومتری اهواز جلو آمده بودند که با درایت بنیصدر و شورای عالی دفاع، نیروهای ایرانی جریان رود کارون را به سمت نیروهای عراقی منحرف کردند. این ابتکار عمل که با شکست سربازان صدام توام شد موجی از شادمانی را برای مردم اهواز به ارمغان آورد. از آن پس مردم منطقهای را که در آن این عملیات انجام شد، به پاس این حرکت،" منطقه بنیصدر" نامیدند.
در یکی از سفرهای مداوم بنیصدر در 24 مرداد 59 و در کرمانشاه هلیکوپتر حامل او و همراهانش سقوط کرد و رئیسجمهور تا پای مرگ پیش رفت. اگر ظهیرنژاد خود را روی او نیانداخته بود و از هلیکوپتر خود را به بیرون پرتاب نکرده بودند، بنیصدر میرفت و روح پرتلاطمش آرام میگرفت اما قسمت چنین بود که بماند و بایستد. از هلیکوپتر لاشهای بیش نماند:
"یکدفعه دیدم هلیکوپتر دور میزند. نمیدانستم که نقص فنی در چه مرحلهای است. بعد دیدم که دارد میرود به طرف دهکدهای. به نظرم رسید که میخواهد بنشیند.از بیرون نگاه کردم دیدم اگر بخواهد بنشیند، روی سقفهای خانه مردم مینشیند و بعد مصیبت درست میکند. فریاد زدم که اینجا خانه است و نباید اینجا بنشینی. دوباره اوجی گرفت و رفت به طرف زمین. اینجور به نظرم رسید.دقیقا به این ترتیب بود یانه، چیزی نیست که من بتوانم اظهار نظر کنم. به نظرم رسید مثل یک توپی که بخورد زمین و برخیزد. نزدیک زمین هم چنین حالتی داشت. یک مرتبه داشت میخورد زمین، انتظاریون روبروی من نشسته بود پرید به طرف من، در این موقع ظهیرنژاد فورا در هلیکوپتر را باز کرد و کاملا مسلط بر اعصابش بود، دست مرا گرفت که بیرون بروم و بیرون پریدم..."[xxix]
زمانی که خبر رسید بنیصدر از سانحه سقوط هلیکوپتر جان سالم بدر برده است، سیل نذورات مردم برای سلامتی و زندهماندن او سرازیر شد. چه به گفته آقای خمینی" رئیسجمهوری بود که بر قلبها حکومت میکرد". فشارهای مخالفان آنقدر بنیصدر را در منگنه گذاشته بود که ترجیح میداد بمیرد و خلاص شود. خود درباره سقوط هلیکوپترش میگوید:
" در کرمانشاه زمانی که هلی کوپتر ما سقوط کرد بسیار بانشاط بودم. همراهانم این را حمل بر شجاعت کردند اما در حقیقت از این که تا چند لحظه دیگر کشته میشوم و راحت میشوم، احساس آرامش و شادی میکردم."[xxx]
بنیصدر در تهران نبود و چه موقعیتی بهتر از این برای تسخیر قطعی مواضع قدرت؟ حزب جمهوری تمام توان خود را بسیج کرده بود تا بنیصدر را این بار در جبهه زمین بزند و این انواع و اقسام تهمتها و افتراها بود که به سوی وی سرازیر میگشت.در نبردی نابرابر، رئیسجمهوری که مدام در جبههها مشغول دفاع از وطن بود آماج حملههای گوناگون قرار میگرفت از اتهام خیانت تا زنبازی درجبهه. ارتش به این بهانه که اولا شاهی است و دوما موافق بنیصدر است، مرتبا تضعیف میشد.کوچکترین اشتباهاتش را نمیبخشیدند و بزرگترین خدماتش را نادیده میگرفتند. سران ارتش مرتبا به دادسراها احضار میشدند و دادستانی برای آنها حکمهای محکومیت و زندان و اعدام صادر میکرد. حتی تیمسار فلاحی و فکوری نیز که روسای ارتش بودند مصون نماندند. دادسراهای انقلاب پیدر پی آنها را احضار میکردند و با القابی چون" ضد انقلاب"، "برانداز" و "افرادی با کارنامه سیاه و مشکوک" به پروندهسازی علیه آنها مشغول بودند. فلاحی در نامهای به حجتالاسلام هادوی، دادستان انقلاب، تحمل این سختیها را در راه دفاع از وطن هیچ شمرد ونوشت:
"تاريخ انقلاب ايران و ملت حق شناس و کبير ايران، درباره سرتيپ ولي فلاحي بعد از اوقضاوت خواهد کرد و سرانجام قضاوت نهايي در رستاخيز الهي و با راي خدا اعلام خواهد شد."
برای ارتشیان اوضاع به قدری وخیم بود که به فرمان دادستان انقلاب، سرلشگر ظهیرنژاد رئیس ستاد ارتش را در جبهه بازداشت کرده بودند. بنیصدر میگوید:
" وقتی سرلشگر ظهیرنژاد به دیدارم آمد، گفت با این وضعیت کار دشوار شده و چارهای جز استعفا ندارم."[xxxi]
گوشهای از این آزارها را بنیصدر اینگونه نقل میکند:
"افسران ارتش به بهانه های مختلف مورد تحقیر و توقیف قرار میگرفتند. به عنوان نمونه فرمانده تیپ دزفول گرفتار و روانه زندان و شکنجه شد. اثر شکنجه هنوز روی بدن او باقی است و می لنگد. فرمانده لشگر اهواز نیز زندانی شد و چند نوبت به شدت کتک خورد. فرمانده لشگر خراسان را توقیف کردند به تهران آوردند سر او را تراشیدند و پس از چهار روز زندان انفرادی گفتند آزاد است. او نزد من آمد و گریست وگفت : من یک سرتیپ ارتش هستم. با تحقیری که مرا کردند، چگونه می توانم بازگردم و لشگر فرماندهی کنم؟ در کرمانشاه سرهنگی را بدون دلیل توقیف کردند و او را به مستراح شویی واداشتند."[xxxii]
بنیصدر در نامهای به آقای خمینی از جو بیاعتمادی نسبت به ارتش شکایت کرد و از او خواست تا جلوی رفتارهای خصمانه با ارتش و ارتشیان را بگیرد:
"شكل ارتش بدون ايجاد روحيه و تجديد سازمان ممكن نيست. با ايجاد روحيه، گنبد را بازگرداندم و در كردستان نيز ارتش را از رخوت بيرون آوردم و تا امروز 400 كشته و 1000 زخمى داده است. اما بلافاصله شروع شد. خدمت رسيدند و نوشتهئى گرفتند كه در ارتش تفتيش كنيد و هفتهئى يك گزارش بدهيد. در كجاى دنيا و در كدام تاريخ ارتش ميتواند با اينگونه اظهار علنى سوظن برسر پا بماند؟ چطور ارتش از فرماندهانى فرمان ببرد كه اينطور طرف بى اعتمادى قرار گرفتهاند؟"[xxxiii]
بنیصدر در نامه دیگری به آقای خمینی، ملتمسانه درخواست کرد تا او ارتشیان را قوت قلب دهد:
" اينك نوبت اينست كه دست بدامن شما بشوم؛ فردا جمعه يا پس فردا يك بيانى در تقويت روحيه ارتشىها بفرمائيد."[xxxiv]
نظر آقای خمینی اما نسبت به ارتش چندان مساعد نبود. بنیصدر از این نگاه آقای خمینی در دیدارشان با یکدیگر میگوید:
"خمینی گفت شکل سپاه پاسداران را تقویت کنید.ارتشی ها شاه در رگ وپوستشان است یک عمر جاویدشاه گفتهاند. گفتم ارتشیها عاشق شاه نیستند. قدرت را در نظر آنها اصل و ارزش کردهاند. جاوید شاه را به این دلیل میگفتند که شاه را تجسم آن قدرت میدانستند. امروز که فرصت احساس استقلال و مسئولیت داشتن ، کردهاند مثل بقیه و بلکه بیشتر از آنها احساس نفرت میکنند، باید کاری کنیم که سپاه به بیماری قدرت پرستی دچار نشود که اگر شد شخص پرست هم می شود. امروز شما تجسم قدرت شده اید. مسئله اصلی قدرت پرستی است."[xxxv]
بنیصدر همچنین در نامهای به آقای خمینی، نوشت:
" اگر اينجانب هيچ خدمتى نكرده باشم اين خدمت را كردهام كه يك ارتش پريشان و پراكنده و مايوس و پر هرج و مرج را كه در پيام خودتان در اول سال هم بود كه ديگر تحمل هرج و مرج داخلى آنرا نخواهيد كرد را تحويل گرفتهام و با آن در كردستان و گنبد و آذربایجان غربى و حال در تمامى غرب ايران دارم مىجنگم و امروز قوىتر از روز شروع به جنگ نيز شده است. در تغيير روحيه و فكر ارتش همين بس كه ساخته رژيم شاه بود و حالا دارد از رژيم شما دفاع مىكند."[xxxvi]
اما آقای خمینی به بیاعتنایی به ارتش و اختصاص تمامی تشویقها و تمجیدها به حزبالله و سپاه ادامه میداد:
"حزباللهیها هستند که در جبههها خون میدهند، جان شیرین خود را فدای اسلام میکنند و به سعادت این ملت و این جامعه عشق میورزند."[xxxvii]
جنگ روانی و فشار تبلیغاتی از سوی دارودسته حزب جمهوری به اوج رسیده بود. رئیسجمهور در جبهه مشغول جنگ بود و اینان در تهران نقشه برکناری او را میکشیدند. هر طرحی که به مجلس برده میشد یکی از مانعهای بر سر عزل رئیسجمهور را از سر راه برمیداشت. نوار حسن آیت، مو به مو و نکته به نکته اجرا میشد:
"مجلس هم که باز بشود گفتم، دست ما خیلی بازتر میشود.مسئله فعلا مانعش اینه که مجلس نیست. فردا مجلس که بیاد، مقابل رئیس جمهور خواهد ایستاد... من فکر میکنم که با مجلس هم خواه ناخواه درگیری خواهد داشت، ما توی مجلس هم برنامه داریم..."[xxxviii]
تضعیف ارتش و بزرگنمایی سپاه پاسداران همچنان ادامه داشت. بنیصدر گفت:
"من نه تقدیر میخواهم، نه تشویق میخواهم و نه ستایش، آنچه میخواهم این است که با فشار سیاسی روانی این نیرو تضعیف نشود و ما بتوانیم دشمن را سرکوب کنیم. یک کم انصاف. همین و بس." [xxxix]
"من از این آقایان هیچ چیز نمیخواهم جز اینکه مرا به حال خود بگذارند تا این جنگ را به نتیجه برسانم."[xl]
"این جنگ روانی سیاسی چند برابر بیشتر به ما ضربه رسانده است تا حمله دشمن."[xli]
"به این جنگ روانی خاتمه دهید و بگذارید نیروهای مسلح این جنگ را با موفقیت پیش ببرند."[xlii]
"عدهای شب و روز به تخریب روحیه فرماندهان مشغولاند و گمان میکنم این معنا امروز بر کسی پوشیده نیست و همه مردم دیگر اینها را میشناسند با کمال تاسف عدهای جبهه جنگ اصلی را جبهه جنگ با رئیس جمهور قرار داده اند."[xliii]
" اینهم نوعی تقسیم کار است؛ اگر شکست پیش آمد به عهده رئیس جمهوری و فرمانده کل قوا است و داد وقال راه می اندازند و متن امضا میکنند که باید چنین و چنان کرد،اما وقتی پیروزی پیش میآید مال بقیه است."[xliv]
"دو خبر هم امشب به من دادند، یکی پاسخ امام است در تشویق فرماندهان نظامی و این پاسخ، جبران آن بیانیه و تفسیرهای پی در پی را میکند و در عین حال خبر اینکه مجلس قدم دیگری در حذف رئیس جمهوری برداشته که اینهم پاداشی بود برای زحمات من!" [xlv]
"در این شطرنج مرا یک طرف قرار دادهاند و همه راه ها را دارند میبندند تا من مات شوم. آن بنبست خارجی، این بنبست داخلی که حالا بنا دارند آن را با تبلیغات رادیو و تلویزیون و روزنامهای و منبری تکمیل کنند. جوری که رئیسجمهور از هر سو در محاصره قرار گیرد وهیچ دررویی نداشته باشد وعطای این عنوان را به لقایش ببخشد و برود."[xlvi]
"داوطلب ریاستجمهوری شدم، آنچه در توان داشتم کوشیدم ولی دائم به دست وپایم بند گذاشتند. باز آنچه در توان دارم میگذارم، اما اگر نشد میآیم حقیقت را هرچه هست به شما میگویم. این توطئهای است که هدفی جز حذف رئیسجمهور ندارد."[xlvii]
طرح حذف رئیسجمهور از سوی کسانی که به گفته بنیصدر،"میخواستند بههر قيمت كودتاى 28 مرداد را از نو تمرين كنند"[xlviii]، با قدرت و شدت تمام دنبال میشد. آنقدر توطئهچینی و تلاش برای حذف رئیسجمهور شدت گرفته بود که حتی صدای آقای خمینی هم درآمد. بنیصدر نقل میکند:
"به امام گفتم اینها اگر بخواهند مرتب روحیه ما را خراب کنند ما پیروز نمیشویم. امام گفتند قدر زحمات شما معلوم است. به یک عدهشان که اینجا آمده بودند،گفتم: یک عده رفتهاند آنجا فداکاری میکنند، شما اینجا نشستهاید نقشه میکشید؟" [xlix]
گرچه بعدها همچنان که هاشمی رفسنجانی در خطبههای نمازجمعه گفت مشخص شد این نقشهکشیدنها بیاجازه و دستور آیتالله نبودهاست. رفسنجانی نقل میکند:"ما رفتیم به امام گفتیم بنیصدر ریاستجمهوری را گرفته. این که نشد. فرمودند: شما بروید مجلس را در دست بگیرید."[l]
آیتالله از آن سو مشغول خالیکردن زیرپای بنیصدر بود و از سوی دیگر در جلوی بنیصدر واطرافیانش نقشی متضاد بازی میکرد. مهندس سحابی میگوید:
"بازرگان برای من تعریف می کرد یک روز پیش امام بودیم به همراه بنیصدر و بهشتی. بعداز رفتن آقایان امام من را صدا زد و گفت: شما قدری این بنیصدر را نصیحت کنید. او فقط حرف میزند و سر وصدا راه میاندازد، اینها دارند عمل میکنند!"[li]
بعدها آقای خمینی خود نیز، طرفداری گهگاه و صوریاش را از بنیصدر، "بواسطه برخی مصالح"[lii] دانست.
آقای خمینی نقش را به خوبی ایفا میکرد. بر زمین زدن بنیصدر پروژهای بود که گام به گام از اسفند 58 تا خرداد 60 از سوی آیتالله تعقیب شد. حجتالاسلام محلاتی درباره جلسهای که پیش از انتخاب بنیصدر به ریاست جمهوری در حضور آقای خمینی برگزار شده بود میگوید:
"راجع به بني صدر آقاي سيد ابوالفضل شروع كرد صحبت كردن كه ايشان در مجلس خبرگان اين طور بوده، امام فرمود خيلي مهم نيست، شما برويد مجلس را قبضه كنيد. رييس جمهور در جمهوري اسلامي كاره اي نيست، همه كاره دولت است و مجلس."[liii]
پس از اظهارات عجیب و غریب محسن رفیقدوست که در پاسخ به این که چرا جان سربازان را آنقدر بیارزش میپندارید، گفته بود:"سربازان ما یکبار مصرف هستند"، این بار نوبت رجایی بود تا در مسجد سپهسالار(مطهری فعلی) نیت باطنی و نهایت ضدیت با رئیسجمهور را آشکار کند:
"6 ماه دیرتر با نهادهای انقلابی پیروز شویم بهتر از این است که با ارتشی پیروز شویم که کودتاگران را بکار گرفته است. آن پیروزی که این ارتش بدست آورد نمیخواهیم."[liv]
حسین خمینی، نوه آقای خمینی که از طرفداران بنیصدر بود نیز گفت:
"من خودم با آنها بحث کردهام و خودم از آنها شنیدم که میگویند خوزستان و حتی نصف ایران برود بهتر از این است که بنیصدر حاکم شود. آخرین شانس این جمهوری بنی صدر است."[lv]
حزب ملت ایران به رهبری داریوش فروهر این طرز تفکر را مورد انتقاد قرار داد و گفت:
"ناشايستگي دست اندركاران حكومت و رقابت هاي زيانبخش آنان كار را بدانجا رسانيده است كه براي انحصار داشتن افتخارها، سامان يافتن جبهه ها را خوش نمي دارند."[lvi]
بنیصدر به همین نکات اشاره کرد و گفت:
"برای یک عده ای از دست رفتن خوزستان گواراتر از پیروزی بنیصدر است."[lvii]
"عدهای هستند که میخواهند به هر قیمت شکست بخوریم، فکر میکنند پیروزی، پیروزی رئیس جمهوری است و این برایشان غیرقابل تحمل است."[lviii]
"در واقع هدف از ادامه جنگ ظاهرا جز این نیست که مواضع تحکیم گردد."[lix]
جالب آنکه 14 سال پس از بنیصدر، محسن رضایی، نیت واقعی جناح خود را از ادامه جنگ آشکار کرد و مهر تائیدی بر حرفهای بنیصدر زد:
"اگر جنگ را ادامه نمیدادیم، حکومت و انقلاب تثبیت نمیشد. آنهایی که میگویند شش سال از 8 سال جنگ بیهوده بود و سالهای جنگ را 6 و2 توصیف میکنند، باید بدانند که اگر به جنگ پایان میدادیم حکومت اسلامی و انقلاب از بین رفته بود."[lx]
بنیصدر در نامهای به آقای خمینی همین موضوع را با وی درمیان گذاشت و خبر از نیت واقعی حزب جمهوری و همسلکانش داد:
" اين آقايان كه از پشت جبهه گشودهاند، خواهان ادامه جنگ هستند اما نه براى تحصيل پيروزى بلكه بردن ايران به شكست. خيال مىكنند، شكست موجب مىشود از شر بنى صدر راحت بشوند."[lxi]
از سویی دیگر بنیصدر مجبور بود تا از انحرافاتی که به نام جنگ پیش میآمد جلوگیری کند. یکیاز این اتفاقها حضور امام زمان در جبههها در دفاع از رزمندگان ایرانی بود! بنیصدر دراین باره گفت:
" اسرای عراقی گفتهاند، یک اسب سفیدی با شمشیر به ما حمله می کند!! این امور را در این عصر وزمانه تبلیغ کردن در حقیقت انکار کردن نقش خود انسان است. البته آنها که اینگونه امور را میسازند و میخواهند القا کنند، جواب این سئوال یادشان میرود که این اسب سفید بهتر بود روز اول میآمد واینهمه ضایعات وتلفات به کشور وارد نمیشد وجلوی پیشروی دشمن را میگرفت!"[lxii]
تلاش همهجانبه برای برکناری رئیسجمهور از فرماندهی کلقوا در جریان بود. با آنکه بنیصدر در نامههایش به آقای خمینی قول داده بود که بعد از تمام شدن جنگ کنار برود و حتی استعفا نامهاش را هم نوشته و امضا کرده در اختیار آیتالله گذاشته بود[lxiii]، همچنان آماج حملات حزب جمهوری و انحصارطلبان قرار داشت. آنهایی که تمام نشدن جنگ را برای تثبیت حکومت خود و کنار زدن مخالفان خوش میپنداشتند، تمام تلاش خویش را به کار بستند تا از سامان یافتن جنگ توسط بنیصدر جلوگیری کنند. مخالفان بنیصدر بعدها در خاطراتی که منتشر کردند، به نقش خود در برکناری بنیصدر از فرماندهی کل قوا اذعان کرده و به رفت و آمدهایشان نزد آقای خمینی جهت زدن رای او درباره بنیصدر اشاره کردند:
احمد توکلی نقل میکند:"روزي ديگر من و آيتالله خامنهاي و آقاي هاشمي رفسنجاني و آيتالله يزدي و آقاي پرورش و شهيد رجايي و مرحوم شيخ محمد منتظري، جلوي امام حلقه زديم، موضوع هم درباره همان مشكلات بنيصدر بود، آيتالله خامنهاي آن روز غزلي از حافظ خواند و گفت: بني صدر پدر ما درآورده است و اكنون هم در ارتش يارگيري ميكند، اين امر ممكن است در آينده خطراتي پيش بياورد."[lxiv] آیتالله منتظری نوشت: "براي ما مسلم شده بود كه آقاي بني صدر مساله جنگ را دارد سنبل ميكند."[lxv] هاشمیرفسنجانی در نامهای به آقای خمینی گفت:" در خصوص جنگ و فرماندهان ارتش، مطالب و احتمالات زيادي داريم. فرمانده به خاطر ناهماهنگي و وحشت از نيروهاي خالص اسلامي، مايل است نيروهاي غيراسلامي را در ارتش حاكم كند كه منافع مشترك پيدا كرده اند و نيروهاي خالص ديني را يا منزوي و يا منفصل نمايند." [lxvi] و بهزاد نبوی گفت:"بنیصدر زمانی كه فرمانده كل قوا شد، یك استراتژی خاصی را در جهت حاكمیت دادن ضد انقلاب در ارتش و كنار گذاشتن عناصر مؤمن به انقلاب پیاده كرد. چنانکه اطلاع داريم، اطلاعيهای منتشر ساخت که تمام امرای بازنشسته ارتش بايد به سرکار خود باز گردند که اجازه پخش مجدد آن داده نشد. در واقع او سعی داشت زمينه را برای بازگشت دستگير شدگان ارتش هموار سازد. بنیصدر، با استفاده از فرماندهی کل قوا آنچنان جو تبليغاتی در ارتش بوجود آورده بود که اکثر خلبانان ارتش مسئله را به شکل ديگری برداشت کرده بودند. چنانکه مسئله عرب و عجم را در رأس قرار داده بودند که اين جريان از اصل، انحرافی بود. بنیصدر پس از این ماجرا، بلافاصله تحلیلی از كودتای نوژه را مطرح كرد تا اذهان عمومی را منحرف سازد و كشف كنندگان كودتا را زیر سئوال قرار دهد و در این رابطه گفت كودتای نوژه توطئه آمریكا بود تا متخصصین را از ارتش كنار بگذارند. در حالی كه ما میدانیم كودتا واقعی بود ودر این رابطه هم عدهای دستگیر شدند."[lxvii]
در این میان یدالله سحابی با اعتراض به مخالفان گفته بود:
"کوبیدن بنیصدر که ارتش متلاشی شدهای را با دلجویی به این شکل درآورده است که حملات دشمن را خنثی مینماید، بر موازین عدل وانصاف نیست."[lxviii]
به همت بنیصدر و دلجویی او، ارتش که پس از پیروزی انقلاب منهدم شده بود، اکنون میتوانست در یک روز 200 پرواز هوایی علیه نیروهای صدام انجام دهد.[lxix]
ارتشیان با جان و دل از ایران دفاع میکردند. بنیصدر در نامهای به آقای خمینی به یکی از این جانبازیها و دلاوریها اشاره کرد و نوشت:
" خلبانهاى نيروى هوائى و هوانيروز، از فداكارى گذشته، انتحار مىكنند و اينجانب دائم از اين پايگاه بآن پايگاه مىروم، آنها را تشويق مىكنم. اما هر روز بهم مىگويند: امروز نوبت مرگ ما است. خودم از قيافههاى آنها شرمنده مىشوم كه ممكن است فردا ديگر آنها را نبينم."[lxx]
در واقع نیروی هوایی در جنگ استادانه عمل کرد. خلبانان دلیر نیروی هوایی که اکثرا با ضمانت شخصی بنیصدر از زندانها آزاد شده بودند و با درایت سرهنگ فکوری پس از پاکسازی دعوت به کار شده بودند، سنگ تمام گذاشتند.1200 خلبان نیروی هوایی در هرماه به طور متوسط هر کدام 30-40 پرواز انجام میدادند. خاطره یکی از این خلبانان تنها اشک را به چشمان میآورد:
" پس از جریان تصفیه نیروهای هوایی من بازنشسته شدم و به مرغداری مشغول شدم. روز اول حمله عراق به ایران از منطقه علیشاه عوض که بین کرج و تهران است داشتم میآمدم به تهران که بروم منزل. دیدم دو هواپیمای "سوخو" عراقی دارند از بالای سرم پرواز میکنند. در ارتفاع خیلی کم. متاسفانه دقایق بعد صدای بمباران را شنیدم. وقتی رسیدم منزل با هیچکس صحبت نکردم. رفتم توی اتاق، در را بستم و شروع کردم به گریه کردن. زار میزدم. به خودم میگفتم چرا من در چنین شرایطی به عنوان خلبان نمیتوانم برای مملکتم کاری بکنم.همسرم آمد به اتاق و از من پرسید: چرا گریه میکنی؟ بلند شو و همین الآن به نیروی هوایی تلفن بزن. اگر تو را برای پرواز قبول کردند من حاضرم مرا به عنوان گروگان آنجا نگه دارند و تو برو در جنگ علیه عراق شرکت کن. زنگ زدم به سرهنگ فکوری در ستاد هوایی. گفتم: من بازنشسته هستم. اگر به من اعتماد ندارید. زن و بچهام را در ستاد هوایی گروگان بگیرید و به من هواپیما بدهید تا برم بجنگم. فکوری گفت: همین الآن بیا اینجا."[lxxi]
نیروهای خط امام و حزب جمهوری در مجلس متمرکز شده بودند تا عنوان فرماندهی کل قوا را از رئیسجمهور بگیرند. بنیصدر در پاسخ تلاش مخالفان و وابستگان فکری و تشکیلاتی حزب جمهوری در بازپس گیری فرماندهی کل قوا گفت:
"این مدت که من رئیس جمهورم، کدامیک از آزادیهای مردم را به خطر افکندهام و در برابر خطراتی که این آزادیها را تهدید کردند ومیکنند سکوت کردهام؟ شما شب و روز مشغول توطئه هستید که عنوان فرماندهی کل قوا را از رئیس جمهور باز پس گیرید. چرا میخواهید این کار را بکنید؟ برای این است که میخواهید تمام عناصر قدرت در دست خودتان باشد؟ این را مردم فهمیده اند. مردم میدانند که در شرایط جنگ این خیانت آشکاری به کشورشان است و موجب از دست رفتن کشورشان میشود. من منتخب مردم هستم، هر وقت وهر زمان که مردم مرا نخواهند همان لحظه و همان زمان خواهم گفت که آسوده شدم و دنبال کار خویش خواهم رفت."[lxxii]
در حقیقت جنگ فرصتی مناسب بود تا سران حزب جمهوری بیدغدغه با سرنگونی بنیصدر قدرت را در دست گیرند. حزب جمهوری میدانست اگر بنیصدر موفق شود جنگ را با موفقیت تمام کند، دیگر هیچگاه نمیتوانند به قدرت برسند. باید از فرصت جنگ استفاده میشد و تا سر رئیسجمهور به
جنگ گرم است، او را از اریکه قدرت به زیر کشید. این گفته رجایی به خوبی بیانگر هدفی است که جناح قدرتطلب در ذهن میپروراندند:
"جنگ نعمت است. در سایه آن مسائل حل میشوند."[lxxiii]
اما بنیصدر قرص و محکم ایستاده بود. از چندین طرف تحت فشار بود. رادیو تلویزیون، ابزارهای تبلیغاتی حزب جمهوری، سپاهپاسداران، کمیتههای انقلاب، دادگاههای شرع و دیوان عالی کشور، همه و همه دست به دست هم داده بودند تا او را زمین بزنند. نماینده 11 میلیونی مردم تک و تنها در برابر هجوم همهجانبه ایستاده بود و کمر خم نمیکرد:
"کسی به مظلومیت من در حکومت، لااقل در تاریخ دو سه قرن اخیر نبوده است. دست و پای مرا بستهاند و میگویند بجنگ! و من پذیرفتهام و دارم میجنگم. با این حال میآیند و باز هم بندهای تازه ای بر دست و پای من میگذارند."[lxxiv]
"اما امروز در چند جبهه مشغول جنگیم: در جبهه شایعهسازان ، در جبهه فرصتطلبان قدرت، در جبهه ضدانقلاب، در جبهه مشکلات اقتصادی، سیاسی، داخلی، خارجی و در جبهه جنگ نظامی."[lxxv]
"ما مظلومانه میجنگیم ، چه کسی به ما کمک میکند؟ خارجی ها که تا حالا به ما اسلحه هم نفروخته اند، چه رسد به کمک. اما داخل. ای مردم، خود شما میدانیدکه با ما چه میکنند."[lxxvi]
"حالت من به حالت کسی میماند که به اونیش و سوزن به طور بی صدا میزنند و او از روی ناچاری گاه فریاد میزند. تازه آن فریادی هم که می زنم درباره جنگ است. حالت من به حالت کسی می ماند که با تقلای کشندهای دارد بنایی را میسازد و میبیند که هنوز خشت بعدی را نگذاشته چند خشت ازبنا را فرو ریختهاند .دیگر حالا آنچه را که واقع شده است را مردم می دانند من چه میگویم."[lxxvii]
"وضعیتی که ما در آن میجنگیم در تاریخ بشری شاید بینظیر باشد. تمام دستگاه هایی که میباید برای پیش بردن جنگ به ما کمک کنند، به جای آن مخالفت و ضدیت میکنند. هرگز نشده که دستگاه تبلیغاتی مخالف یک فرمانده کل قوا باشد و چنان تبلیغ کند که جز تضعیف روحیه نیروهای مسلح ما از کار آنان نتیجه ای حاصل نشود."[lxxviii]
مخالفان رئیسجمهور برای زدن او از چندین کانال وارد شده بودند. ضمن تلاشهایشان در مجلس برای گرفتن حکم خلع فرمانده کل قوا به تیمسار فلاحی و سرتیپ فکوری گفته بودند که اگر بنیصدر خلع شد شما را به جای او میگذاریم.[lxxix] گرچه به آنان نیز که تا آخرین لحظه با رئیسجمهور ایستادند و پس از عزل بنیصدر با صدور اعلامیهای در پایگاههای نظامی از زحمات او تشکر کردند، رحم نکردند و 4 ماه پس از عزل بنیصدر در مهرماه سال60، در سانحهای حیرتآور و مشکوک، هواپیمای حامل کلاهدوز، نامجو، فلاحی و فکوری در نزدیکی تهران سقوط کرد و تمامی فرماندهان نظامی جز خلبانان در آتش سوختند.[lxxx] بعدها مقامات ایرانی علت سقوط را " از کار افتادن همزمان 4 موتور هواپیما" عنوان کردند[lxxxi] واین سوال را بیپاسخ گذاردند که" چگونه میشود 4 موتور هواپیما همزمان و با هم از کار بیفتد؟".
بازار ساختن اخبار دروغ و شایعه و تهمت و افترا علیه بنیصدر داغ بود. مردم به نظاره نشسته بودند تا ببینند رئیسجمهور محبوبشان چگونه بر مشکلات فائق میآید:
"چه تبلیغات سوئی در این نهادها به خصوص در سپاه پاسداران بر ضد رئیسجمهوری میشود. کار را به اینجا رسانیده اند که یک نماینده مجلس گفته است از یک سپاهی شنیدم محل تندگویان را رئیسجمهور به عراقیها گفته و آنها آمدهاند و او را گرفتهاند! تا این حد تبلیغات سوء؟ این خدمت به اسلام است؟ خدمت به سپاه است؟"[lxxxii]
"آنچه من کردهام و میکنم این است که در نیروهای مسلح و بخصوص سپاه پاسداران ، خلق و خوی سلطه گری و استبداد رای و حاکمیت جویی به وجود نیاید. اگراین خلق وخو بوجود آمد دیگر فاتحه انقلاب خوانده است."[lxxxiii]
"در یکی ازشبهای آخر هفته در تلویزیون، عدهای را آورده بودند که بعد از ستایش فراوان ازخود گفته بودند هر وقت از فرماندهی اطاعت نکردیم موفقیت داشتیم! این کمکی است که دستگاه تبلیغاتی در جنگ به ما میکند.این گونه تبلیغ میکنند در اوج جنگ بر علیه ما."[lxxxiv]
"بعد از فتح تپههای الله اکبر، رادیو گوش می دادم داشت اطلاعیه ای بنام سپاه میخواند. میگفت: "پس از مدتی رکود با آتش توپخانه و با کمک هوانیروز و سپاه این منطقه را باز پس گرفتیم." معلوم میشود که چند تیپ از نیروی زمینی تحت فرماندهی چمران اصلا در آنجا حاضر نبودند! این مسائل از حمله لشگر دشمن هم زیان بارتر است .فرماندهان ارتش دیشب پیش من آمدند در حالی که سخت رنجیده و عصبانی بودند میگفتند: ما بخاطر شما فشار میآوریم و همکاری و هماهنگی می کنیم، بعد رادیو با ما اینطور میکند."[lxxxv]
"گفته اند نیروهای مسلح ما در خوزستان معطل می کنند وعمل می کنند برای اینکه در تهران قرار است کودتا شود. اینها بدانند با این کارهایشان خوزستان از دست نخواهد رفت. فرزندان مسلح ما که در جبهه ها می جنگند به خاطر شما نمیجنگند که این حرفهای کشنده موجب شود دست از جنگ بکشند."[lxxxvi]
"یکی از نمایندگان اهواز گفته است با اینکه سه هفته است امام گفته اند باید محاصره آبادان شکسته شود ولی تا کنون این کار نشده. این حرف بدین معنی است که نیروهای آماده ای آنجا بوده اند و توانایی شکست محاصره را هم داشته اند، اما دست روی دست گذاشته و تماشا میکنند! "[lxxxvii]
"نقل کرده اند که سرهنگ فکوری گفته است آقای بنی صدر با اعزام نیروی هوایی برای سرکوب مهاجمین به سوسنگرد مخالفت کرده است و این عمل باعث موفقیت دشمن در سوسنگرد گشته است. من از سرهنگ فکوری پرسیدم معلوم شد این هم مثل بقیه حرفها کذب محض است. چطور یک کسی می تواند خود را مسلمان بداند و این همه دروغ بگوید؟" [lxxxviii]
"اداره اطلاعات ارتش چند ماه پیش نواری از گفتگوی دو تن از مسئولان اطلاعات سپاه پر کرده بود که در باره ترور من گفتگو می کردند. اولی میگفت: میخواهیم او را به عنوان سرکشی از جبهه غرب به اینجا بکشیم و ترورش کنیم. مخاطبش پرسید امام را چه کردهاید؟ موافقت کرده است؟ اولی گفت موافقت میگیریم و اگر هم نکرد یک فقیه پیدا میکنیم و اجازه میگیریم."[lxxxix]
"عدهای از نظامیان پیش من آمدند وخواستند به جانبداری از رئیسجمهور راهپیمایی کنند. گفتند ما میخواهیم بگوییم که شما چه زحمتی میکشید. گفتم اگر شما میخواهید بگویید که میدانید چه کردهام، بهترین راهپیماییها، اصرار وسماجت در بهتر و سریعتر جنگیدن است. هر ساعت تاخیر ممکن است برای میهن ما سرنوشت دردناکی بدنبال آورد."[xc]
هاشمی رفسنجانی نیز نقل کرده بود که:
"شب قبل از شهادت شیرودی[که بنیصدر او را ترفیع درجه داده بود]دیده شده است که میان یک سرهنگ و بنیصدر تماس تلفنی مشکوکی برقرار شده است و جهت تیرخوردن هلیکوپتر از کنار بوده است نه از جلو!"[xci]
آنها، حتی از تهمت جنسی نیز دریغ نمیکردند.گفتند که بنیصدر در جبهه مشغول الواطی و زنبازی است. بنیصدر از ملاقاتی که با آیتالله داشته است میگوید:
"رفتم پیش خمینی و مثل اینکه منفجر شوم گفتم من تا امروز در تمام عمرم با هیچ زنی غیر از همسرم آمیزش نداشتم. اینها رذالت میکنند. آدمی که همه چیزش را گذاشته وتوی جبهه می رود که وطنش را حفظ کند درجبهه ای که آدمی با چشم خود می بیند انسانی شاد وخندان و لحظه بعد شاهد آن است که بر اثر اصابت توپ و موشک ذغال شده است، در جبهه اینطور بر من میگذرد و اینها در تهران نشسته اند این جور چیزها برایم میسازند."[xcii]
این تهمتها پس از عزل بنیصدر ادامه داشت و تا امروز نیز ادامه دارد. پس از خرداد 60 که حاکمیت یکدست شده بود و تمامی ابزارهای تبلیغاتی(اعم از وسایل ارتباط جمعی، تریبون نمازجمعهها، روزنامهها، رادیو، تلویزیون و کتابها و مجلات) به قبضه آقایان درآمده بود، عبارت مبهم "خیانت بنیصدر" ترجیعبند تمامی گفتهها و نوشتهها گشت. نظیر این جمله بارها و بارها تکرار شد:
"اصلاً اينها به صدام خط داده بودند. آنها گفته بودند تو بيا ما كشور را به تو تسليم مي كنيم".[xciii]
اما اینک پس از سه دهه باید به راستی پرسید خیانت را که کرد؟ اگر این بنیصدرِ "ملعون"،"کافر" و "حرامی"[xciv] بود که خیانت میکرد و مانع پیروزی و پیشروی بود، پس چرا پس از عزل او، نیروی ما ظرف سه ماه حتی یک پیروزی کوچک نیز بدست نیاورد و اگر همه مشکل بنیصدر بود و گناه به گردن او بود که اسلحه نمیدهد و خیانت میکند و نمیگذارد خرمشهر را بازپس گیریم، چطور پس از رفتن او تا یکسال خرمشهر در دست عراقیها بود؟ چطور است هر نبردی را که بنیصدر با ارتش فرماندهی کرده است با خیانت او و شکست همراه شده اما هر عملیاتی که سربازان دلیر سپاه پاسداران جمهوری اسلامی و جان برکفان غیرتمند حزبالله در آن شرکت داشتهاند با رشادت و فداکاری فرماندهان به پیروزی معنوی رسیدهاند؟ خیانت را که کرد؟ آقایان بر مسند کار که آزادیها را سلب کردند، اعدامهای دستهجمعی به راه انداختند، شکنجهگاه و قتلگاه ساختند، روزنامهها را بستند، استبداد را حاکم کردند، جنگ را 8 سال ادامه دادند، میلیاردها دلار به اقتصاد کشور لطمه زدند، انقلاب را از مسیر خود خارج کردند، با آمریکا واسرائیل سازش پنهانی کردند، 400 هزار تن از جوانهای معصوم این کشور را برای تثبیت قدرت خویش به کام مرگ فرستادند، اختناق ایجاد کردند، به نام اسلام و دین آدمکشی به راه انداختند، جوانان معتقد و بیگناه را به جرم یک اعلامیه و یک روزنامه زیر وحشیانهترین شکنجهها کشتند و پول گلوله را از مادر دردمندشان گرفتند و نشانی خاوران را دادند، منابع و مخازن نفتی و غیرنفتی و میراث فرهنگی ما را به تاراج بردند، ایران را ویران کردند، اگر خیانت نکردند پس چه کردند؟ در تاریخ 30 ساله ایران پس از انقلاب، تعداد افرادی که در حکومت راه یافتند و در مقابل استبداد و انحصار ایستادند و تاوانش را نیز پرداختند از انگشتان دو دست تجاوز نمیکند. شاخص این جریان سید ابوالحسن بنیصدر است. آنکه به قدرت و پول و مقام و ماندگاری نه گفت و در حالی که میتوانست همآواز و همآهنگ آنان شود، در اوج به نفع مردم کنار کشید، تا آخرین لحظه بر آزادیها پای فشرد و خود را به استبداد و اختناق نفروخت. از مقام ریاست به سادگی گذشت تا حجت را بر صاحبان قدرت تمام گرداند. آنها که قدرت را تصاحب کردند و با اهرم زور انقلاب را به بیراهه کشاندند، فاز دوم را که عبارت بود از لجنمال کردن طرف مقابل، در همان ابتدا آغاز کردند. ضربه به اعتبار و حیثیت بنیصدر با عبارت "خیانت بنیصدر"، در این سالها تمرین و تکرار شد تا افکار عمومی را از تقابل آزادی و استبداد در بحبوحه سالهای آغازین انقلاب منحرف سازد. با ضرباهنگهای منظم حمله علیه بنیصدر را آغاز کردند تا القا سازند که " هرکس به راه او رود، جز فرجامی اینچنین، در انتظارش نخواهد بود." اما در این میان نکات دیگری نیز قابل تاملاند. آنها که در این سالها، در وحشتناکترین سالهای سانسور خبری، مدام اتهام خیانت را مطرح کردند یکبار از خود نپرسیدند که کدام فرماندهای در دنیا میخواهد که لشگرش شکست بخورد؟" [xcv] خیانت یعنیچه؟ یعنی یک ارتش زیر صفر را به جایی برسانید که یکسال در مقابل حملات بزرگترین لشگر خاورمیانه مقاومت کند و با هیچ،50 درصد زمینهای اشغالی را پس بگیرد؟ یعنی با یک ارتش درهم کوبیده شده در برابر لشگری که میخواهد یکهفتهای به تهران برسد و جشن پیروزی برپا کند، بایستد و نیروهای عراقی را عقب راند؟ به این میگویند خیانت؟ کجاست عدل؟ کجاست یک جو انصاف؟ کاری که عرفات از آن با عنوان "معجزه" یاد میکند، خیانت است؟ اگر دفاع تمامعیار از خاک میهن در میان آن همه فشار و هجوم جناحها برای تسخیر قدرت اسمش خیانت است پس باید دیگر مرگ واژهها را به سوگ بنشینیم که در روزگار تجاوزات پیاپی به حریم واژهها زندگی میکنیم. اگر دفاع با چنگ و دندان رئیسجمهوری که پوتین به پا و دست از جان شسته در جبهه ها به استقبال مرگ میرود نامش خیانت است پس دیگر وای بر ما و وای بر شما. اگر اینها اسمش خیانت است پس روی مین دواندن جوانها و جلوی تیغ بردن طفلهای معصوم و گرفتار کردن بهترین فرزندان این مملکت در تلههای آبی و گودالهای مملو از قیر مذاب در حمله به بصره و فاو در جنگ 8 ساله و درگیر کردن ملت با جنگی بیپایان با شعار" راه قدس از کربلا میگذرد" اسمش چیست؟ آنقدر این ماجرای خیانت بر سر هر مسئله وعملیات و حملهای تکرار شدهاست که حتی علی شمخانی، وزیر دفاع اسبق جمهوری اسلامی را هم به واکنش واداشته است. به قول آن ضربالمثل قدیمی عزا چه عزایی است که....:
" من شخصا بعضی از آنچه را که به عنوان ماجرای هویزه نقل میشود، قبول ندارم؛ یعنی هرگز هدف بنی صدر شکست عملیات هویزه نبود ...او کسی بود که با بدست آوردن یک پیروزی، می توانست همه مخالفین خود را حذف نماید و مسلم است که هرگز حاضر نبود آگاهانه شکست در یک عملیات را بپذیرد. این نهایت سادهاندیشی است اگر اعلام شود عملیات هویزه، عملیاتی بود که بنیصدر در آن خیانت کرده است. بنیصدر تمام تدبیر خود را به کار گرفت که عملیات هویزه موفق شود. من خودم در اتاق جنگی که بنیصدر در آنجا بود حضور داشتم."[xcvi]
نکته جالب این دروغها و افتراها این است که علیرغم هجوم تبلیغاتی و تکرار همیشگی خیانت بنیصدر در رسانههای تبلیغاتی دولتی، مردم نشان دادند که شعور اجتماعی و عقل جمعیشان در تصمیمگیریها درمورد شخص هیچگاه مرعوب و مجذوب تبلیغات نشده است.
در حقیقت برای تیپ فکری انحصارگرایان و استبدادطلبان که تنها قدرت را میخواستند وبس، مهم کشتهها، جانبازان و ضربات اقتصادی و اجتماعی و خسارات مادی و معنوی نبود. مهم کنار زدن بنیصدر بود. به هر قیمتی. تفکر"سرباز یکبار مصرف" و " به بهشت فرستادن سربازان" در اعماق ذهن جناح مقابل رسوب کرده بود. بنیصدر در نامههایی به آقای خمینی و منتظریدر مورد صیادشیرازی مینویسد:
"آقاى صياد شيرازى سرگرد بود و مرحوم دكتر چمران او را به اينجانب معرفى كرده بود. سه درجه ارتقاء به او دادم، او را سرهنگ تمام كردم، 3 لشگر را در اختيارش گذاشتم و و مأمور كردستانش كردم .. با آنكه فرماندهان ارتش مخالف بودند، مىگفتم بلكه راست باشد و او مردى با جوهر باشد. بدفعات شكايت و اعتراض شد كه مگر ما نظاميان موش آزمايشگاه هستيم كه بدست افسر توپخانه كه نه درس ستاد فرماندهى و نه تجربه دارد مىسپاريد. جوابم اين بود كه باتجربهها كمكش كنند و موجب هماهنگى و همكارى ميان سپاه و ارتش مىشود. خبر رسید که در تهران به كارهاى ديگر مشغول شده و هر روز گزارش گفتگوهايش درباره عزل فرماندهان و همه كاره شدنش را مىآوردند. تزلزل و خشم فرماندهان نيروها زياد مىشد تا بدانجا كه دسته جمعى آمدند و گفتند استعفا ميدهيم. سرانجام در كردستان مصيبت بر مصيبت افزود و مصيبت آخرى كه ببار آورد، غيرقابل اغماض شد: يك گروه 500 نفرى را به سردشت برده و 457 تن از آنها را به كشتن داده و 45 ميليون تومان پول و بسيارى از ابزار جنگى از بين رفت و روحيه نظاميان را بكلى خراب كرده بود ارتشيان با او بغايت دشمن شدند. براى جبران عدم كفايت، درخواست بمب ناپالم كرد و امروز در دنيا موضوع تبليغات بر ضد جمهورى اسلامى ما شده است كه در حكومت مذهبى، هموطنان مسلمان خود را با بمب ناپالم مىسوزانيم. در كردستان بر نفرت عمومى از او افزوده شد.[درباره حادثه سردشت]، احضارش کردم. از او در باره فاجعهاى كه ببار آورده بود، توضيح خواستم. پاسخ داد به بهشت مىروند! خشكم زد! پرسيدم مگر خداوند شما را مأمور فرستادن جوانان مردم به بهشت كردهاست؟ دستور بركنارى و محاكمه نظامى او را دادم." [xcvii]
بنیصدر با انتقاد شدید از این طرز تفکر و یادآوری ارزش جان انسان گفت:
"ما مسئول جان این انسان ها هستیم. بهتر است که ما آدم آگاه و با دانش نظامی و معتقد را فرمانده کنیم و او تلفات ندهد و جان برادران و فرزندان مارا بیجا و بیدلیل به خطر نیافکند، تا اینکه کسانی را بگذاریم که برایشان جان افراد قیمت ندارد. اما فرصت طلبانی هستند که میخواهند با عنوان کردن شهید واز راه شهید پروری ضعف خودشان یعنی نبود دانش فرماندهی و ضعف فرماندهی را بپوشانند."[xcviii]
تمام تلاش بنیصدر در این جهت بود که جنگ را خاتمه دهد چه میدانست عقربههای ساعت حکومتش با سرعت به نقطه پایان نزدیک میشوند و اگر او برود، شعار راه قدس از کربلا میگذرد، به طرز خفتباری عملی میشود و مردم ایران به یک جنگ فرسایشی و دراز مدت دچار میگردند. او ضمن بیان اینکه "جنگ تحمیلی در صورت ادامه پیدا کردن و طولانی شدن به فرسودگی کامل نیرو های ایران و عراق می انجامد"، گفت:
"تاخیر جنگ زیان است."[xcix]
"نباید بگذاریم کار جنگ مثل سرنوشت گروگانها شود و مردم جنگ زده دچار فقر و پریشانی گردند."[c]
"به سکوتوره، رئیس جمهور گینه و عضو میانجی صلح کنفرانس اسلامی که به تهران آمده بودگفتم: این آخرین فرصت شماست. سعی کنید هر چه زودتر موافقت صدام حسین را بگیرید چون معلوم نیست در سفر بعدیتان من وجود داشته باشم تا شما بتوانید برگردید ایران."[ci]
با پیشنهاد صلح گروه غیرمتعهدها، شورای عالی دفاع با کمی تغییرات آن را تصویب کرد. بنیصدر در این مورد میگوید:
"بنا بر آن پیشنهاد قرار بود قوای نظامی طرفین[ایران وعراق ]از مرزهای بین المللی به اندازه توپ رس عقب نشینی کنند. قرار بر این شد که به عنوان غرامت به ایران 25 میلیارد دلار بپردازند. خبرگان نظامی کشور به آقای خمینی توضیح دادند: این بهترین فرصت و بهترین پیروزی سیاسی و نظامی برای ایران است و اگر این فرصت را از دست بدهیم و جنگ ادامه پیدا کند، با توجه به اینکه به دلیل محاصره اقتصادی ما قادر به تهیه اسلحه نیستیم، سرانجام مجبور به پذیرش پایان جنگ در شکست خواهیم شد. آقای خمینی با این پیشنهاد موافقت کرد و گفت فقط کاری کنید که اسمش صلح نباشد.بسیاری با "صلح" مخالفند. همین حالا دو اتوبوس از روحانیون آذربایجان آمده بودند اینجا و با صلح مخالفت میکردند.گفتم روی صلح اسم دیگری نمیشود گذاشت. این آقایان هم اگر میتوانند، رودرروی مردم با صلح مخالفت کنند. گفت پس بکنید. وزیر امور خارجه کوبا،[ ایزیدور ماکالمیر] که رئیس هیئت بود تلفن کرد و گفت که ما جواب موافق عراق را هم گرفتیم و روز 26 خرداد به ایران میآئیم."[cii]
بنیصدر در نامهای به آقای خمینی، پيشنهاد هيأت كشورهاي غيرمتعهد[ciii] را به سود منافع ايران ارزيابي مي كند و میگوید:
"اگر بنا را بر صلح بگذاريم، بهتر از اين پيشنهاد، پيشنهادي ممكن نيست بهما بكنند."[civ]
پس از جلب موافقت آیتالله، سه چهره معروف، بهشتی، خامنهای و رفسنجانی نزد آقای خمینی رفتند و با بیان اینکه:"اگر بنیصدر پیروز، سوار بر تانک به تهران بیاید شما هم دیگر حریفش نیستید"، رای او را بازگرداندند. بنیصدر به شدت تلاش میکرد تا در این آخرین روزهای حکومتش کار جنگ را تمام کند. میدانست که اگر حزب جمهوری روی کار بیاید، جنگ را تا آن هنگام که پایههای حکومت مستحکم گردد، طولانی خواهند کرد. رفسنجانی نیز در خاطراتش به خواست بنیصدر برای صلح اشاره میکند و میگوید:
"با رجایی در مورد پیشنهاد هیات صلح غیرمتعهدها صحبت کردیم، بعضی نظامیها و آقای بنی صدر مایلاند که آن را بپذیرند."[cv]
"آقای بنیصدر در کارنامه دیروز نوشته مایل است که به جنگ خاتمه دهد و صلح کند ولی شعار راهپیمایی امروز و اظهارات امام یقینا راه را بر او بسته است." [cvi]
این موقعیت از دست رفت تا 1 سال گذشت و پس از فتح خرمشهر که با شهادت 30000 تن از سربازان وفرماندهان ارتش بدست آمد[cvii] ، بهترین فرصت برای صلح و دریافت غرامت ایجاد شد. اما آقای خمینی 3 هفته پس از بازپسگیری خرمشهر فرمودند:
"ما بايد از راه شكست عراق به لبنان برويم. ما ميخواهيم كه قدس را نجات بدهيم. لكن بدون نجات كشور عراق از اين حزب منحوس [بعث عراق] نمي توانيم. مقدمه اينكه لبنان را نجات بدهيم، اين است كه عراق را نجات بدهيم."[cviii]
بنیصدر یک سال پیش، با این طرح به شدت مخالفت کرده بود و گفته بود:
" این حرفها که ما میخواهیم جنگ را ادامه دهیم تا رژیم عراق برود، رژیم فلان برود، فلان تغییر و تصوری که ما میخواهیم بشود، ظاهرا شعار جالبی است اما اولا افکار عمومی دنیا را بر ضد ما بسیج میکند. ثانیا هیچ ملتی حاضر نمیشود ما نقش قیم و متولی را برای او بازی کنیم. اگر هم حاضر شود، ما اگر انقلابی هستیم نباید بپذیریم. شرایط را اگر خود مساعد دیدند آماده اند که به ما بپیوندند.شعارهای ظاهرفریبِ پرزیان ندهید. ما باید در حدومرز حقانیت خود بایستیم."[cix]
اما آقای خمینی نظری جز این داشت:
"مصالحه با جنایتکار و سازش با جنایتکار، این یک جنایتی است بر مردم متعهد و یک جنایتی است بر اسلام...هیچ مسلمی نباید خیال کند که بین اسلام و غیرمسلم باید صلح ایجاد شود"[cx]
"جنگ ما جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمیشناسد... اینکه بگوییم تنها خرمشهر یا شهرهای دیگر آزاد شد، تمامی اینها خیال باطل ملیگراهاست. هدفمان پیادهکردن اهداف بینالمللی اسلامی در جهان فقر و گرسنگی است."[cxi]
"جنگ را تا از بین رفتن حزب بعث ادامه خواهیم داد، این جنگ تا پیروزی ادامه خواهد یافت و کسانی که با جنگ مخالفند، خلاف رضای خدا است."[cxii]
"تب جنگ در کشور ما جز به سقوط صدام نخواهد نشست و انشاالله تا رسیدن به این هدف فاصله چندانی نمانده است و اکنون که به مرز پیروزی مطلق رسیدهایم، صدام و جهانخواران صلحطلب شدهاند."[cxiii]
آیتالله منتظری درباره خاتمه دادن جنگ و ماجراهای مربوط به آنروزها گفت:
"وقتي كه خرمشهر را فتح كرديم و اينها را بيرون رانديم احساس كرديم كه نيروها بخصوص ارتش انگيزه داخل شدن در خاك عراق را ندارند، خودشان ميگفتند: ما تا حالا جنگ كرديم كه دشمن را از كشورمان بيرون كنيم ولي حالا اگر بخواهيم در خاك عراق برويم اين كشور گشايي است و انگيزه نداشتند، روي همين اصل هم من همان وقت پيغام دادم كه هر كاري ميخواهيد بكنيد حالا وقتش است و حمله كردن به عراق درست نيست، آن روز حسابي براي غرامت به كشور ما پول ميدادند و منت ما را هم ميكشيدند و شرايط آماده بود، ولي آقايان فكر ميكردند كه الان ميرويم عراق را ميگيريم، صدام را نابود ميكنيم . ولي خوب رهبري با امام بود و نظر ايشان مقدم بود. ما بعد از فتح خرمشهر مرتب شهيد داديم، مرتب از طرفين كشته شد، كاري هم از پيش برده نشد. بعد از فتح خرمشهر هشت نفر از سران كشورها آمدند[cxiv] پشت سر امام در تهران نماز خواندند، ياسرعرفات بود، احمد سكوتوره بود، ضياء الحق بود،اينها اصرار داشتند كه امام جنگ را پايان بدهند ولي امام قبول نكردند، همان وقت اگر وساطت آنها قبول شده بود ما در موضع بالا بوديم و ميتوانستيم خسارت بگيريم و عراق را محكوم كنيم، ولي متاسفانه آن فرصت را از دست داديم."[cxv]
گرچه بنیصدر، این خاطره منتظری را مربوط به بار اول مسافرت سران 8 کشور مسلمان میداند که پیش ازفتح خرمشهر انجام شده بود.[cxvi]
منتظری در جای دیگر درباره ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر میگوید:
" پس از فتح خرمشهر به دفتر ايشان پيغام دادم كه ارتش انگيزه ورود به خاك عراق را ندارد و به علاوه ما را متجاوز به حساب ميآورند و تجاوز از هر كه باشد محكوم است، پس بجاست مقدمات صلح فراهم گردد؛ اين در حالي بود كه كشورهاي عربي زياد بر صلح اصرار داشتند و حاضر بودند خسارتهاي ايران را تا اندازه اي جبران نمايند. پس از پيغام من، شنيدم برخي گفته بودند فلاني بوي دلار به مشامش خورده است."[cxvii]
یاسر عرفات، رهبر آزاده فلسطینیان، به پیش آقای خمینی آمده بود و گفته بود:"به خدا فریبتان میدهند. نمیگذارند هیچوقت پای شما به بغداد برسد. همچنان که نمیگذارند صدام به تهران برسد. دنیا آنقدر بیحساب و کتاب نیست."[cxviii]
عرفات از آن جلسه اینطور یاد میکند:
"پس از فتح خرمشهر به ديدن خميني رفتم و با خواندن نماز در پشت سر او به همراه رؤساي جمهور پاكستان، گينه و بنگلادش به طور تلويحي به او گفتم كه اينك تو امام اُمت اسلام هستي، و لازم است همچون يك رهبر وقائد رفتاركني و از ورود به خاك عراق بپرهيزي. خميني اما نگاهي تند به من كرد و گفت برويد خود را اصلاح كنيد تا بلكه در زمان آزادسازي قدس جايي هم به شما بدهيم."[cxix]
همچنین آقای هاشمی پس از ردکردن پذیرش خسارت 60میلیاردی که قرار بود از سوی کشورهای نفتخیز منطقه به عنوان غرامت از طرف صدام به ایران داده شود[cxx] و بعد از فتح خرمشهر گفت:
"کدام بیانصافی پیدا میشود که امروز به جمهوری اسلامی بگوید ما متقاضی کیفر متجاوز و تنبیه صدام نباشیم؟ فردا اگر صدام در عراق بماند ما جواب این همه انسان فداکار عضوباخته را چه میتوانیم بدهیم؟ هیچ چیز جز سقوط صدام و ایجاد حکومت اسلامی در عراق نمیتواند به دل جانبازان و خانواده شهدا آرامش ببخشد.هر نوع عوض مادی را ما بگیریم باز هم قابل مقایسه با این خسارت عظیمی که ما دیدیم نیست."[cxxi]
جسد سرباز ایرانی در نزدیکی بصره، تیرماه 1361
دو هفته پس از فتح خرمشهر، رئیس هیئت صلح کنفرانس اسلامی در 20 خرداد 61 از دو کشور ایران و عراق خواست که با توجه به تجاوز اسرائیل به لبنان جنگ را خاتمه دهند و نیروهای خود را برای دفع تجاوز اسرائیل به یک کشور مسلمان آماده سازند. صدام در تاریخ 20 خرداد 61 اعلامیهای صادر کرد و آمادگی عراق را برای عقب نشینی فوری نیروهای خود تا مرزهای بینالمللی شناخته شده در قرارداد الجزایر اعلام کرد. او اعلام داشت که عقب نشینی ظرف دو هفته به پایان خواهد رسید . برای حل اختلافات نیز مذاکره مستقیم یا ارجاع به سازمان کنفرانس اسلامی یا جنبش غیرمتعهدها یا شورای امنیت سازمان ملل پیشنهاد نمود. عراق در این موقع ضعیفترین موقعیت نظامی خود در سالهای پس از جنگ قرار داشت.[cxxii] در 21 تیر 61 قطعنامه 512 شورای امنیت سازمان ملل متحد که خواستار آتشبس و عقبنشینی نیروها به مرزهای بینالمللی شده بود، به اتفاق آرا تصویب شد. عراق بلافاصله قطعنامه را پذیرفت و ایران آن را رد کرد.[cxxiii] فردای آن روز در 23 تیر 61، سیاست تعرضی ایران با نخستین حمله تهاجمی به خاک عراق تحت نام عملیات رمضان شروع شد که با شکست مواجه گشت. این سیاست با 50 عملیات در خاک عراق[cxxiv]، تا 28 فروردین 68 ادامه یافت و دفاع مقدس بدل به حمله نامقدس شد. بنیصدر در طول ده ماه مدیریت جنگ در انسانیترین روش ممکن، نگذاشت حتی یک توپ به سمت شهرهای عراق شلیک شود. حال آنکه فرماندهان سپاه و در راس آنها هاشمی رفسنجانی فشار میآوردند[cxxv] و اسلحههای سنگین میخواستند تا همانطور که صدام، شهرهای ایران را هدف میگیرد، ایران نیز مقابله به مثل و"تلافی" کند. پس از برکناری بنیصدر، با در اختیار گرفتن سلاحهای سنگین، توپها را به سمت شهرها و منازل مسکونی بصره نشانه رفتند و جنایتی بر جنایتها افزودند.[cxxvi] نتایج فاجعهبار ادامه دادن جنگ چنان است که انتظار نمیرود ایران تا سده جدید شمسی از زیر بار تبعات آن کمر راست کند. بر طبق آمار دولتی در جنگی که دو سال بیشتر از زمان جنگ جهانی دوم و چهار سال بیشتر از زمان جنگ جهانی اول طول کشید،217 هزار کشته[cxxvii] ، 378 هزار معلول[cxxviii] ، 100 هزار مصدوم شیمیایی[cxxix]، 4میلیون هکتار زمین آلوده به مین[cxxx]، 16 میلیون مین خنثی نشده[cxxxi] و 1000میلیارد دلار خسارت مادی[cxxxii] برجای ماند. گرچه این آمارهای رسمی است و طبق عرف، بازگوکننده کف حداقلی کشتهها و خسارات. حال آنکه طبق بیانیه سازمان ملل، میزان خسارات مستقیم وارده به ایران، 2/97 میلیارد دلار و خسارات غیرمستقیم، 34535 میلیارد دلار برآورد شده است.[cxxxiii] با توجه به اینکه تعداد بسیار زیادی از سربازان ایرانی پس از فتح خرمشهر در بصره و فاو و خاک عراق کشته شدند ودر کارون، دجله و فرات غرق شدند، تعداد کشتههای جنگ به نظر میرسد به مراتب بیش از رقم اعلام شده باشد. آنها که جسدشان هیچگاه پیدا نشد و اکنون نیز در قعر کانالها و مناطق عملیاتی در خاک عراق مدفون و بینشاناند. تنها در عملیات کربلای 5 که به منظور اشغال ابوالخصیب در شرق بصره و در خاک عراق انجام شد، بنا بر گفته مقامات جنگ، سپاه ایران متحمل 30 هزار کشته شد.[cxxxiv] بر طبق آمار بنیاد شهید رجائی که به تازگی منتشر گشته است، تعداد کشتههای ایران در طول جنگ 8 ساله، حدودا معادل یک میلیون نفر است. به این آمارها، باید پول خرید اسلحههای قاچاق وغیرقاچاق در بازارهای قانونی و غیرقانونی در طول این 6 سال، اختناق و استبداد، ضربههای شدید به معنویت و کانون خانواده در اجتماع و فروپاشی دهشتناک اقتصاد کشوررا نیز اضافه کرد.
همچنین بعد از انقلاب فرهنگی، ضربه دوم شدیدتر و اساسیتر به دانشگاه زده شد. مطابق گفته آقای رفسنجانی، 40 درصد از سهمیه دانشگاهها به رزمندگان وسپاهیان اختصاص یافت و بدینرو سیل کثیری از مستعدان و دانشطلبان پشت درب کنکور ماندند.[cxxxv]
رسوایی عظیم دیگری که مقامات ایران در تجارت اسلحه به بار آوردند، با نام ایران گیت( ایران کنترا) در دنیا صدا کرد. مطابق سازش مقامات ایران و رونالد ریگان، دولت آمریکا تعهد کرد تا فروش اسلحه را به ایران آغازکند و طبق برنامه این کار را انجام داد و سلاحها را از طریق اسرائیل گاه تا 3 برابر قیمت اصلی به دولت ایران فروخت. با اعترافات مقامات دولت ریگان، شهادت افسران رابط از جمله الیور نورث و کشیده شدن بحث به دادگاه و کنگره آمریکا افتضاح ابعاد وسیعتری به خود گرفت. با رو شدن اسناد وافشای زد و بند مقامات ایرانی و آمریکایی ومعاملات اسلحه، رابرت مکفارلین دست به خودکشی زد و نیمی از مشاوران امنیت ملی آمریکا از کار برکنار شدند. مشهورترین هفتهنامه دنیا، تایم، روی جلد خود را به این قضیه اختصاص داد و در 17 نوامبر 1986 تیتر زد:" سازش پنهانی ریگان و ایران"[cxxxvi]. بر طبق گزارش کمیته تحقیق کنگره آمریکا پیرامون ایران کنترا که در نوامبر 1987 منتشر شد، فروش اسلحه آمریکا به ایران،از طریق اسرائیل با موافقت رئیسجمهور رونالد ریگان، در تابستان 1985 شروع شد. شماری از این تسلیحات عبارت بودند از 2008 موشک ضد تانک تاو مدل BGM-71 و 235 قطعه موشک هاوک مدل MIM-23 که از طریق اسرائیل به ایران تحویل داده شدند. محموله بعدی اسلحههای آمریکایی به ارزش 2 میلیارد دلار بودند که از طرف اسرائیل به ایران ارسال شدند. این محموله شامل 18 هواپیمای بمبافکن F-4 ،46 هواپیمای بمبافکن A4-skyhawk بود. لاندن آبزرور تخمین زد ارتش اسرائیل در طول جنگ، سالانه 500 میلیون دلار اسلحه به ایران فروخته است. مجله تایم نیز نوشت: بنا بر گزارشات، مقامات اسرائیلی برای واریز پول و معاملات حسابهای متعددی در بانک سوئیس ایجاد نمودهاند. [cxxxvii] هاشمی رفسنجانی نیز 17 سال پس از این رسوایی، در مصاحبهای به خرید اسلحه از آمریکا به واسطهگری کشور دیگری [ اسرائیل] اشاره کرد.[cxxxviii]
از آن سو پس از فتح خرمشهر، مدیریت قوی ارتش که متشکل از افسران باتجربه و فرماندهان عالیرتبه بود، کنار گذاشته شد و نسل جدید "سپاهیان استخارهای" به میدان آمدند. اگر در طول 20 ماه (از شروع جنگ تا فتح خرمشهر) یک نگاه سطحی به عملیاتهایی مهمی که ارتش فرماندهی آن را در اختیار داشته است بیاندازیم، نامهای زیر را میبینیم: طریقالقدس(آزاد سازی بستان و تنگه چزابه)، بیتالمقدس( فتح خرمشهر)، شکستن حصر آبادان و فتحالمبین(آزادسازی شوش دانیال، دزفول، دشت عباس)[cxxxix]. سپاه پاسداران در طول این 20 ماه تنها یک تیپ پیاده به نام 17 قم و یک لشگر به نام محمد رسولالله تشکیل داد.[cxl] ارتش مظلومانه جنگید و بیسر و صدا یک یک سرزمینهای اشغالی را بازپس گرفت. شرح رشادتها و دلاوریهای سربازان و افسران دستاز جان شسته ارتش در طول این مدت محتاج دهها وصدها کتاب است. زندگی آنان که گمنام و بیادعا به دفاع از میهن برخاستند و در اوج سختیها "برای وطن مردن" را معنا کردند، آنچنان است که تنها میتوان به یاد و به افتخارشان تمام قد ایستاد و کلاه از سر برداشت.
با کودتا علیه رئیسجمهور و فتح خرمشهر، باند حزب جمهوری و در راس آنها هاشمی رفسنجانی ارتش را شخم زدند.[cxli] روسای پرسابقهای همچون تیمسار فلاحی، شاگرد اول دوره دانشکده فرماندهی با7 سال سابقه استادی تاکتیک نظامی در دانشکده فرماندهی و ستاد زمینی ارتش، سرلشگرظهیرنژاد با سابقه 25 سال فرماندهی واحدهای نظامی از دسته تا تیپ[cxlii]، سرهنگ فکوری فارغالتحصیل دوره عالی هوایی آمریکا در سال57 ، ناخدا افضلی با سابقه 25 سال خدمت در نیروی دریایی، سرهنگ کبیری، سرهنگ عطاریان[cxliii]، ناخدا حکیمی، دریادار حسین ملکزادگان(فرمانده نیروی دریایی)، دریادار حسین کاشانی ، ابوشریف[cxliv]، دریادار محمود احمدی، سرلشگر باقری، دریادار داریوش امیریگانه، دریادار بهمن شفیقی؛ زندانی،کشته، اعدام، تصفیه ویا از کار برکنار شدند و محسن رضایی، رحیم صفوی، محسن رفیق دوست، رضا سیفاللهی، علیاصغر شیخی، محمد ابراهیم سنجقی، اصغر سلیمانیه، ابراهیم محمد زاده،مسعود جزایری، حمید حاج عبدالوهاب با میانگین سنی 28-29سال و درحالیکه حتی یک نفر از این جمع تحصیلات نظامی در حد دانشکده افسری نداشت و حتی نیمی از آنها حتی دیپلم دوره متوسطه دبیرستان را هم نگرفته بودند؛ بر تخت شورای عالی فرماندهان سپاه پاسداران تکیه زدند.[cxlv] فرماندهانی که برای حمله استخاره میخواستند. هاشمی رفسنجانی در خاطراتش نقل میکند:
"محسن رضایی مشورت داشت که از محورهای دیگر حمله کنیم. پذیرفتیم. امام را هم زیارت کرد. استخاره میخواست."[cxlvi]
و خیانت آغاز شد. برای فرستادن نوجوانان و جوانان روی مین، داوطلب پذیرفتند و نامشان را "خطشکن" گذاشتند.ماجرایی که در پی میآید خاطره سرتیپ دوم بیرالوند است که به مناسبت هفته دفاع مقدس درروزنامه اطلاعات چاپ شده است:
"خبر دادند گردان عاشقان حسین (ع) برای پاکسازی میدان مین در راهند. تا به آن روز نام این گردان را نشنیده بودم و با نحوه کار آشنا نبودم. ساعتی نگذشت که دو ماشین ریو که پر از بسیجیها بود وارد منطقه شدند. هنوز برادران بسیجی از ماشین پیاده نشده بودند که یکدیگر را در آغوش گرفتند و همدیگر را بوسیدند. صحنه عجیبی بود. از شدت گریه جوانان بسیجی، همه رزمندگان به گریه افتاده بودند. هنوز نمیدانستیم کار آن بچهها چیست.
خداحافظی بچههای بسیج که تمام شد، در کنار میدان مین به خط ایستادند و در حالی که چهرههای همهشان پر از اشک بود به میدان مین نگاه میکردند. منطقه در سکوت فرورفته بود و همه رزمندگان با هیجان و نگرانی چشم به
بسیجیها دوخته بودند. جوان بسیجی که تقریبا حدود 20 سال سن داشت رو به برادران بسیجی کرد و گفت:" فدای بدن پاره پاره آقا اباعبدالله، تمام جانهای ما. آقا منتظرند. بیشتر از این آقا را معطل نگذارید." یا حسین گفت و به میدان مین زد. صدای انفجارهای پشت سر هم جهنمی از آتش را در مقابل دیدگاه همه به وجود آورد. صدای یا حسین بچههای بسیجی در صدای انفجارها گم شده بود..."[cxlvii]
مطابق آماری که بعدها از سوی مدیرکل آمار بنیاد شهید انقلاب اسلامی اعلام شد، 44 درصد شهدای جنگ، معادل 96 هزار نفر را نوجوانان و جوانان 16 تا 20 سال تشکیل دادند.[cxlviii]
با حمله به خاک عراق، صدام اولین حمله شیمیایی گسترده خود را در 3 اسفند 1362 برای بازپس گیری فاو انجام داد. در این حمله، که اولین حمله شیمیایی عراق به شمار میرفت و پس از آن نیز با 570 حمله شیمیایی دیگر پیگیری شد، لشگر ایران شکست سختی متحمل شد. اظهارات سردار محمد باقر نیکخواه دراینباره تکان دهندهاست:
" یک لشکر تقریبا کل نیروهایش شیمیایی شد و دوباره تجدید نیرو کرد. من معتقدم هر كسي كه در عمليات فاو بود مصدوم شيميايي است."[cxlix]
آغاز عملیاتهای شیمیایی گسترده عراق، در 3 اسفند 1362 بود، دقیقا 18 ماه پس از فتح خرمشهر. صدام با انواع و اقسام سلاحهای شیمیایی نظیر بمب هاي تاولزا، سیانور، خردل، اعصاب، خفه كننده و آلوده كننده خون بسیاری را به کام مرگ فرستاد و دهها هزار نفر را تا آخر عمر دچار عوارض بمبهای میکروبی و شیمیایی ساخت. قربانیان حمله ایران به خاک عراق، تنها از نیروهای خودی نبودند، مردم بیگناه عراقی نیز از این نقمت بینصیب نماندند. آیتالله منتظری درباره حمله شیمیایی صدام به حلبچه میگوید:
" تصرف حلبچه كار خوبي نبود و باعث شد كه صدام به آنجا حمله كند و مردم آنجا را [در 25 اسفند 1366] با شيميايي قتل عام نمايد. چنانكه گفته شد حدود پنج هزار نفر از مردم محلي در حلبچه كشته شدند." [cl]
تنها به عنوان نمونهای کوچک از خیانتها به جان و مال جوانان بیگناه، خاطره آیتالله طاهری میتواند گوشهای از فاجعه را بنمایاند:
"عمليات كربلاي چهار بود… به خط مقدم كه رسيديم، ديدم كه عراقيها از منورهايی استفاده میکنند که شب را مانند روز روشن می کند، به خرازي گفتم خودت را به مسئولان برسان و بگو كه عمليات لو رفته است. خرازي رفت و برگشت و گفت كه آنها گفتهاند كه ما مقلد امام هستم و بايد عمليات انجام شود. من پاسخ دادم که امام هم اگر شرايط را ببينند اجازه عمليات نخواهند داد؛ اما به هر حال عمليات انجام شد. بچههاي ما چند دسته بودند، گروهي كه زير آب ميرفتند و يك لولههايي براي نفسكشيدن از بالای سرشان روي آب بيرون ميآمد و عدهاي هم كه با قايق ميرفتند. عراقيها اين لولهها را ميزدند و وقتي بچههاي ما مجبور ميشدند سرشان را بالا بياورند، آنان را شهيد ميكردند. خلاصه تعداد زيادي از بچههاي ما را شهيد كردند. فرداي عمليات من ميخواستم برگردم، خرازي به من گفت برنگرديد، بچهها روحيه خودشان را باختهاند، بمانيد تا آنها روحيه خود را پيدا كنند. پاسخ دادم که ديگران اشتباه ميكنند، من بايد جبران كنم، گفتند به خاطر خدا و امام بمانيد. قبول كردم. به يكي از گردانها رفتيم، ديدم همه بچهها روحيه خود را باختهاند. گفتم خدايا خودت كمك كن، من كه نميتوانم به اينها روحيه بدهم. شروع به صحبت كردم...با بچهها خداحافظي كرديم و سوار قايق شديم... وقتی به تهران رفتم، ماجرا را به طور کامل براي امام تعريف كردم. امام از اين اتفاقات خيلی متاثر شدند. گفتم آقا نبايد با عوامل اين اتفاق برخورد كنيد؟ پاسخ دادند که من به آقاي هاشمي تذكر ميدهم."[cli]
جان انسانها به همین سادگی ملعبه دست شد و اینچنین پس از کشتهشدن صدها نفر در یک عملیات کور و فلهای، سر و ته قضیه با یک " تذکر میدهم" بند آمد. آیتالله منتظری در نامهای به آقای خمینی در 16/7/64، به شدت به این گونه بیقدر شمردن جان جوانان این سرزمین اعتراض کرد و به او نوشت:
" اشكال مهم اين است كه كارهاي اساسي كشور خلاصه شده در چند نفر با مشاغل و گرفتاريهاي زيادي كه دارند. و ايكاش كارهاي مهم را به افراد قوي و اهل محول ميكردند و تنگ نظري و خط و خطوط و رفيق بازي در كار نبود. معمولا نسبت به هيچ خطا و تقصيري توبيخ و بازخواست نميشود و يا اگر فرضا بشود توصيهها و تلفن ها بكار ميافتد. اگر مرجعي قاطع براي بررسي خطاها و ضعفها و تقصيرات منجر به شكست هاي پي در پي در دو سال اخير در جبهه ها وجود داشت و براي جان هزاران جوان كه مفت و در اثر بي احتياطي ها از دست ميروند ارزش قائل بوديم اوضاع جنگ و جبهه ها بهتر از حال بود... معمولا بعد از هر شكستي كه بالاخره همه ميفهمند به جاي بررسي دقيق شرایط و عوامل آن و استفاده از تمام نظريات و انتقادات فرماندهان جزء و رزمندگاني كه شاهد قضايا و مصائب بودهاند يك سري خلاف واقعها و پيروزيهاي خيالي و تهديدهاي تو خالي در رسانههاي گروهي و نماز جمعهها تحويل خلقالله داده ميشود كه باعث تعجب حاضرين در جبههها ميشود و تمام قصورات و تقصيرات زير پوشش تبليغات قرار ميگيرد و افراد مقصر يا خاطي هيچگونه احساس ترس يا نگراني نمي كنند و يا بگردن يكديگر مياندازند و مرتبا خطا روي خطا و شكست روي شكست نصيب انقلاب و مردم ميشود."[clii]
بیارزش شمردن جان انسانها و استفاده از آنها در مستحکم کردن پایههای قدرت کسبوکار آقایان شده بود. تهییج جوانان معصوم و به کشتندادن آنها در راه رسیدن به اهداف سیاسی و حکومتی، آخرین حلقه زنجیر خیانت به انقلاب را تکمیل کرد. یک مقایسه کوچک میان آمار کشتهشده های عملیاتهایی که سپاه پاسداران آن را ترتیب دادهاند با عملیاتی که ارتش برگزار کرده است، عمق فاجعه انسانی را به خوبی نشان میدهد. جنگ را ادامه دادند تا پایههای قدرت و حکومت را مستحکم کنند. این نکتهای است که محسن رضایی نیز به آن اعتراف کرد:
"اگر جنگ را ادامه نمیدادیم، حکومت و انقلاب تثبیت نمیشد. آنهایی که میگویند شش سال از 8 سال جنگ بیهوده بود و سالهای جنگ را 6 و2 توصیف میکنند، باید بدانند که اگر به جنگ پایان میدادیم حکومت اسلامی و انقلاب از بین رفته بود".[cliii]
جنگ ادامه یافت تا قدرت تثبیت شود.رجایی، خمینی و خامنهای نیز به این نکته اشاره کردهاند:
رجایی:"جنگ نعمت است. در سایه آن مسائل حل می شوند." [cliv] خمینی:"جنگ برای ما نعمت است." [clv] خامنهای: "جنگ نعمتى الهى بود."[clvi]
و همه اینها در حالی است که هنوز ناگفتههای جنگ افشا نشده است. وای بر روزی که پردهها فرو افتد.
سیداحمد خمینی اما در آخرین روزهای عمرش به نکتهای اشاره کرد که تا به آن وقت بازگو نکرده بود و از دخالت آقایان رفسنجانی، خامنهای و رضایی، نزدیکترین افراد به آقای خمینی در دهه 60، پرده برداشت:
"در مقابل مسائل خرمشهر امام معتقد بودند که بهتر است جنگ تمام شود، اما مسئولان جنگ گفتند ما باید تا کنار اروندرود برویم تا بتوانیم غرامت خودمان را از عراق بگیریم. امام اصلا با این کار موافق نبودند و میگفتند اگر بناست شما جنگ را ادامه دهید، بدانید اگر این جنگ با این وضعی که شما دارید ادامه یابد و شما موفق نشوید، دیگر این جنگ تمام شدنی نیست و باید این جنگ را تا نقطه خاصی ادامه دهیم. الان که قضیه فتح خرمشهر پیش آمده ، بهترین موقع برای پایان جنگ است."[clvii]
"امام در آن جلسه فرمودند ما دو راه در پيش داريم. يا بايد همين جا صلح كنيم و از راههاي سياسي خسارات خود را از رژيم صدام بگيريم و يا بايد جنگ را ادامه دهيم تا رژيم صدام را ساقط كنيم. نظر خود من صلح است. اكثر حاضران نيز نظر امام را تأييد كردند. اما يك نفر گفت ما الآن در بهترين شرايط هستيم تا رژيم آمريكايي صدام را ساقط كنيم و عراق را آزاد كنيم. چرا وقتي ميتوانيم با عزت به اهدافمان برسيم، به ذلت صلح تن دردهيم؟ آن فرد چنان با حرارت سخن گفت كه اكثر حاضران با سخن وي همراه شدند. اما امام هم چنان مخالف بودند و در نهايت به رأي اكثريت تن دادند و با آنان اتمام حجت كردند. از جمله گفتند ببينيد از نظر نظامي توان اين كار را داريد يا نه كه همهي فرماندهان نظامي گفتند مطمئنا توان اين كار را داريم. در انتها امام خدا را شاهد گرفتند كه من به دليل تأييد شما به اين كار رضايت دادم و از اين ساعت حتي اگر همهي شما از اين نظر برگرديد من برنميگردم تا زماني كه صدام ساقط شود"[clviii]
به فاصله چهار هفته پس از این سخنرانی حال احمد خمینی دگرگون شد و با یک ایست و شوک اساسی در تمامی نقاط حساس بدن درگذشت. و آنطور که حجتالاسلام نیازی به فرزند او، سیدحسن خمینی، گفته است حاجسید احمد به قتل رسیده بود.[clix] دکتر جمشید پرتوی، متخصص قلب و پزشک سیداحمد خمینی نیز در 10 دی 1377 در تهران و در منزل مسکونیاش کشته شد. بعدها سعید امامی در اعترافات خویش پیرامون قتل سید احمد خمینی به نکات تازهای اشاره کرد:
" وقتی باخبر شديم كه حاج احمد آقا در جلسات خصوصی به مسئولان نظام و حتی به ولايت امر اهانت میكند. آن را ارجاع داديم و بلافاصله دستور آمد كه همه رفت و آمدهای ايشان را زير نظر بگيريد و از مكالمات و ملاقاتهای ايشان نوار تهيه كنيد. ما هم بمدت يكسال همين كار را كرديم. متاسفانه حاج احمد آقا به راه يك طرفه بدی وارد شده بود كه برگشت نداشت. وقتی دستور حذف حاج احمد آقا را آقای فلاحيان به من ابلاغ كرد مضطرب شدم و حتی به ترديد فرو رفتم. دو روز بعد، همراه با آقای فلاحيان به ديدار آيتالله مصباح رفتيم، آقايان محسنی اژهای و بادامچيان هم آنجا بودند البته بعدا حاج آقا خوشوقت هم از بيت[رهبری] آمدند آنجا و نظر جمع بر اين بود كه نبايد به كسانی كه با ولی امر مسلمين خصومت میكنند، رحم كرد."[clx]
گرچه نمیتوان از نقل قول سید احمد خمینی پیرامون ادامه جنگ گذشت و نقش مهم آقایان رفسنجانی،رضایی و خامنهای را در ادامه جنگ و متعاقبا تثبیت حکومت را منکر شد، اما از ورای این کلمات بوی تبرئه پدر به مشام میرسد. چرا که در هر صورت این آقای خمینی بود که تصمیم نهایی را میگرفت و حرف آخر را میزد. با مشورت یا بدون مشورت با دیگران. دستور داخل شدن، یا نشدن نیروهای ایرانی به داخل خاک عراق را تنها یک نفر و آن هم بلندمرتبهترین فرد یک کشور میتوانست صادر کند. اکنون پس از 20 سال از پایان جنگ آیا میتوان سوال کرد" اگر آقای خمینی با اتمام جنگ موافقت میکرد و دستور حمله به عراق را صادر نمیکرد، این همه شهید و ویرانی و شیمیایی و معلول و خسارتها نیز وجود میداشت یانه؟ چه کسی با فرمان حمله به کشور همسایه موجبات بیش از سه هزار میلیارد خسارت مادی و معنوی را پدید آورد؟ پاسخ صدهزار جانباز شیمیایی، 320 هزار معلول و بیش از چهارصدهزار کشته پس از فتح خرمشهر را چه کسی باید بدهد؟[clxi] مسئولیت خون این جوانان پاک و معصوم به عهده کیست؟ جز به عهده آنکه دستور ورود به خاک عراق را صادر کرد؟
اظهارات وتصمیمات آقایان خمینی، خامنهای و رفسنجانی و همچنین کودتای 60 راه را بر صلح بست اما سرانجام چنانکه دیدیم به راهی منتهی شد که در دوردست آن راه، بر فراز تلی از آوار، جام زهری خودنمایی میکرد.[clxii]
رادیو و تلویزیون
بنای رادیو و تلویزیون از همان ابتدا کج گذارده شد. با اینکه بازرگان و بنیصدر سعیشان را در اصلاح آن به کار بردند اما توفیقی نیافتند. سانسور بیداد میکرد و پخش اخبار گزینشی و از جهت فکری خاص، آن را بدل به بلندگوی قشر خاصتری کرده بود. تلویزیون حتی مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری بنیصدر را سانسور میکرد و بیتوجه به خواست مردم به پخش اخبار یکطرفه مبادرت میورزید. موسویخوئینیها در مقام سرپرست سازمان صدا و سیما و علی لاریجانی در مقام مدیرعامل رسانه[clxiii]، در مخالفت با طیف رئیسجمهور هرچه در توان داشتند کردند. صدا وسیما پس از مدتی از پخش جلسات درس قرآن بازرگان امتناع کرد. عباس امیرانتظام که آنروزها از زندان دانشجویان خط امام قضایا را پیگیری میکرد گوشهای از این حملهها را به رئیسجمهور و هوادارنش اینطور بازگو میکند:
" هنوز رسما انتخاب بنی صدر به مقام ریاست جمهوری شروع نشده است که رادیو وتلویزیون در مقام مخالفت ومقابله با او کار خود را شروع کردهاند. همچنانکه در دوران انتخابات با طرز زنندهای این عمل را در مورد او شروع کرده بودند."[clxiv]
بنیصدر بارها اعتراض خود را نسبت به رادیو و تلویزیون اعلام داشت و خواستار آزادی این رسانه از سانسور شد:
"آگاهی عامل رشد وناآگاهی، عامل سقوط یک جامعه است به این دلیل است که ما با تمام وجود با سانسور مخالف هستیم."[clxv]
"مشخصه رادیو تلویزیون جمهوری اسلامی باید این باشد که حقیقت و واقعیت را تبلیغ کند. وقتی این کار را نکرد ، این چنین جمهوری اسمش اسلامی و واقعیتش ضد اسلامی است."[clxvi]
"رادیو و تلویزیون باید کارش دادن راه حل باشد نه تحمیل عقیده و فکر."[clxvii]
"دستگاه رادیو و تلویزیون در اختیار کسانی است که میخواهند انحصار قدرت را در دست داشته باشند."[clxviii]
"چطور است اگر تظاهرات بر ضد رئیس جمهور شود هیچ عیبی ندارد اما اگر به نفع او بشود این همه باید مصیبت دید و رادیو و تلویزیون آنقدر جوسازی کند و شلوغ کند؟"[clxix]
"این قابل تحمل نیست. از صبح تا شب از شب تا صبح رادیو تلویزیون و چند روزنامه که با پول این ملت اداره می شوند مشغول تبلیغات یکطرفه باشند."[clxx]
"اینها دیگر خودکشی کردند در دروغ. آنقدر دروغهای آشکار گفتند که ظاهرا برای مردم تردید باقی نماند که این دستگاه تبلیغاتی خلف صادق دستگاه تبلیغاتی رژیم سابق است."[clxxi]
"رادیو تلویزیون ما عین زمان رژیم سابق شده است."[clxxii]
"در شان جمهوری اسلامی نیست که دستگاه تبلیغاتی او انحصاری شود."[clxxiii]
"رادیو تلویزیون یک تکرار بیهودهای شده است که بیننده و شنوندهها را عاصی میکند." [clxxiv]
"در یک نواری از یک خانم تظاهرکننده می پرسد که شما برای چه آمدهاید؟آن خانم گفته است برای حمایت از رئیس جمهور، خلاصه سئوال و جواب را کشانده است به آنجا که خوب رئیس جمهور در جبهه است و مگر کسی به او حرفی زده است؟ و او جواب می دهد که بله، آخوندها نمی گذارند او کارش را بکند که در آنجا سئوال و جواب را قطع میکند و شروع میکند به روضه خوانی! در هیچ تاریخی چنین کاری نه دیده شده و نه شنیده شده است که رادیو و تلویزیون یک کشور اینطور اسباب دوئیت و ضدیت را فراهم کند."[clxxv]
"رادیو تلویزیون با کارهایی که می کند تبلیغ می کند بر ضد خود و به نفع من. نظر من این است اما از نظر انقلاب برای کشور فاجعه است."[clxxvi]
"نمایشنامهای را در تلویزیون در مقام بحث ازاد راه انداخته اند که که یک کسی آدم کشته و رفتهاند او را بگیرند گفته باید بحث آزاد کنیم. در جامعهای که دستگاه تبلیغاتی آن مباحثه و فکر را با رفتار نسبت به یک جانی یکسان میکند و تخطئه مینماید چگونه مغزها دوام بیاورند و نگریزند؟ با صمیمیت تمام هشدار میدهم یک وقت به خود میآییم که هیچ چیز در اختیار ما نیست." [clxxvii]
"اینکه چهار نفر نشستهاند وهر کدام حرف خودشان را میزنند، این بحث آزاد نیست. برخورد مردم هم معلوم میکند که این برنامهها را چگونه تلقی میکنند."[clxxviii]
"همه پذیرفتهاند که راه بالا بردن یکی خراب کردن و پایین آوردن دیگری است. دستگاههای تبلیغاتی ما کار اصلیشان این است. یکطرفه حرفزدن و عملکردن نیز رایج است طوری که پنداری انقلابی واقع نشده و این فکرغلط در ذهنها رسوب کرده است که هر مشکلی را باید با زورحل کرد."[clxxix]
"در رادیو وتلویزیون که در انحصار آنهاست هرچه میخواهند در تخریب روحیه ما و ارتشیان بکنند، در مجالس و جلسات خصوصی وغیرخصوصی و مجلس، حقایق را وارونه جلوه دهند، بخشنامهها و اعلامیههای دروغ صادر کنند وبرای عزل رئیس جمهور امضا جعل کنند."[clxxx]
"از کسانی که این همه بر به انحصار در آوردن وسایل تبلیغاتی اصرار دارند، میپرسم: شما اگر راست میگویید، حق میگویید چرا میخواهید خود بگویید و تصدیق کنید؟ چرا زمینههای بحث آزاد را از بین برده و میبرید؟ مگر امام صادق بنیانگذار بحث آزاد نبود؟ خودتان جعل میکنید، بر اساس جعلیات خودتان متهم میکنید و بر اساس اتهامی که خود ساختهاید محکوم میکنید و به محکوم هم مجال کمترین دفاع را نمیدهید . این روشها اسلامی است؟ چرا چنین میکنید؟"[clxxxi]
"من از اینکه رادیو تلویزیون باید آزاد باشد دست برنمیدارم."[clxxxii]
بنیصدر در نامهای به آقای خمینی به روند حاکم بر رادیو و تلویزیون اعتراض کرد و گفت:
"راديو و تلويزيون امروزه كارش در مداحى و فحاشى خلاصه ميشود."[clxxxiii]
و در نامهای دیگر به او گفت:
" راديو و تلويزيون براى تبليغات گروهى نيست. براى خشن كردن جو نيست."[clxxxiv]
این وضع کماکان بر خبرگزاری رسمی کشور حاکم بود. در سفر بنیصدر به مشهد و استقبال میلیونی مردم از او ، این خبرگزاری همچون گذشته پوشش خبری را دستخوش جریانات سیاسی و حزبی کرد. بنیصدر با اعتراض به این شیوه گفت:
"مشهد صحرای محشر شده بود، کسی از کسی باز شناخته نمیشد در امواج بیکران جامعه یکی شده بود، آن وقت خبرگزاری ما از این همه شکوه این را میبیند که" نظامیان مردم را میزنند، چند اتومبیل خراب شد و شکست وچند نفر صدمه دیدند!" از این همه زیبایی و امواج بیانتهای انسانی واین همه شور وهیجان و آگاهی خبرگزار خبرنگاری پارس چیزی جز این زشتیها ندید. کاری نکنید که مردم عکس آنچه را میگویید، حقیقت پندارند. گمان میکنید به رئیسجمهور صدمه میزنید اما در حقیقت به خودتان صدمه میزنید و متاسفانه بیشتر از همه جامعه را بیاعتماد میکنید."[clxxxv]
"به کسانی که علیه من تبلیغ میکنند میگویم خیلی زحمت کشیدید، اما به خواست خدا شکست خوردید."[clxxxvi]
و حیرتآور آنجا که علیرغم تمام این ضدیتها، محبوبیت رئیسجمهور به طور فزایندهای صعودی حرکت میکرد. بنیصدر گفت:
"در جهان سابقه ندارد که کسی به ریاستجمهوری انتخاب شده باشد و زمان ازمحبوبیتش نکاسته باشد، خدایا مرا سزاوار این اعتماد قرار ده." [clxxxvii]
با سخنرانیهای شهر به شهر بنیصدر و همچنین روزنامهای که تیراژ آن به 400 هزار رسیده بود، سانسور شکسته شده بود. آزادی مطبوعات آخرین روزهای عمر خود را در جمهوری اسلامی پشت سر میگذاشت و میبایست وداعی باشکوه داشته باشد.
انحصارطلبی
حزب جمهوری از مردم پاسخی دندانشکن دریافت کرده بود اما حاضر نمیشد کنار برود. بوی قدرت چنان سران حزب را مست کرده بود که میخواستند به هر قیمت ممکن قدرت را در دست گیرند، حتی اگر به قیمت کودتا علیه رئیسجمهور تمام شود. با کمی بازی زبانی میشود گفته آیتالله بهشتی را اینگونه بیان کرد که: ما تشنگان قدرتیم، نه شیفتگان خدمت! حزب جمهوری به رهبری سه چهره شاخص خود؛ آیتالله بهشتی، حجتالاسلام رفسنجانی و حجتالاسلام خامنهای؛ به همراه کسانی چون موسوی خوئینیها، موسوی اردبیلی، حسن آیت، بهزاد نبوی، موسوی تبریزی، رجایی، باهنر، صادق خلخالی،گیلانی، عطالله مهاجرانی، محمد منتظری، عبدالحمید دیالمه و بقیه همسلکانشان در طول 16 ماه انواع و اقسام تلاشها را مبذول داشتند تا حکومت بنیصدر را با کودتایی خزنده ساقط سازند. مهمی که سرانجام به آن نائل شدند، انقلاب را از مسیر خود خارج ساختند و انقلابی را که حاصل جنبش هماهنگ یک ملت بود، به فجیعترین شکل و به وحشتناکترین وضع ممکن، نابود کردند و چنان اسلام و دین را از درون پوساندند که برای صدها سال، اسلام فیضیه با کشتار و اعدام و شکنجه و جنایت عجین شد. سپاه پاسداران همانطور که لاهوتی و شهید چمران پیشبینی کرده بودند، بازوی نظامی حزب شد و اهرم کودتا گشت. [clxxxviii]
حزبی که در تنها انتخابات آزاد 25 سال اخیر، 4 درصد رای مردم را به خود اختصاص داده بود بر سریر قدرت تکیه زد و تمام امیدها و آرزوهای یک ملت را بر باد داد.
صدای رسای بنیصدر در نفی انحصارطلبی و قدرنهادن حکومت ملت در تاریخ ایران جاودانه شد:
"ایران انقلاب کرد تا عقیده و اسلام حکومت کند، ایران انقلاب نکرد تا عقیده واسلام وسیله حکومت شود."[clxxxix]
"در همه انقلابها بدون استثناء پس از پیروزی انقلاب نیروهای قدرت طلب که جز قدرت انحصاری چیزی طلب نمیکنند، کوشیدهاند انقلاب را به ضد انقلاب تبدیل کنند و جاهلیت را در لباس جدید از نو حاکم گردانند."[cxc]
"این جریان که حزب باید حکومت کند، معنایی جز استبداد ندارد. مسلمان واقعی کسی است که جلوی این جریان بایستد."[cxci]
"گروههای کوچک اقلیت میخواهند با جوسازیهای گوناگون بر توده مردم حکومت کنند و اینطور توی ذهن خودشان کردهاند که توده مردم آماده فرمانبرداری است ، پس کافی است براو دهنه بزنند و افسار او را بدست گیرند."[cxcii]
"یک اقلیتی برای استقرار حاکمیت خویش کوشیده و میکوشد رادیو و تلویزیون و روزنامهها را در دست گیرد. رهبری نهاد های انقلابی را در دست گیرد، سپاه انقلاب و کمیتههای انقلاب وانجمن های اسلامی وهر گروه و حزبی را در قبضه بیاورد. هیچ سازمانی نمیتواند با شیوه لنین و استالین و حزب معاویه در صدر اسلام بیاید و بخواهد حکومت کند و بتواند".[cxciii]
"به هر حال ما وضعیت سختی داریم و عده ای در این وضعیت به جای اینکه بفهمند اگر توانایی کاری را ندارند کنار بروند، فکر میکنند این بهترین فرصت برای تسخیر قطعی مواضع قدرت است!"[cxciv]
"خطرناک ترین زورپرستی آن است که خود را به لباس مذهب و ایدئولوژی درمیآورد."[cxcv]
"عدهای میخواهند جمهوری را از راه زورگویی و دخالت در اموری که به آنها مربوط نیست به عصر جاهلیت شاهنشاهی بازگردانند."[cxcvi]
"تا وقتی یک حزب یا یک گروه میخواهد وارث منحصر انقلاب بشود و به صرف فرصت و موقعیت همه سرنخها را در دست داشته باشد و اسلام را چماق کند و هر گروه وشخصیتی را با توسل با انواع روشهای تخریبی از سر راه بردارد، بیم و ترس از حال و آینده از بین نمیرود."[cxcvii]
"بعضیها برآنند که امور کشور در دست انحصاری آنان باشد."[cxcviii]
هر گروهی بخواهد قدرت را به انحصار در آورد ناگزیر ضد میخواهد، اگر ضد هم نباشد می تراشد، لولو درست می کند و به جان آن میافتد."[cxcix]
"بر ضعفهای مردم تکیه میکنند واز مردم دنباله روی و کارپذیری میطلبند، تو پنداری مردم یک نقش بیشتر ندارند و آن تصدیق آنهاست و آن هم تصدیق کور!" [cc]
"اینها اعتقاد پیدا کرده اند که نظام بدون زور امکان پذیر نیست و بدون استبداد نظام به وجود نمیآید!"[cci]
"غربزدگی این است که کسی اسلام را به توجیه استبداد تبدیل کند."[ccii]
"قدرت طلبان فرصت طلبان را جلو می اندازند و وقتی آماده شد، قدرت را تصاحب میکنند."[cciii]
"اگر از خشم خدا نمیترسید، از خشم تودهها بترسید."[cciv]
تفکر بنیادی و اصولراهنمای اعتقادش به او میگفت که جلوی این گروه بایستد و نگذارد آنها استبداد را در لباس نو حاکم گردانند:
"وحدت این نیست که یک اقلیتی بخواهد به یک اکثریتی از طریق شانتاژ حکومت کند. این اسمش تسلیم است نه وحدت. اگر بخواهی تسلیم نشوی باید حقیقت را آن طور که مییابی، بگویی. وقتی اینطور شد طرف حساب دستش میآید."[ccv]
خیال میکنند امام همانست که خودشان هستند. وقتی میگویند خط امام در واقع میخواهند خط خودشان را به نام خط امام قالب بزنند!"[ccvi]
" تشخیص این امر که چه عمل وچه حرفی، در خط امام است، با آقایان است، هروقت اینها بگویند، خط خط امام است و گرنه وقتی مرقوم میفرمایند "موافقت شد" دیگر خط امام نیست."[ccvii]
"آنها که خود را در خط امام میدانند،بدانند مشخصه خط امام احترام به خواست مردم است. وقتی در جامعه ای بتوان رویاروی رئیسجمهور بهتان زد ودروغ گفت طبیعی است که دیگران ترس و وحشت میکنند و توانایی ابراز عقیده را از دست میدهند."[ccviii]
"شایعه سازی جای نقل و نبات را گرفته است. چون سانسور هست جعل و دروغ هم که سکه رایج شده است. یک اجتماع ده هزار نفری را چند صد هزار نفری و یک اجتماع 50 هزار تایی را بالاتر از میلیون میگویند . فقط حزب یا این گروه در خط امام است و در نتیجه باید به همه جا چنگ بیاندازد و خصوصا ارگان های تبلیغاتی را در دست بگیرد. دیگران قاقاند و اگر گفتند قاق نیستیم باید لقب ضد انقلاب بگیرند و تحقیر وکوبیده شوند. جبهه اسلامی معنا ندارد برای اینکه تا می شود حکومت کرد چرا باید شریک پذیرفت!!؟" [ccix]
"آنهایی که گمان میکنند با زور و زد وبند وبگیر وببند میتوانند از بالا به جای همه کار کنند و کشور را در جهتی که می خواهند ببرند بدانند که این روش شکست خورده است."[ccx]
بنی صدر در نامهای به شورای انقلاب نسبت به بازگشت اختناق و استبداد به شدت هشدارداد و گفت:
"با تشديد فشار و شيوههاى اختناقى به اسم قاطعيت چيزى عوض نميشود. اين شيوهها علاوه برآنكه از ابتدا قانون اساسى را لق مىكند، و رژيم را متزلزل مىسازد، زمينه سازى خوبى براى تبديل به يك استبداد مخوف است.با روح و جسم روزه دار آنچه حق مىيافتم گفتم. شما را با خدا و وجدانتان تنها مىگذارم."[ccxi]
زمانی که به بنیصدر پیشنهاد شد تا در مقابل انحصارطلبان و در حقیقت آنان که به قول خود او،" دین نداشتند و جز قدرت هیچ نمیخواستند[ccxii]، کوتاه بیاید و از در صلح وارد شود، حاضر نشد تا بر سر مصالح ملت سازش کند و استقلال و آزادی آنان را فدای مصلحت شخصی و غرایض این وآن کند. اوصلح واقعی را ایستادن و نهراسیدن در مقابل زور و ستم عنوان کرد وگفت:
"صلح واقعی آن روزی بر قرار میشود که همه انسانها از زیر بار فرهنگ سلطه آزاد شوند.از نظر من حسین بن علی بزگترین صلحطلب جهان بود، و همین طور پدرش و جدش. چرا؟ زیرا که در برابر تجاوز و زور و ستم با قاطعیت تمام ایستاد."[ccxiii]
بنیصدر در نامهای به آقای خمینی بار دیگر رفتار این انحصارطلبان را گوشزد کرد وگفت:
"توجه ميفرمایید كه چگونه همه چيز ملت مسلم، بدست كسانى افتاده است كه بنام دين، مردم را از دين بيزار مىكنند. خداوند بزرگ را صد شكر كه اينطور اشخاص با اينجانب مخالفند و سپاس بدرگاه او كه نه آجيل ميدهم و نه حق و حساب و نه از اينگونه مردم مىترسم."[ccxiv]
او همچنین در نامه دیگری به سیداحمد خمینی به دفاع آقای خمینی از این دسته اشاره کرد و گفت:
"امام پيش از انقلاب مىگفت بكنيد و حالا مىگويد: نكنيد.در نتيجه، پيش از انقلاب به قوت هاى جامعه تكيه داشت و حالا به ضعفهاى جامعه. پيش از انقلاب مظهر همه و همه بود، حالا مدافع يك دسته"[ccxv]
این انحصارگرایان کسانی بودند که تمامیراهها را برای کسب قدرت مشروع میدانستند.آنان که برای بدنام کردن شاه، صدها انسان را در حادثه سینما رکس آبادان طعمه آتش کردند[ccxvi]، برای سرنگونی" لیبرالها" هر راه و هر کاری را مجاز میدانستند. این بود که بنیصدر در مقابل گفت:
"آقایان!هدف وسیله را توجیه نمیکند."[ccxvii]
دیگر آزادیخواهان نیز تا آنجا که میتوانستند به این روند انحصارطلب اعتراض میکردند:
بازرگان:"مملكت منحصرأ متعلق به يك عده نيست. خدا هم مال يك عده خاص نيست، ادعايي است كه يهوديان ميكردند، كه خدا را مال خود و زمين را از آن خود ميدانستند، ما نبايد چنين كاري بكنيم."[ccxviii] طالقانی: "هیچ حزب و جمعیتی حق ندارد برای خودش سهم بزرگتری درنظر بگیرد و از این جهت حکومت را در انحصار خود بگیرد."[ccxix] حسین خمینی:"پس از پیروزی انقلاب یکدفعه گویا عدهای خاص انقلاب کردند وبقیه ضدانقلاب شدند!"[ccxx] بنیصدر:"روحانیت به لباس نیست، به اطلاع و عمل و وظیفه است."[ccxxi] حجتالاسلام گلزاده غفوری:" تا آنجا که من میدانم، اصلا خود کلمه روحانی و روحانیت ریشه اسلامی ندارد."[ccxxii] طالقانی:"کلمه روحانیت از انجیل به اسلام آمده است. اسلام رهبانیت هم ندارد."[ccxxiii] لاهوتی: "عجبا، چهرههایی که دیروزحتی از امضا اعلامیههای امام صادره از پاریس امتناع داشتند، پای مبارکشان حتی یک روز ویکبار هم به زندان آریامهر باز نشد ودر مقابل همه چیز با ترس و وحشت روبرو می شدند، امروز نزدیکترین چهره نزد اماماند."[ccxxiv] بنیصدر:"به عنوان رئیسجمهور منتخب شما مردم،هشدار میدهم اگر در برنامه تمایل به استقرار استبداد نایستید، استبداد بر شما مسلط خواهد شد و دمار از روزگار شما در خواهد آورد."[ccxxv] ابراهیم یزدی: "در جامعه اسلامی، حکومت تک حزبی جایی ندارد."[ccxxvi] آیتالله طباطبایی قمی:"مساجد را حزب جمهوری در دست گرفته است. حزب جمهوری خراب و فاسد است."[ccxxvii] بازرگان:"امروز باید بیش از هر زمان به دفع اختناق و انحصار بپردازیم."[ccxxviii] بنیصدر:"انقلاب ما به دست کسانی افتاده است که به قول آقای اشراقی در انقلاب شرکت اساسی نداشتهاند. نه شرکت داشتهاند و نه اعتقادی به انقلاب دارند. اینها از فرصت برای در دست گرفتن قدرت استفاده میکنند."[ccxxix] طالقانی:"اگر مردم در سرنوشت و مسیر زندگیشان ممنوع شدند، معنیاش این است که یک عدهای مثل قیم بالای سر اینها باشند."[ccxxx] محمد ملکی:" آقایان حزب جمهوری معتقد شدهاند که هر که با ما نیست، بر علیه ماست. همه را میکوبند. خود را تنها گروه مکتبی و معتقد به انقلاب و در خط امام میدانند ودیگران را منحرف و غیراسلامی و ضدامام و خائن خطاب میکنند. خودخواهیها، خودبزرگبینیها و انحصارطلبیهای همین آقایان است که گروه گروه مردم را به سوی یاس از انقلاب و اسلام کشید و مردم فوجفوج از دین خدا خارج شدند."[ccxxxi] بنیصدر:"اسلام خم رنگرزی نیست که کسی را بکنند توی آن خم و بیرون بیاورند وبگویند مکتبی شد."[ccxxxii] "مکتبی کسی است که اخلاق او معرف اعتقاد او باشد."[ccxxxiii] بازرگان:"به نظر می رسد آقایان هاشمی، خامنهای، بهشتی و همفکرانشان معتقد شده باشند که در کسوت روحانیت از هر کس بیشتر در خط امام و انقلاب هستند ومکتب را درست میفهمند پس حق انحصار وسلب حق از سایرین را دارند و مصلحت اقتضا می کند که مکتب خدایی مورد تشخیصشان در ایران ودر همه دنیا ( چه ملت آمادگی داشته باشند چه نداشته باشند ) پیاده شود."[ccxxxiv] بنیصدر:" این جمهوری، جمهوری نیست که من فخر کنم رئیس آن باشم."[ccxxxv] سلامتیان:"در مقابل زور و اعمال فشار نایستادن یعنی چون گوسفند به سلاخ خانه رفتن."[ccxxxvi] بازرگان:"ما انحصارگری را که مافوق استبداد است، بزرگترین دشمن اسلام و استقلال و آزادی می دانیم."[ccxxxvii] طالقانی:" آن کسی که نوید آزادی میدهد، اوست که طرفدار انسان است. این نیست که زندگی فقط نان و آب باشد.انسان که کمتر از حیوان نیست. انسان میخواهد آزاد نفس بکشد، آزاد زندگی کند. انسان آزادی میخواهد. افرادی میخواهند بر انسان مسلط شوند...اگر وضع به همین منوال پیش رود مستبدینی بر همه ما مسلط خواهند شد."[ccxxxviii] بنیصدر:"عناصر حکومت پیشین که ما برای مبارزه با آنها قیام کرده و میخواستیم با استقرار اسلام آن امور را از بین ببریم به نام خود اسلام همه آنها برگشته است. این خطرها که همواره نسبت به آن هشدار داده ام و بر آن ایستادهام این است."[ccxxxix] لاهوتی:" مردم ما خوب میدانند متولیان سعی میکنند که بر همه مشاغل مسئولان حزبی گمارده شوند.همین حاکمیت تک حزبی است که صدای پای فاشیزم را از نزدیک به گوش میرساند. دادستان کل دیشب اعلام کرد که در ایران چند صد زندان و بیش از 20هزار زندانی، در جمهوریاسلامی وجود دارد. برخود لرزیدم."[ccxl] طالقانی:" بروید دنبال کارتان. بگذارید مردم مسئولیت پیدا کنند. استبداد زیر پرده دین را کنار بزنید."[ccxli] اشراقی: " انقلاب ما را کسانی لکهدار میکنند که از محصول انقلاب فقط ریاستش را میخواهند."[ccxlii] بنیصدر:"این بازی ها را بس کنید. به خودتان رحم کنید. این بازیها را به خاطر خودتان و کشورتان ادامه ندهید. این کارهایتان به زیان کشور است. به زیان انقلاب است."[ccxliii] شیخ علی تهرانی نیز با همان لحن خاص خودش گفت:"همانهایی که میگویند مکتبی هستیم، خاک بر سرشان که مکتبی نیستند!" [ccxliv]
در این میان کسانی نیز بودند همچون حسن یوسفی اشکوری و محمدجواد حجتی کرمانی که به اصطلاح یکی به نعل میزدند ویکی به میخ! میگفتند نه شما کاملا بر حقهستید و نه آنها! بیایید و حفظ وحدت و همدلی کنید. بنیصدر خطاب به این دسته گفت:
" آنهایی که اصالت را به زور میدهند دو دستهاند ودو روش دارند:1- آنهایی که اهل بزن وبکوب هستند.2- آنهایی که وسط بازند. گاهی نه این ونه آن، گاهی"هم این وهم آن!".مبهمگو هستند وبه اصطلاح جاده باز میگذارند. جوری حرف میزنند که اگر گفتی آقا شما دیروز آن طور گفتی ولی امروز اینطور، میگوید بله ولی گفته بودیم آنجور، اما اگر فلان شود وآنجور نشود چنین و چنان است!"[ccxlv]
رئیسجمهور تنها عنصر مزاحم و مخل قبضه قدرت توسط آقایان بود. بنیصدر نقل میکند:
"آقای بهشتی در جمع اعضای انجمن پزشکان گفته بود: روسای سه قوه مجریه و مقننه و قضاییه هماهنگ هستند. ترکیب این سه قوه هماهنگ است، تنها رئیسجمهور ناهماهنگ است که باید برود. من چه کم دارم. سه زبان بلدم، دکترا دارم، روحانی هم هستم، چرا حکومت نکنم؟"[ccxlvi]
بنیصدر در حضور آقای خمینی نیز با آنها تعارف نداشت و در جلسههایی که با حضور آقای خمینی، رفسنجانی، بهشتی و رجایی برگزار میشد از گفتن حق ابا نمیکرد. پس از آنکه بنیصدر مسئولان حزبجمهوری را به مناظره و بحثآزاد در تلویزیون دعوت کرد، آقای خمینی آنها را خواست و جلسهای برپا کرد. بنیصدر دراین باره میگوید:
"25 اسفند 59 آقای خمینی ما را نزد خودش خواند. وقتی در اطاق جمع شدیم، خمینی روی کاناپه نشسته بود، من و مهندس بازرگان روی همان کاناپه در کنار او نشسته بودیم، رجایی وبهشتی وهاشمی رفسنجانی وموسوی اردببلی وعلی خامنهای وسید احمد خمینی روی کف اطاق نشستند. آقای خمینی گفت: تصمیم دارید تا نابودی جمهوریاسلامی پیش بروید؟میخواهید بروید در تلویزیون بحثآزاد کنید و یکدیگر را در دنیا مفتضح نمایید؟ طوری که دنیا بگویند مسئولین این رژیم فاسدند؟ گفتم خیر. میخواهیم دنیا بداند تنها جمعی از مسئولین فاسدند و ایرانِ عصر انقلاب، فاسدان را تحمل نمیکند.خمینی گفت:من نمیتوانم این وضعیت را تحمل کنم. باید تکلیف معین کنم. رفسنجانی گفت: آقای بنیصدر مجلس و شورای قضایی و شورای نگهبان را قبول ندارد، میخواهد همهچیز دست خودش باشد. او باید بطور علنی این مقامات را رسمی بشناسد، ما هم از او بعنوان رئیس جمهور احترام میکنیم. گفتم مجسمهای میخواهید که وجودش زشتیهای کار شما را بپوشاند. راست میگویید. هیچ یک از نهادها را قانونی نمیدانم. خمینی گفت:خیر. قانونی هستند. گفتم خیر.غیرقانونی هستند. قانون میگوید رئیس دیوان عالی کشور و دادستان کل باید با شور قضات دیوان کشور منصوب شوند و شما مشورت نکردید. بهشتی گفت: بله. زیرا آنها ما را قانونی نمیدانند. تصدیق بفرمایید که به این ترتیب نمی شود همکاری کرد .گفتم مجلس را انتخابات قلابی تشکیل داده است. دولت آقای رجایی هم تحمیلی است. این آقایان از طریق شما آن را به من تحمیل کردهاند. بر فرض که تحمیلشان قانونی باشد، بر خلاف قانون اساسی این آقا با رفیقش اموال این مردم رابه آمریکابخشیده وقانون اساسی را در بسیاری از اصول نقض کرده و باید استعفا کند و تحت محاکمه قرار بگیرد. گفتم این آقایان تمام نهادها را در دست گرفتهاند. از حالا به بعد مجلس و شورای نگهبان هم دردستشان است و به هر کار خود لباس قانونی میپوشانند. خمینی گفت: بله. شما آدم صادق و سادهای هستید. به اوضاع ایران وارد نبودید، از اروپا آمده بودید اوضاع را نمیشناختید. آقایان زرنگ بودند و مواضع را گرفتند وآمدند جلو. گفتم شما کم لطفی میکنید. آقایان نگرفتهاند بیایند جلو. شما به آنها دادهاید. حالا کاری ندارد، شما اعلام بیطرفی وسکوت کنید بمدت یک هفته. حتی سه روز. اگر آقایان توانستند سرکارهایشان بروند معلوم میشود زرنگ هستند. با یک ارتش بدون اسلحه کافی در برابر لشگر عراق ایستادم، چطور از پس آقایان بر نمیآیم؟ شما نمیگذارید. بهشتی گفت: آقای بنی صدر یک حسن دارد که همان حسن عیب اوست. حسن او این است که تا کاری موافق عقیدهاش نیاید نمیکند و عیبش در همین حسن است که خود را بزرگترین فکر قرن میداند. برای ماها نه شعوری قائل است نه دین. با ایشون نمیشه کار کرد.خمینی گفت چرا؟ گفت برای اینکه ایشون خود را اندیشه قرن میدونه وما رو هم بیسواد. گفتم بیسواد و بی دین! گفتم شما فکر میکنید روانشناس خوبی هستید وهر چه بگویید در این آقای خمینی موثر واقع می شود، اما این حرف شما حکایت از آن دارد که نه اهل عقیدهاید تا بدانید عمل به مقتضای عقیده بدون اصل قرار دادن نسبت در اندیشه و عمل ممکن نمی شود. آدمی باید مشورت کند تا بتواند موافق عقیده عمل کند و نه اهل علم هستید تا بدانید آنچه گفتهام درباره اندیشه علمی بوده است، اندیشه ای که از توحید مایه گرفته شده است. اما درباره بیدینی، صحیح است.من گفتم شما دین ندارید و به وطن خویش نیز علاقه ندارید. اقلا بگذارید جنگ تمام شود، بعد سر مرا ببرید. خمینی گفت: جنگ را شما میکنید؟ من میکنم. گفت آقای بنیصدر به 11 میلیون رایش مینازد. از این 11 میلیون، 500 هزارتایش نامسلماناند برای بقیه اگر تکلیف شرعی معلوم کنم، کار شما تمام میشود. گفت من به نصیحت اکتفا نمیکنم میتوانم شما و آقای بهشتی را در این اطاق یکسال نگه دارم، گفتم ما را از هم دور نگه دارید وگرنه آسایش از خانه رخت خواهد بست. قرار شد هر کس پیشنهادش را بنویسد و به خمینی بدهد. گفتم از مضمون پیشنهاد آقایان بهشتی و رفسنجانی اطلاع دارم. پیشنهادشان این است که یک طرف بماند و طرف دیگر برود. یعنی بنیصدر برود. حاضران خندیدند. احمد خمینی گفت: بله. پیشنهاد کردهاند یک طرف برود و بگذارد طرفی که هماهنگ است کارش را بکند. بعد آقای خمینی از اطاق بیرون رفت و قرار شد ما بمانیم و به نتیجه برسانیم. رجایی گفت: شما حق نیست به امام بگویید شما نباید خلاف قانون اساسی بکنید. این انقلاب مدیون ایشان است وهر چه مصلحت میدانند باید بکنند. ایشان مختار است به قانون اساسی عمل بکند یا نکند. با برافروختگی جواب دادم: شما روضه لازم نیست بخوانید. دیر به کلاس ریا رفتید و بلد نشدهاید و دروغ میگویید. شما وجمع شما به هیچ حرف امام اعتنا و عمل نمیکنید، این حرف شما مثل آن است که بگویید نباید به پیامبر گفت شما نباید خود خلاف دینی که آوردهاید عمل کنید." [ccxlvii]
در آن جو وحشتناک، بنیصدر تنها کسی بود که نسبت به آقای خمینی موضعگیری میکرد و حرفهایش را صاف و بیپرده با او در میان میگذاشت. مکتب مصدق، شاگردانی دلیر تقدیم ملت کرده بود.
[i]- "صبح ابتدا آقایان محلاتی و حسین خمینی که از کرمانشاه آمده بودند، به همراه آقای میرسلیم معاون وزارت کشور آمدند. درباره کردستان و کرمانشاه گزارش دادند و معلوم شد که نیروهای دشمن در خاک عراق تدارکاتی دیدهاند و خبری که قبلا به ما داده شده است، صحت دارد..."( انقلاب اسلامی، 16 تیر 59)
[ii]- نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 14 شهریور 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران،ص147
[iii]- نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران ،توضیحات، ص160
[iv]- نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 28 شهریور 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران، ص156
[v]- اعدام سران ارتش حتی پس از جنگ نیز ادامه داشت. سرهنگ عطاريان و ناخدا افضلي که در طول جنگ خدمات ارزشمندی به وطن کرده بودند به اتهاماتی نظیر جاسوسی و نفوذی متهم شده واعدام گشتند.
[vi]- تحقیقی درباره تاریخ انقلاب ایران، ناخدا حمید احمدی، ص861
[vii]- سخنرانی در خطبه نماز جمعه،21 تیر 59
[viii]- تحقیقی درباره تاریخ انقلاب ایران، ناخدا حمید احمدی،ص861
[ix]- سعید مهدیون، آیت محققی، احمد آزموده، داریوش جلالی،خلیفه سلطانی، منوچهر صادقی، سیروس ستوده، اسماعیل نوری مقدم،محمد بهروزفر، محمد علی ثقفی،جعفر راستگو،علی شفیق،اصغر الماسی،جعفر مظاهری،محمد بهرامی،مرتضی فرحپور،علی بکمپانی،.... برخی از درجهداران اعدامی بودند.
[x]- سخنرانی در ديدار با فرمانده سپاه پاسداران،۵۹/۴/۲۸، صحيفه نور، ج۱۲، ص۲۵۲
[xi]- با این وضعیت اسفناک سقوط خرمشهر 34 روز طول کشید حال آنکه صدام گمان میکرد در چند روز کل خوزستان را میگیرد. صدام برای فتح خرمشهر ابتدا گردان 4 را به خدمت گرفت، پس از شکست این گردان او گردان9 را وارد میدان کرد، سپس تیپ 26 زرهی را روانه خرمشهر ساخت و با عدم موفقیت این تیپ سرانجام لشگر 3 عراق را به خرمشهر فرستاد تا بتواند آنجا را اشغال کند. شکست تیپ 26 زرهی عراق در فتح خرمشهر تا بدانجا صدام حسین را ناراحت ساخت که شخصا عبدالعزیز حدیثی، فرمانده تیپ 26 زرهی عراق را به 15 سال زندان محکوم کرد.
[xii]- خیانت به امید، ص84
[xiii]- خاطرات آیتالله منتظری،ج1،ص 568-569
[xiv]- نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 25 خرداد 1359؛ نامههای بنیصدر به خمینی و دیگران،ص57
[xv]- نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 11 دي 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران،ص223. برای مثال تانكهای چيفتن 70 تنى در اختیار ارتش بودند که موتورشان قدرت كشش تنها 40 تن را داشت!
[xvi]- نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 3 آبان 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران، صص167-169
[xvii]- نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 17 اسفند 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران، ص298
[xviii]- نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 25 خرداد 1359، نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران ، ص60
[xix]- تحقیقی درباره تاریخ انقلاب ایران، ناخدا حمید احمدی، ص864
[xx]- درس تجربه،ص123
[xxi]- انقلاب اسلامی،17 آبان 59
[xxii]- انقلاب اسلامی، 14 خرداد 60
[xxiii]- برای مثال رجوع کنید به انقلاب اسلامی 28/10/59 و 23/7/59. در سلسله یادداشتهای "روزها بر رئیسجمهور چگونه میگذرد"، بارها و بارها، دهها نمونه از فداکاریهای رئیسجمهور ثبت وضبط گشتهاند.
[xxiv]- انقلاب اسلامی، 28 بهمن 59
[xxv]- انقلاب اسلامی، 31 شهریور 59
[xxvi]- محسن رضایی اما درباره وضعیت جنگ در زمان بنیصدر میگوید:
"در سال اول جنگ، دولت بنیصدر با دولت صدام میجنگید که جنگ آنان نتیجهای جز اشغال پی درپی مرزهای ایران و مقاومت بدون دستاورد ملت ما ثمری نداشت و با آن که در این دوره ایران چهارعملیات انجام داد، موفق به فتح یک تپه هم نشد." (سخنرانی محسن رضایی در هفدهمین گردهمایی مسئولان و فرماندهان قرارگاه ها و گردان های مهندسی و رزمی جهاد سازندگی، هتل المپیک تهران،10 مهر 1384)
[xxvii]- پاسخ بنیصدر به نامه یک "بسیجی مسلمان ایرانی" ، 24 تير 1382
[xxviii]- تحشیه دکتر بنیصدر بر نسخه دستنویس کتاب
[xxix]- روزها بر رئیسجمهور چگونه میگذرد، خاطرات روز 24 مرداد 1359
[xxx]- خیانت به امید، ص85
[xxxi]- مصاحبه بنیصدر با بخش فارسی رادیو بینالمللی فرانسه،12 شهریور 79
[xxxii]- خیانت به امید ، ص 85
[xxxiii]- نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 1 خرداد 1359؛ نامههای بنیصدر به خمینی و دیگران،ص44-45
[xxxiv]- نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 11 دي 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران،ص225
[xxxv]- خاطرات 7 شهریور 60؛ خیانت به امید، ص122
[xxxvi]- نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 9 آبان 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران،ص176
[xxxvii]- جمهوری اسلامی، 17 اردیبهشت 60
[xxxviii]- از متن نوار آیت، غائله 14 اسفند،340-354
[xxxix]- انقلاب اسلامی، 26 آذر 59
[xl]- انقلاب اسلامی،16 آبان 59
[xli]- انقلاب اسلامی، 29 دی 59
[xlii]- انقلاب اسلامی، 13 آذر 59
[xliii]- انقلاب اسلامی، 25 آذر 59
[xliv]- انقلاب اسلامی، 28 دی 59
[xlv]- انقلاب اسلامی،24 اردیبهشت60
[xlvi]- انقلاب اسلامی، 7 مرداد 59
[xlvii]- انقلاب اسلامی، 20 اسفند 59
[xlviii]- نامه بنی صدر به آقاى هاشمی رفسنجانى، رئيس مجلس، 6 مرداد 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران ص88
[xlix]- انقلاب اسلامی،16 آبان 59
[l]- انقلاب اسلامى در هجرت، 3 فروردین 1361
[li]- مصاحبه با سحابی، ایران فردا،شماره 52، فروردین 78 ،ص 11
[lii]- "در مسأله طرفداري از بني صدر، او]سید احمد[ مادامي كه من از بني صدر بواسطه بعضي مصالح جانبداري مي كردم او هم گاهي طرفداري مي كرد وآنگاه كه من پرده را بالا زده او را بركنار كردم حتي يك مرتبه از او طرفداري نكرد و مخالفت شديد مي كرد."( نامه آقای خمینی در دفاع از عملكرد حاج احمدآقا، مورخه ۲۳آذر ۱۳۶۱)
[liii]- خاطرات محلاتی، کیهان، 7 تیر 84
[liv]- سیر تحول سیاست آمریکا، کتاب دوم، فصل 5،ص 18
[lv]- انقلاب اسلامی، 25 اسفند 59. قبل از این گفتگو، حسین خمینی برای اولین بار در مصاحبهای علیه بنیصدر صحبت کرد. چه شده بود؟ درباره چرایی آن مصاحبه بنیصدر نقل میکند: "روز بعد از مصاحبه، حسين خمينى نزد من آمد و گفت:"عمويم احمد آقا تلفن كرد بيا حال امام خراب است. از آبادان به تهران آمدم. نزد پدر بزرگ رفتم ديدم در رختخواب با حالى بسيار زار است. مضطرب شدم و پرسيدم: چه شده؟ كسالت داريد؟ امام گفت: از دست بنى صدر است، بنى صدر مىخواهد مرا نابود كند." (نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران، توضیحات،ص219)
[lvi]- بیانیه حزب ملت ایران،13/8/1359
[lvii]- انقلاب اسلامی، 13 آذر 59
[lviii]- انقلاب اسلامی، 9 خرداد 60
[lix]- انقلاب اسلامی، 9 خرداد 60
[lx]- سخنرانی در کنگره بزرگداشت سرداران و 16 هزار شهید خوزستان،10 اسفند 1379
[lxi]- نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 26 آبان 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران،ص195
[lxii]- انقلاب اسلامی، 3 خرداد 60
[lxiii]- "اينجانب تصميم خود را گرفتهام. بعد از اين جنگ استعفا خواهم كرد."(نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 3 آبان 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران،ص169)، "اينك هم در صفحه جداگانه استعفا خود را مىنويسم خدمت شما باشد هر وقت ديديد مصلحت كشور است بفرمائيد منتشر كنند."( نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 1 خرداد 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران،ص47)
[lxiv]- خاطرات سیاسی احمد توکلی1330-1360، فصل پنجم، پیروزی انقلاب اسلامی
[lxv]- خاطرات آیتالله منتظری، ج1، ص571
[lxvi]- نامه هاشمي رفسنجاني به آيت الله خميني، به تاريخ 25 بهمن 1359؛ عبور از بحران،مقدمه،ص23
[lxvii]- جمهوری اسلامی13/5/1360
[lxviii]- انقلاب اسلامی، 29 دی 59
[lxix]- عملیات یک مهرماه 59.مصاحبه راديويي سرهنگ خلبان امير بيگدلي با راديو بين المللي فرانسه، بخش فارسي، 13 شهريور 1379. بنیصدر درباره دیدارش از خلبانان نیروی هوائی پیش از این پروازها میگوید:"رفتم برای خلبانان در پایگاهشان داستان رستم و اشکبوس را گفتم. گفتم رستم اکنون شما هستید. اینکه چگونه میتوانید ارتش عراق را متوقف کنید، شما باید به من بگویید. ولی آنچه که ما میخواهیم، بر خلاف عرف نظامی انجام دهید. همه با هم ایستادیم و سرود " ای ایران" را خواندیم با یک حالت هیجانی." (مصاحبه بنیصدر با بخش فارسی رادیو بینالمللی فرانسه،12 شهریور 79)
[lxx]- نامه بنیصدر به آقاى خمينى، 3 آبان 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران،ص168
[lxxi]- مصاحبه سرهنگ بیگدلی با بخش فارسی رادیو بینالمللی فرانسه،12 شهریور 79
[lxxii]- انقلاب اسلامی، 27 آذر 59
[lxxiii]- سیر تحول سیاست آمریکا ، کتاب دوم ، فصل 5 ،ص 10
[lxxiv]- انقلاب اسلامی،18 آبان 59
[lxxv]- انقلاب اسلامی، 6 آبان 59
[lxxvi]- انقلاب اسلامی، 3 خرداد 60
[lxxvii]- انقلاب اسلامی، 26 آذر 59
[lxxviii]- انقلاب اسلامی، 4 خرداد 60
[lxxix]- سیر تحول سیاست آمریکا ، کتاب دوم ، فصل5، صص 9و16
[lxxx]- به کرات از فکوری نقل شده بود که گفته بود:" این آقایان نمیگذارند جنگ تمام بشود."او در گفتگویی با بنیصدر در آخرین روزهای خرداد 60گفته بود:" آقای خمینی که قدرت بسیج مردم را از دستداده است، دست به زور و کشتار خواهد زد. "پس از آنکه همسر فکوری به نزد کروبی، رئیس بنیاد شهید میرود و از میخواهد تا پیرامون مرگ همسرش تحقیق کند، کروبی اینگونه پاسخ میدهد که:" شما هر نیازی اعم از نقدی و غیرنقدی دارید بفرمایید ما آن را برایتان انجام میدهیم فقط پیگیر این قضیه نباشید." برای آگاهی از جزئیات حادثه و سوالات بیجواب پیرامون سقوط هواپیما ر.ک به مصاحبه محمد جعفری با رادیو آزادگان، 4 نوامبر 2005. همچنین پیکر شهید فلاحی در کنار مزار آیتآلله طالقانی، در بهشت زهرا مدفون گشت.
[lxxxi]- "هواپيما تا 80 مايلي تهران به آسودگي پرواز مي کند. خلبان با برج مهرآباد تماس مي گيرد و اجازه کم کردن ارتفاع پرواز را مي خواهد. موافقت مي شود. 15 مايلي تهران. خلبان دوباره مي خواهد ارتفاع را کمتر کند. باز موافقت مي شود. ارتفاع تا 8500 پايي زمين پايين مي آيد. به محض کم شدن ارتفاع هر چهار موتور هواپيما از کار مي افتد."(سازمان ايثارگران نزاجا، روزنامه رسالت،2/7/85)
[lxxxii]- انقلاب اسلامی، 7 آذر 59
[lxxxiii]- انقلاب اسلامی، 7 آذر 59
[lxxxiv]- انقلاب اسلامی، 20 اسفند 59
[lxxxv]- انقلاب اسلامی، 4 خرداد 60
[lxxxvi]- انقلاب اسلامی، 13 آذر 59
[lxxxvii]- انقلاب اسلامی، 13 آذر 59
[lxxxviii]- انقلاب اسلامی، 13 آذر 59
[lxxxix]- خیانت به امید، ص 47
[xc]- انقلاب اسلامی، 24 دی 59
[xci]- عبور از بحران،ص125
[xcii]- درس تجربه،ص 73
[xciii]- مصاحبه مهندس غرضی با روزنامه همشهری، چهارشنبه، ۶ آبان ۱۳۸۳
[xciv]- نظیر این فحاشیها بارها و بارها توسط دولتمردان نظام ولایت فقیه تکرار شده است. کلکسیونی از آنها را ببینید در: "غائله 14 اسفند 1359"، انتشارات دادگستری تهران.
[xcv]- بنیصدر یکبار مستاصل از اینهمه حمله و تهمت، گفته بود:"هیچ کس نمی تواند ادعا کند که بیش از یک فرمانده خواهان پیروزی است."( انقلاب اسلامی، 3 اسفند 59 )
[xcvi]- حماسه هویزه، مقدمه به قلم علی شمخانی، چاپ 1366،صفحه12
[xcvii]- نامه بنیصدر به آقاى خمينى، 28 شهریور 1359؛نامههای بنیصدر به خمینی و دیگران،ص157. همچنین: نامه بنی صدر به آقاى منتظرى، 24 اسفند 1359؛ نامههای بنیصدر به خمینی و دیگران ص321-323.همچنین دو خط آخر از: پاسخ بنیصدر به نامه یک "بسیجی مسلمان ایرانی" ،24 تير 138.
[xcviii]- انقلاب اسلامی،21 آبان 59
[xcix]- انقلاب اسلامی، 23 دی 59
[c]- انقلاب اسلامی، 9 خرداد 60
[ci]- درس تجربه، ص 147
[cii]- درس تجربه،ص126-127. همچنین مصاحبه بنیصدر با رادیو آزادگان،4 اکتبر 2006
[ciii]- اعضای این هیئت عبارت بودند از ناراسیما رائو، ویز امورخارجه هند؛ گوما، وزیرامور خارجه گامبیا، ایزیدور ماکالمیر، وزیر خارجه کوبا و چند تن دیگر.
[civ]- نامه بنیصدر به آقای خمینی، مورخه 21 ارديبهشت 1360؛ نامهها از بنیصدر به آقای خمینی و دیگران، ص416
[cv]- خاطرات 21 اردیبهشت 60، عبور از بحران،ص 206
[cvi]- عبور از بحران، ص 52
[cvii]- آمار کشتهشدگان ارتش تا زمان فتح خرمشهر، 30 هزار و پس از آن 18 هزار بوده است. در کل ارتش 48 هزار کشته داشته است. (نقل از علی شهبازی، فرمانده کل ستاد ارتش، اطلاعات، 29 فروردین 79)
[cviii]- جمهوري اسلامي، 31 خرداد 1361
[cix]- انقلاب اسلامی،19 اردیبهشت 60
[cx]- جنگ تحمیلی، انتشارات دفتر نمایندگی سازمان تبلیغات اسلامی، اردیبهشت 63، ص122
[cxi]- نشریه پر، شماره 170، بهمن 78
[cxii]- سخنرانی آقای خمینی، 4 فروردین 1365
[cxiii]- پیام خطاب به زائران حج، 7 مرداد 1366
[cxiv]- اعضای این هیات عبارت بودند از: احمد سکوتوره، رئیسجمهور گینه؛ یاسر عرفات، رئیس کمیته اجرایی سازمان آزادیبخش فلسطین؛ حاج داوود، رئیسجمهور گامبیا؛ ضیاالرحمن، رئیسجمهور بنگلادش؛ ضیاالحق، رئیسجمهور پاکستان،حبیب شطی، دبیرکل سازمان کنفرانس اسلام؛ بولنت الودسو نخستوزیر ترکیه؛ تنکو احمد وزیر امورخارجه مالزی و مصطفی نیاس وزیرامور خارجه سنگال.
[cxv]- خاطرات آیتالله منتظری،ج1،صص589-591. در نامهای که بعدها مهدی کروبی، حمید روحانی و جمارانی در حمله به آیتالله منتظری مینویسند، قید میکنند:" شما در سخنرانيهاي خود روي اين نكته بارها تاكيد داريد كه برخي از شعارهايي كه داديم غلط بوده، تند روي بود، موجب رميدن افكار جهاني شد! حتي در ديدار با هيئت فلسطيني سفارش كرديد كه اشتباهي را كه ما مرتكب شديم شما تكرار نكنيد، شعار نابودي اسرائيل را سر ندهيد."( خاطرات آیتالله منتظری، جلد دوم، پیوستها، نامه 29 بهمن 67،ص1257)
[cxvi]- تحشیه دکتر بنیصدر بر نسخه دستنویس کتاب
[cxvii]- خاطرات آیتالله منتظری،ج1، 667-668
[cxviii]- نقل از درس تجربه، ص 147
[cxix]- تبديل پيروزي به شكست"، كيهان لندن، شماره 25 تا 31 فروردين 1384
[cxx]- عبور از بحران،ص500
[cxxi]- اطلاعات، 14/10/61. و اینچنین رفسنجانی مفتخرانه از عملیاتها در عراق میگوید:"ما جزیره مجنون و هور( در داخل عراق) را که هدف نظامی بود گرفتیم. میخواستیم خود را به جاده بصره به عراق وصل کنیم... بعد ازعملیات والفجر مقدماتی، من فرماندهی جنگ را به طور رسمی پذیرفتم... از ماروت و جومان مصطفی عبور کرده وبیش از صد کیلومتر در خاک عراق پیش رفته بودیم.به کرکوک نزدیک میشدیم و امکان حمله به کرکوک از طریق کردستان برای ما بوجود آمده بود...در عملیات کربلای 5 ما به پشت بصره رسیدیم.خیلی برای عراق خطرناک بود... عملیات کربلای 5 نشان داد ما میتوانیم پیشروی کنیم. بصره کاملا در آستانه سقوط قرار گرفته بود."( هاشمی رفسنجانی، حقیقتها و مصلحتها، در گفتگو با مسعود سفیری، نشر نی،تهران 1378، صص91-94)
[cxxii]- تحقیقی درباره تاریخ انقلاب ایران، ناخدا حمید احمدی، ص941
[cxxiii]- در خاطرات هاشمی رفسنجانی در روز 22 تیر 1361 دراینباره آمده است:" دیشب شورای امنیت سازمان ملل متحد قطعنامهای صادر کرده و آتش بس خواسته است. نخست وزیر و وزیرخارجه هم آن را رد کردهاند."( پس از بحران، خاطرات روز 22 تیر 1361،ص178)
[cxxiv]- نزديك به ۵۰ عمليات در خاك عراق انجام شد كه از آن جمله مى توان به موارد زير اشاره كرد: والفجر دو در منطقه حاج عمران در 29/4/62، خيبر در هورالهويزه و جزاير مجنون در 3/12/62، كربلاى ۳ انهدام اسكله الاميه در خليج فارس 11/6/65، عمليات نامنظم فتح ۳ در عمق ۳۰۰ كيلومترى خاك عراق در زاخو 24/8/65، كربلاى ۵ در منطقه شلمچه 19/10/65، عمليات نامنظم فتح در عمق ۷۰ كيلومترى در منطقه رواندوز عراق ۲۲/۱۱/ ۶۵، كربلاى ۷ در حاج عمران 12/12/65، كربلاى ۱۰ در ماووت عراق 30/1/66، نصر۴ در استان سليمانيان 31/3/66، نصر ۸ در ماووت عراق 29/8/66، والفجر ۱۰ در منطقه حلبچه 25/12/66.( شرق،ویژه نامه جنگ،۴ مهر ۱۳۸۴) هاشمی رفسنجانی نیز پس از این حملات ادعا کرد: "ما فقط دفاع کردیم... ازآنچه به دست آوردیم، راضی هستیم."( خبرگزاری مهر،2/7/85)
[cxxv]- هاشمی در خاطرات 8 فروردین 60 مینویسد:" .. از امام خواستم که به مسئولیت فرماندهی کل قوا، توجه بیشتری بفرمایند و از عدم تحرک در جبههها شکایت کردم و اینکه به ارتش در آبادان، توپ 175 داده نمیشود که بتوانند حمله به شهرها را تلافی کنند".( عبور از بحران، ص41)
[cxxvi]- " آقایان جمی و طرفی هم آمدند. قرار شد موقتا توپها شهر بصره را نکوبند."( عبور از بحران، هاشمی رفسنجانی،خاطرات 28 بهمن60،ص 482)
[cxxvii]- ویژه نامه هفته دفاع مقدس، روزنامه ایران، 31/6/1382. این در حالی است که سرلشگر رحیم صفوی سخن از 213 هزار شهید به میان میآورد(کیهان، 12 تیر 79). عباس خامه يار اما خبراز تدوین فرهنگ زندگینامه 219 هزار شهید داد.(جمهوری اسلامی، 15 شهریور 1384) همچنین ر.ک به آمار عمادالدین باقی در مقاله جامعهشناسی جنگ، ویژهنامه جنگ، شرق، 4 مهر 1384
در یک نگاه آماری پیرامون شهدای ایران در طول جنگ، از نظر تحصیلات 80668 نفر تا مقطع ابتدایی و کمتر، 55677 نفر تا مقطع راهنمایی، 66334 تن تا مقطع متوسطه، 8061 نفر دارای تحصیلات دانشگاهی و 3117 تحصیلات حوزوی داشتند.( ویژه نامه هفته دفاع مقدس، روزنامه ایران، 31/6/1382)
[cxxviii]- دقیقا 378540 جانباز که از این تعداد 167898 تن بالای 25 درصد و 210642 تن کمتر از 25 درصد جانبازی داشتهاند. (ویژه نامه هفته دفاع مقدس، روزنامه ایران،31 /6/1382)
[cxxix]- مصاحبه با محمد باقر نيكخواه مسؤول واحد« ش.م.ر» سپاه پاسداران انقلاب اسلامي،روزنامه قدس، 4 مهر 1385
[cxxx]- اعتماد ملی،1/7/85، همچنین روزنامه ایران،26/2/1385. "استانهاى ايلام با مساحت يك ميليون و ۷۰۰هزار هكتار، خوزستان بامساحت يك ميليون و ۳۸۰ هزار هكتار ، استان كرمانشاه با مساحت ۶۹۱ هزا ر هكتار ، آذربايجان غربى با مساحت ۵۹ هزار هكتار و كردستان با مساحتى به وسعت يك هزار و ۴۸۰هكتار ، بنا به تحقيق انجمن حمايت از مصدومين مين ايران به ترتيب آلوده ترين نقاط ايران از اين منظر به حساب مى آيند."( ایران،26/2/1385)
[cxxxi]- "وجود 16 ميليون مين در ايران، شامل يك چهارم كل مينهاي خنثي نشده در سرتاسر جهان است."( ماهنامه گزارش،شماره 166، مرداد 84.) "ايران با داشتن 16 میلیون مین خنثی نشده، همچنان در ميان بيش از ۸۰ كشور جهان بعد از مصر مقام دوم جهان را دارد. طبق اعلام مركز اطلاعات ملل متحد در ايران تخمين زده شده كه سالانه بيش از ۱۵ تا ۲۰ هزار نفر كشته و مجروحين جديد به واسطه بقاياى اينگونه مواد منفجره هستند كه بيش از ۸۰ درصد از اين قربانيان را غيرنظاميان تشكيل مى دهند"( روزنامه ایران،26/2/85) "16 میلیون مین عمل نکرده و 4 میلیون هکتار آلوده به مین هر روز جان و اعضای 222 نفر را میگیرند."( اعتماد ملی،1/7/85)
[cxxxii]- نقل از رفسنجانی، کیهان هوایی،12 مهر 1370.
[cxxxiii]- گزارش شماره 36822S/ مورخ سیویكم ژوئیه1991. دبیر كل در گزارش صدونودویك صفحهای خود به شورای امنیت در بیستوچهارم دسامبر 1991، این موضوع را به اطلاع اعضای شورا رساند.
[cxxxiv]- مصاحبه بهزاد نبوی با روزنامه همبستگی، نقل از خبرگزاری انتخاب، 17 آبان 1385.
[cxxxv]- "دانشگاه را برای ادامه تحصیل رزمندگان و ایثارگران علاقهمند هموار کردیم. مجلس تصویب کرد که 40 درصد ظرفیت دانشگاهها به رزمندگان و ایثارگران تخصیص یابد."(هاشمی رفسنجانی، حقیقتها و مصلحتها، ص106)
[cxxxvi]- TIME,17 November, 1986, Vol. 128, No. 20,"Reagan's Secret Dealings With Iran"
[cxxxvii]- اولین بار این قضیه را مجله عربی الشراع، چاپ بیروت در شماره 2 نوامبر 1986 افشا کرد. بسیاری از روزنامهها و مجلات پیرامون این معاملات پنهانی مطلب نوشتند از جمله:
Newsweek ,11 november ,1991
World Policy Journal, Vol. 5, 1987," The Iran-Contra Scandal: a Postmortem", By petere Kornbluh.
Wall Street Journal,13 July,1995, "Asides: Iran-Contra epilogue"
National Review, Vol. 41, 4August, 1989,"Iran-Contra; Still Trying"
The Nation, Vol. 250, June 4, 1990,"Puff The Magic Contra",By David Corn
The Nation, Vol. 243, December 6, 1986,"Sitting Down with sattn;Why Iiran persued The Arms Deal",
Columbia Journalism Review ,March/April1994 , " IRAN-CONTRA",By Malcolm Byrne and Peter Kornbluh
TIME, 25 December 1989," American Notes IRAN-CONTRA"
TIME,20 July 1987,"Charching Up capitol Hill",By Lance Morrow
TIME, 15 August 1988," American Notes IRAN-CONTRA"
همچنین در دائرهالمعارف wiki-pedia پیرامون این معاملات مطالب مفصلی از روزنامهها و کتابهای گوناگون جمعآوری شده است. تحقیقات پیرامون ایرانکنترا خود نیازمند کتابی مفصل و مجزا است.
[cxxxviii]- "ما از برخي از تجهيزات آمريكايي كه پيش از آمدن مك فارلين تهيه كرده بوديم، در عمليات فاو استفاده كرديم. ماجراي مك فارلين پيش از عمليات كربلاي 5 افشا شد. افشاي آن در 13 آبان ماه سال 1365 بود و ما عمليات فاو را در بهمن ماه سال 1364 انجام داديم. حدود نه ماه پس از فتح فاو اين قضيه افشا شد... جريان از مدتها پيش در رابطه با گروگانهاي آمريكايي در لبنان آغاز شده بود و چند محموله تاو، هاگ و قطعات فرستاده بودند. ما در همان عمليات تعداد زيادي از تانكهاي عراقيها را با تاوها زديم... [آمریکائیها گفتند]چرا ايران در بازار سياه اينها را گران مي خرد؟ از ما بخرد، ما حاضريم به شما كمك كنيم تا در جنگ پيروز شويد.اين ادعاي آنها بود. ما هم گفتيم آزمايشي وارد مي شويم، يعني پس از بحثها، مي بينيم آنها از ما چه مي خواهند يا ما از آنها چه مي خواهيم. كم كم، كه اين بحثها مطرح شد، آنها نخستين چيزي كه مطرح كردند، اين بود كه كمك كنيد تا گروگانهاي ما در لبنان آزاد شوند و اين به عنوان يك علامت خوب خواهد بود. ما هم به آنها گفتيم نيازهاي ضروري ما را كه در بازار سياه پيدا نمي شود، به ما بدهيد. چند قلم را صورت داديم كه تاو، موشكهاي هاگ، لامپهاي رادارها و موارد ديگر بود.. مذاكرات به همين صورت ادامه پيدا كرد. ما هم زحمت زيادي كشيديم تا سر نخ و ردپايي از گروگانها پيدا كرديم. خيلي سخت بود. لبنانيها خيلي پيچيده عمل ميكردند...آمريكاييان غير مستقيم به ما چند قلم كالا دادند و پولش را گرفتند. ما هم كمك كرديم كه گروگانها زودتر آزاد شوند."( مصاحبه با هاشمی رفسنجانی، کیهان،21/11/82)
[cxxxix]- و زمانی که از محسن رضایی پرسیدند چه کسی فرمانده عملیات شکستن حصر آبادان بود در مصاحبه با اعتماد ملی چنین گفت:
" شكننده حصر آبادان چه كسي بود؟
- فاتح اصلي همه نبردها حضرت امام (ره) بودند.
از فرماندهان نظامي چطور؟
- امام خودشان فرمانده نظامي همه ما بودند." (مصاحبه محسن رضایی با روزنامه اعتماد ملی،1 مهر 85)
[cxl]- تحقیقی درباره تاریخ انقلاب ایران، ناخدا حمید احمدی، ص869
[cxli]- آنها از هر فرصتی برای پاکسازی ارتش و نیروی زمینی و نیروی هوائی استفاده میکردند. برای مثال در خاطرات 7 مرداد 1360 رفسنجانی آمده است:"ساعت 11 گزارش رسید که بنیصدر و مسعود رجوی،سرنشین هواپیمای فراری هستند....زمینه خوبی برای تصفیه ضد انقلاب در نیروی هوائی پیش آمده است."( عبور از بحران، خاطرات 7 مرداد60، ص219)
[cxlii]- درباره حذف گام به گام ظهیرنژاد رفسنجانی در خاطراتش آورده است:" ظهیرنژاد وضع جبههها و طرحهای آینده جنگ را گفت. به ایشان پیشنهاد سمت ریاست ستاد ]مشترک[ شد. راضی نبود و نوعی حذف تلقی میکرد....ولی نظر ایشان پذیرفته نشد. سرانجام ایشان رئیس ستاد مشترک و آقای صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی شدند."(عبور از بحران،خاطرات 9 مهر 60،ص309).
نمودار این حذف در کتابهای هاشمی رفسنجانی، به عنوان یکی از افراد بلندپایه نظام، به خوبی مشخص است. در کتاب " عبور از بحران"، که خاطرات هاشمی در سال 1360 را شامل میشود، 31 بار نام ظهیرنژاد آمده است. حال آنکه در کتاب پس از بحران، که خاطرات سال 1361 هاشمی را شامل میشود، نام ظهیرنژاد تنها 4 بار آمده است.
[cxliii]- درباره چگونگی اعدام او گفته شده است که:"سرهنگ عطاریان زمانی که آوردنش تا مراسم اعدام اجرا شود گفت:" ما قرار بود در جبهه کشته شویم، حالا در اینجا شهید میشویم." مجتبی حلوایی که جلاد اوین بود شروع کرد به خواندن آیه اعدام:" ان المنافقین فی درک اسفل السافلین من الناس". پس از مراسم اعدام سکوت شد. یک وانت نیسان آوردند و اینها را ریختند توی وانت و بردند."( تحقیقی درباره تاریخ انقلاب ایران، ناخدا حمید احمدی،صص 889-890)
[cxliv]- در خاطرات هاشمی رفسنجانی درباره تصفیه و پاکسازی ابوشریف، از یاران بنیصدر در فرماندهی سپاه، آمده است: "آقای ابوشریف آمد و از اینکه ایشان را بیکار کردهاند و دوستانشان را از سپاه اخراج میکنند گله داشت و گریه میکرد..."(عبور از بحران،خاطرات 28 تیر60،ص207)
[cxlv]- در حقیقت از ۱۳ تن بالاترین رده فرماندهان نیروهای مسلح ارتش ایران، ۸ نفر به اشکالی چون اعدام، زندان، تبعید حذف شدند و دو نفر نیز در سانحه مشکوک هوایی در دوران جنگ جان باختند.
[cxlvi]- عبور از بحران، خاطرات 29 اسفند 60،ص512. جالب اینجا است که آقای خمینی نیز که از جنگ چیزی سردرنمیآورده است متوجه خارج بودن گفته میشود و به این حرف محسن رضایی واکنش نشان میدهد: "مورد استخاره نیست، به امید خدا با معیارهای عقلانی عمل کنید."(همان)
جنگ و جان جوانان پاک این سرزمین، 6 سال زیر دست چنین آقایانی بود.
[cxlvii]- خاطرات سرتیپ دوم اسکندر بیرالوند فرمانده سابق تیپ 84 پیاده خرم آباد،به مناسبت گرامیداشت هفته دفاع مقدس، روزنامه اطلاعات،5 مهر 1376،ص5. همچنین هاشمی رفسنجانی در خاطراتش از بازدید منطقهای میگوید که در آن 70 پاسدار بر اثر انفجار مین شهید شده بودند( عبوراز بحران،ص 479)
[cxlviii]- گفتگوی هادی قلمنویس، مدیر کل آمار و اطلاعات بنیاد شهید انقلاب اسلامی با خبرگزاری مهر، ۱۳۸۲/۰۶/۲۹
[cxlix]- گفتگو با محمد باقر نیکخواه، مسئول واحد ش.م.ر( شیمیائی، میکروبی، رادیواکتیو) سپاه پاسداران، خبرگزاری مهر، 4/7/1385
[cl]- خاطرات آیتالله منتظری،ج1،ص 584
[cli]- مصاحبه با آيتالله طاهري اصفهاني، اعتماد ملی، 9/3/85
[clii]- نامه آیتالله منتظری به آقای خمینی، خاطرات آیتالله منتظری،ج2، صص1056-1060
[cliii]- سخنرانی در کنگره بزرگداشت سرداران و 16 هزار شهید خوزستان،10 اسفند 1379
[cliv]- سیر تحول سیاست آمریکا در ایران، کتاب دوم، گروگانگیری، فصل 5، ص 10
[clv]- نقل از عبور از بحران،هاشمی رفسنجانی،خاطرات 3 دی 60،ص420
[clvi]- حديث ولايت، ج 3، ص 28
[clvii]- جمهوری اسلامی،14/1/1374، ص14. حال آنکه هاشمی رفسنجانی روایتی متفاوت از آن جلسه نقل میکند:" چند روز پس از فتح خرمشهر، كه تب و تاب عمليات تمام شده بود، جمعي از فرماندهان نظامي براي تعيين تكليف بعدي خدمت امام(ره) رفتند. من و آيت الله خامنه اي هم بوديم. آن جلسه براي من يكي از مهم ترين جلسات شوراي عالي دفاع بود...در آن جلسه، بحث عمده بين نظاميان و امام(ره) بود. من و آيت الله خامنه اي زياد حرف نمي زديم و بيشتر به حرفهاي آنها گوش مي داديم. پايه حرف اين بود كه امام(ره) گفتند:" تفكر پايان جنگ در اين مقطع غلط است. بايد جنگ را ادامه دهيم". يعني اصلا" اجازه ندادند كه بحث پايان جنگ را در آن جلسه مطرح كنيم. آن قدر روشن بود كه روي آن زياد بحث نكرديم. بحث بيشتر بر سر چگونه ادامه دادن بود... در واقع، امام (ره) مايل نبودند كه اصلاً، بحث آتش بس، صلح و پايان جنگ مطرح شود و اين را باعث دلسردي نيروها در جبهه مي ديدند."( مصاحبه هاشمی رفسنجانی با روزنامه کیهان، 21/11/82)
گوئی آقای رفسنجانی فراموش کرده است که در خاطرات 6 فروردین 1360 نوشته است:
"احمد آقا آمد و گفت امام با ورود ما به خاک عراق موافق نیستند."( پس از بحران، خاطرات 6 فروردین 1360،ص40)
[clviii]- آخرین سخنرانی سید احمد خمینی در دیدار با جمعی از خانوادههای شهدا، بهمن 73. همچنین به نقش "دور و بریها" در تصمیمات آقای خمینی در کتاب خاطرات آیتالله منتظری بارها اشاره شده است. برای مثال منتظری میگوید:" مرحوم امام به اطرافيان خود و به مسئولين بالاي نظام اعتماد داشتند و برخي از اين اعتماد سوء استفاده ميكردند، افرادي از روي اغراض سياسي يا خطي و جناحي چيزهايي به ايشان ميگفتند و براي ايشان ذهنيت درست ميكردند"( خاطرات آیتالله منتظری،ج1،ص669)
جالب است که با آنکه متن سانسور شده این سخنرانی در روزنامه جمهوری اسلامی مورخه 14/1/74 آمد، اما این سخنرانی در مجموعه آثار یادگار امام، ناشرموسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، بهار 75 نیامده است.
[clix]- سید احمد خمینی در 25 اسفند 1373 درگذشت. برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید به مقاله عماالدین باقی در روزنامه فتح، 30 بهمن 78. همچنین برای نامههای باقی، مشروح دادگاه و نکات دیگری از پرونده سیداحمد خمینی رجوع کنید به" ناگفتهها در پرونده قتلهای زنجیرهای،علیرضا نوریزاده، نشر نیما،چاپ دوم، دسامبر 2000، صص100-145
[clx]- اعترافات سعید امامی، ج16،ص 384. این اعترافات در 18 جلد و 970 صفحه توسط گروه تحقیق و بررسی سید محمد خاتمی( متشکل از علی ربیعی، علی یونسی و سرمدی) تهیه شده است.
[clxi]- آمار کشتههای ایران در جنگ پس از فتح خرمشهر بنا بر آمار رسمی چنین است: در سال 1361، 33261 نفر؛ در سال 1362، 27281 نفر؛ در سال 1363، 15066 نفر؛ در سال 1364، 16799 نفر؛ در سال 1365، 41050 نفر، در سال 1366، 21091 نفر و در سال 1367، 21230 نفر.( ویژه نامه هفته دفاع مقدس روزنامه ایران 31/6/1382)
[clxii]- آقای خمینی در بیانیه قبول قطعنامه گفت:"در مورد قبول قطعنامه كه حقيقتاً مسئله بسيار تلخ و ناگواري براي همه و خصوصاً براي من بود، اگر آبرويي داشته ام با خدا معامله كردهام ... با قبول آتش بس موافقت نمودم و در مقطع كنوني آن را به مصلحت انقلاب و نظام ميدانم و خدا ميداند كه اگر نبود انگيزهای كه همه ما عزت و اعتبار ما بايد در مسير مصلحت اسلام و مسلمين قرباني شود، هرگز راضي به اين عمل نمي بودم و مرگ و شهادت برايم گواراتر بود. بدا به حال من كه هنوز زنده ماندهام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سركشيدم." (بيانيه آيت الله خميني در روز 29 تير 1367 در قبول قطعنامه 598. متن کامل را بخوانید در صحیفه نور، ج20، ص239 .) همچنین برای نامه آقای خمینی در تبیین ضرورت آتشبس نگاه کنید به خاطرات آیتالله منتظری،ج2، بخش ضمائم، ص1132. جالب اینجا که پس از قبول قطعنامه عدهای در داخل هنوز میخواستند بروند به بصره حمله کنند:"ما طرح داشتيم كه از شمال بصره وارد شويم و بصره را بگيريم . بعد از قطعنامه اين طرح را به حضرت آيتالله خامنه اى داديم و ايشان با امام مطرح كرده بودند ولى امام گفته بودند كه نه. چون قطعنامه را پذيرفتهايم ديگر نمىشود".(مصاحبه با محسن رضایی، شرق، ویژه نامه جنگ،۴ مهر ۱۳۸۴)
[clxiii]- رفسنجانی درباره سمت او میگوید:"آقای لاریجانی، مدیر عامل صدا و سیما آمد و درباره اجرای قراردادهای خرید وسائل فنی از آمریکا مشورت کرد. گفتم مانعی ندارد"( عبور از بحران، خاطرات 3 خرداد 60، ص125-126)
[clxiv]- آن سوی اتهام،خاطرات عباس امیرانتظام، نشر نی، چاپ پنجم،1381، ج1، ص109
[clxv]- انقلاب اسلامی، 16 آذر 59
[clxvi]- انقلاب اسلامی،20 آبان 59
[clxvii]- سخنرانی مورخه 29 / 8 / 59
[clxviii]- انقلاب اسلامی، 3 آذر 59
[clxix]- انقلاب اسلامی، 20آذر 59
[clxx]- انقلاب اسلامی، 20 اسفند 59
[clxxi]- انقلاب اسلامی،15/1/60
[clxxii]- انقلاب اسلامی، 20 اسفند 59
[clxxiii]- انقلاب اسلامی، 16 اسفند59
[clxxiv]- کیهان، 20 بهمن 58
[clxxv]- انقلاب اسلامی، 27 آذر 59
[clxxvi]- انقلاب اسلامی، 4 اسفند 59
[clxxvii]- انقلاب اسلامی، 13 آذر 59
[clxxviii]- انقلاب اسلامی، 9 خرداد 60
[clxxix]- صد مقاله،ج2، ص141؛ انقلاب اسلامی، 25 آذر 58
[clxxx]- انقلاب اسلامی، 28 آبان 59
[clxxxi]- انقلاب اسلامی، 8 بهمن 59
[clxxxii]- انقلاب اسلامی، 28بهمن 59
[clxxxiii]- نامه بنى صدر به آقاى خمينى، 3 مرداد 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران، ص84
[clxxxiv]- نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 25 خرداد 1359، نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران،ص57
[clxxxv]- انقلاب اسلامی، 26 فروردین 60
[clxxxvi]- سخنرانی مورخه 29 / 8 / 59
[clxxxvii]- کیهان، 5 بهمن 59
[clxxxviii]- گفته شهید چمران و حسن لاهوتی را بخوانید در:" انقلاب ایران در دو حرکت"، مهندس مهدی بازرگان، تابستان 63، ص141
[clxxxix]- سخنرانی مورخه 22/11/59
[cxc]- سخنرانی مورخه 28 / 8 / 59
[cxci]- انقلاب اسلامی، 28 بهمن 59
[cxcii]- انقلاب اسلامی، 15 بهمن 59
[cxciii]- سخنرانی مورخه 29 / 8 / 59
[cxciv]- انقلاب اسلامی،28 آبان 59
[cxcv]- انقلاب اسلامی، 17 دی 59
[cxcvi]- انقلاب اسلامی، 16 تیر 59
[cxcvii]- صد مقاله،ج2، ص 189؛ انقلاب اسلامی، 9 دی 58
[cxcviii]- انقلاب اسلامی،17 خرداد 59
[cxcix]- انقلاب اسلامی، 9خرداد60
[cc]- انقلاب اسلامی،19 بهمن 59
[cci]- انقلاب اسلامی، 31 فروردین 60
[ccii]- انقلاب اسلامی، 14 اردیبهشت60
[cciii]- انقلاب اسلامی،27 بهمن 59
[cciv]- انقلاب اسلامی، 23 دی 59
[ccv]- نفاق در قرآن، مجموعه سخنرانیهای ابوالحسن بنیصدر در رمضان 99،انتشارات انقلاب اسلامی، چاپ اول، آذر 59،ص 287
[ccvi]- انقلاب اسلامی، 9 بهمن 59
[ccvii]- نامه به مجلس 9 /6 / 59 ، نقل از مکاتبات رجایی و بنی صدر،ص120
[ccviii]- سخنرانی مورخه 29 / 8 / 59
[ccix]- صد مقاله،ج2، ص142؛ انقلاب اسلامی، 25 آذر 58
[ccx]- انقلاب اسلامی 21 آبان 59
[ccxi]- نامه بنی صدر به شوراى انقلاب، 30 تیر 1359؛ نامهها از بنیصدر به آقای خمینی و دیگران، ص74
[ccxii]- نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 9 آبان 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران ، ص177
[ccxiii]- انقلاب اسلامی، 16 آذر 59
[ccxiv]- نامه بنی صدر به آقاى خمينى، 24 بهمن 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران، ص260
[ccxv]- نامه بنی صدر به آقاى احمد خمينى، 17 بهمن 1359؛ نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران،ص251. بنیصدر همچنین درنامهای دیگر به سیداحمد خمینی گفت:" آن جمهورى كه اولين رئيس جمهورش با محبوبيتى كه تحصيل كرده است، يكسال دوام نياورد، جمهورى قابل دوامى نيست و آنها هم كه اينهمه توطئه مىچينند اين را ميدانند خرد كردن من، مرگ جمهورى است. به همين نظر است كه اينهمه بدنبال گلولهئى هستم كه بهمن بخورد. زودتر جانم را خلاص كنيد.بحكم وظيفه و مسووليت بكار سخت و طاقت فرسا مشغولم. چرا ميخواهيد از پدر خود آسياب شخصيت خردكنى بسازيد؟"( نامه بنی صدر به آقاى احمد خمينى، 4 آذر 1359؛ نامهها از بنیصدر به آقای خمینی و دیگران، ص209)
[ccxvi]- برای اطلاع از چگونگی ماجرای آتش زدن سینما رکس نگاه کنید به فاجعه سیاه سینما رکس آبادان، جواد بیشتاب،پاریس، پائیز 1373& انقلاب اسلامی در هجرت، شماره104-115، مرداد-دی 1364 &چشمانداز، شماره20، بهار 1378
[ccxvii]- صد مقاله، ج2، ص 103؛ انقلاب اسلامی، 11 مرداد 58
[ccxviii]- مصاحبه تلويزيوني، 10/5/58
[ccxix]- کیهان، 17 بهمن 57
[ccxx]- انقلاب اسلامی، 25 اسفند 59
[ccxxi]- کیهان، 3 تیر 58
[ccxxii]- انقلاب اسلامی،16 بهمن 59
[ccxxiii]- سروش، شماره 26، 5 آبان 58، ص63
[ccxxiv]- کیهان، 11 بهمن 58
[ccxxv]- انقلاب اسلامی،23/2/60
[ccxxvi]- انقلاب اسلامی،9اسفند59
[ccxxvii]- اطلاعات،12 اسفند 58
[ccxxviii]- میزان، 3 آبان 59
[ccxxix]- انقلاب اسلامی،20 آبان59
[ccxxx]- از آزادی تا شهادت،مجموعه کامل اعلامیهها، پیامها، مصاحبهها، سخنرانیها، خطبههای نماز جمعه و تفاسیر تلویزیونی آیتالله طالقانی، انتشارات رسا، چاپ دوم،ص472
[ccxxxi]- مقاله 31 خرداد59، دانشگاه تهران و جایپای امپریالیسم آمریکا،محمد ملکی،ص 38
[ccxxxii]- انقلاب اسلامی،24 آبان 59
[ccxxxiii]- انقلاب اسلامی، 1 شهریور59
[ccxxxiv]- میزان، 31 شهریور 59
[ccxxxv]- سخنرانی مورخه 20 / 12 / 59
[ccxxxvi]- انقلاب اسلامی، 20 اسفند 59
[ccxxxvii]- میزان، 9 اسفند 59
[ccxxxviii]- سخنرانی در کاخ سعدآباد،23 رمضان 58؛ سروش، شماره 21، 31 شهریور 58،ص 78؛ همچنین کیهان،25 مرداد 58
[ccxxxix]- انقلاب اسلامی،22 آبان 59
[ccxl]- انقلاب اسلامی، 22 فروردین 60
[ccxli]- آخرین خطبه نماز جمعه،17شهریور 59
[ccxlii]- انقلاب اسلامی، 20 آبان 59
[ccxliii]- انقلاب اسلامی، 27 آذر 59
[ccxliv]- مصاحبه شیخ علی تهرانی با مجله سروش، شماره 82، 13 دی 59،ص44
[ccxlv]- انقلاب اسلامی، 23 اسفند 59
[ccxlvi]- خیانت به امید،ص52. نقل است که معين فر در يك جلسهاى خيلى شديد به بهشتى مىپرد و به بنى صدر مىگويد كه ببين اينها چه كار مىكنند. اينها نه مىگذارند انقلاب به ثمر برسد نه هيچى، چون حالا رئيس جمهور نشده. گزارش بنىصدر به همکاران خود، 16 مرداد 1359، نامهها از بنیصدر به خمینی و دیگران، ص93
[ccxlvii]- سیر تحول سیاست آمریکا در ایران،کتاب دوم،گروگانگیری، فصل پنجم، ص24و303 ؛ خیانت به امید، صص131-
129
منبع:کتاب ایستاده بر آرمان از علی غریب دی 85
لینک دانلود
http://www.mediafire.com/?zot0ztdijuj
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر